لحظه ای از بازی لارنس اولیویر در " دوندۀ ماراتن " : به دنبال الماس ها، تا مرگ هم پیش می روم!
روزنامه آسیا
آذر ماه 1384
  [ PDF فایل ]  
     
 
در طول چند ماه از نیمۀ دوم سال 84، ستون روزانه ای در روزنامۀ بیشتر اقتصادی "آسیا" به سردبیری علی جمشیدی و به پیشنهاد نیما حسنی نسب دبیر سینمایی آن داشتم با عنوان "بازی بزرگان"؛ که هر بار به وصف و شرح لحظه ای ویژه از نقش آفرینی یک بازیگر شاخص سینمای جهان و گاه هم ایران می پرداخت. این نوشته، یکی از آن یادداشت هاست که مانند بقیه، با وجود تلاش برای کمتر به کار بردن تعابیر تخصصی سینمایی و پرهیز از پیچیده شدن برای مخاطب روزنامه، همچنان می تواند در دل مباحث ساده و اولیۀ تحلیل بازیگری قرار گیرد.
*
*

حتماً شنیده اید. ماجرای معروفی است. منظورم بحث بین داستین هافمن و لارنس اولیویر در موقع فیلمبرداری سکانس درگیری در منبع آب اواخر فیلم دوندۀ ماراتن / Marathon Man ( جان شله زینگر، 1976 ) است. هافمن به شیوۀ حسی «یکی شدن با نقش» طبق آموخته های مکتب متد اکتینگ که او هم از پیروان اش بود ، برای بازی در این صحنه تمام شب را نخوابیده بود و بعد از کلی دویدن ، خسته و نفس نفس زنان آمده بود که درماندگی و خستگی شخصیت بِیب لیوی را خوب از کار دربیاورد. اما سِر لارنس اولیویر با همان وقار جنتلمن وار بریتانیایی که از شکسپیرین فرهیخته ای مثل او بر می آمد، سرحال و متین و متشخص، سر صحنۀ فیلمبرداری حاضر شد . با وجود آن که نقش او یعنی « زِل » ، آلمانی اخاذ و شکنجه گر، در این صحنه خسته و در حال فرار از دست یهودیانی که در بازار طلافروش ها او را شناخته اند ، تازه گیر « بیب » می افتد و به فضای داخل این منبع آب می آید و قاعدتاً باید نشانه های آشکار و باورپذیری از اوضاع به هم ریختۀ نقش در او باشد. ماجرا این است که وقتی اولیویر ، هافمن را با آن سر و ریخت می بیند ، با نگرانی از او می پرسد که چه به روزش آمده؛ و هافمن جواب می دهد که حال اش خوب است و فقط برای « طبیعی » از کار در آمدن نقش، شب را نخوابیده و کلی دویده که مثل کاراکتر ِبیب ، خودش هم خسته و درب و داغان باشد.اولیویر در جواب چیزی می گوید که نباید فکر کنیم فقط متلک یک پیر کارکشته به جوان مستعدی است که از نظر اولیویر، فکر می کند دارد بازیگری را از نو ابداع و اختراع می کند. جواب ، ضمن کنایه آمیز بودن اش ، در واقع اشاره ای است به تفاوت سبک ناتورالیستی و « در نقش فرو رفتن » متدیست هایی مثل هافمن ( یا بقیۀ هم نسلان اش از قبیل دونیرو ، پاچینو یا مریل استریپ ) با شیوۀ نمایشگرانۀ اولیویر و تئاتری های با سابقۀ مشابه اش که ترجیح می دادند به جای اصرار بر « طبیعی » جلوه کردن، آشکارا «بازی» کنند و هیچ ابایی از حفظ آن وقار نمایشی در هر موقعیت شخصیت ها نداشتند.
بگذارید خود جواب را برایتان بگویم ! اولیویر به هافمن پوزخندی تحویل می دهد و با لحن نصیحتگر می گوید: « به جای این کارها سعی کن خستگی و بی خوابی رو «بازی» کنی پسرم » ! و این چیزی که می گوید ، به ظریف ترین شکل ممکن در بازی خودش در این صحنه به کار رفته. زِل در اینجا مجبور می شود در مقابل تهدید « بیب » به شلیک با هفت تیر، دانه های درشت الماس را ببلعد تا هرکدام که از گلویش پایین رفت ، مال خودش باشد! بیب این بلا را در جواب شکنجه های زل بر روی دندان هایش ، بر سر او می آورد؛ اما چهرۀ مغرور و متین اولیویر در بازی به نقش زل ، طوری خونسردی و وقار آلمانی بیرحم را حفظ می کند که حس تلافی جویانۀ بیب و تماشاگر، به طور کامل تأمین نمی شود. او فقط از کار بیب لحظه ای حیرت می کند و بعد، فوراً حاضر می شود برای تصاحب چند دانه الماس ، آنها را قورت بدهد. تشخص اولیویر باعث می شود که علاقۀ زل به الماس ها را فراتر از پول پرستی ، به نوعی فلسفۀ مادی عجیب و از فرط طمعکاری ، دیوانه وار تعبیر کنیم: این آدمی است که در پی الماس ها تا آن دنیا هم می رود و جان از کف می دهد. پس درست اش همان است که اولیویر جلوه ای واقعی از اضطراب و درماندگی او نشان مان ندهد و در عوض، هافمن همۀ ویرانی و خستگی بِیب را، حتی با یادآوری درد دندان او در خاراندن لثه اش با نوک زبان ، به واقعی ترین جلوۀ ممکن دربیاورد. تفاوت سبکی دو بزرگمرد، برای نمایش تفاوت شخصیتی آدم های اصلی فیلم ، مناسب و به درد خور است.
 
     
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768