در طول چند ماه از نیمۀ دوم سال 84، ستون روزانه ای در روزنامۀ بیشتر اقتصادی "آسیا" به سردبیری علی جمشیدی و به پیشنهاد نیما حسنی نسب دبیر سینمایی آن داشتم با عنوان "بازی بزرگان"؛ که هر بار به وصف و شرح لحظه ای ویژه از نقش آفرینی یک بازیگر شاخص سینمای جهان و گاه هم ایران می پرداخت. این نوشته، یکی از آن یادداشت هاست که مانند بقیه، با وجود تلاش برای کمتر به کار بردن تعابیر تخصصی سینمایی و پرهیز از پیچیده شدن برای مخاطب روزنامه، همچنان می تواند در دل مباحث ساده و اولیۀ تحلیل بازیگری قرار گیرد.
*
*
در سال هایی که به ندرت فیلمساز تازه کار مستعد وارد فضای فعالیت حرفه ای در سینمای ایران می شد و اغلب همان قدیمی ها و چند استعداد سال های اولیه دهه شصت ، مرکز توجه همه بودند ، فیلم شگفت انگیز پــردۀ آخـر ( واروژ کریم مسیحی ، 1369 ) ، حد و سطحی از پیچیدگی تکنیک و میزانسن در فضای بسته ، بازی در بازی های متعدد و مکرر بازیگران و در هم آمیختن تئاتر و واقعیت در دل داستان را عرضه کرد که تا آن زمان نه تنها در سینمای بعد از انقلاب ، بلکه در تاریخ سینمای ایران تجربه و ارائه نشده بود. واروژ با سال ها سابقۀ حضور در جایگاه دستیار فیلمسازان درجه یک ( بیش از همه، بهرام بیضایی ) ، نخستین فیلم بلندش را می ساخت که البته تاکنون آخرین فیلم اش هم بوده است. او در کنار انبوه دغدغه های تکنیکی و روایی ، ضمناً این جسارت و بلندپروازی را داشت که از بازیگر جاافتاده و البته بسیار مسلط در نقش های اکشن فیلم های موسوم به تجاری سینمای سال های قبل ار آن یعنی جمشید هاشم پور ( آریا ) در یکی از جایگاه های کلیدی فیلم اش یعنی شخصیت بازرس رکنی ، بهره بگیرد.
هاشم پور که هر دو ویژگی اصلی لازم برای این نقش یعنی نگاه نافذ و موشکاف و صدا و بیان مسلط و گرم و گیرا را در حد اعلا داشت ، به یک نکتۀ فیلمنامه که بسیار مهم و اساسی هم بود ، خوب توجه و تکیه کرد : این که بازرس رکنیِ باهوش و شوخ طبع ، در واقع به دلیل شناختی که از دوست دوران مدرسه اش کامران میرزا (داریوش ارجمند) دارد ، از همان ابتدا تقریباً مطمئن است که در آن عمارت اشرافی ، حتماً قضایا طور دیگری است؛ طوری به غیر از آن که کامران و خواهر مستبد و مرموزش تاج الملوک (نیکو خردمند) ادعا می کنند. این احتمالِ پیشاپیشِ گناهکار بودنِ کامران میرزا که در ذهن رکنی شکل گرفته ، در اولین صحنۀ رویارویی آن دو در فیلم ، به شکلی درخشان و کاملاً گویا در حرکات و چشمان بازیگر این نقش ، جلوه گر شده : درست در همان حوالیِ زمانِ اشارۀ آن دو به همکلاس بودن شان در گذشته ، آن ایدۀ عجیب و موذیانۀ خیره شدن به یک نقطه و چشم برنداشتن و همان طور ثابت ماندن را می بینیم؛ و بعد که هر دو از این کار به شدت به خنده می افتند و ریسه می روند ، رکنی به روشنی به خاطر می آورد که کامران میرزا از همان دوران کودکی یا نوجوانی هم « تیارت » در می آورد و دلمشغولی اش « بازی » و نمایش بود . نوع لبخند ، لحن طعنه آمیز و اندکی هشدار دهنده و بخصوص برق نهفته در چشم های هاشم پور در این لحظه ها طوری است که سوء ظن او نسبت به کامران را شدید تر جلوه می دهد و حتی به نظر می رسد که اشاره اش به آن علایق تئاتری ، نوعی کنایه در مورد اوضاع کنونی خانۀ کامران میرزا و مرگ برادرش هم هست. اشاره ای که با حرکت خاص هاشم پور یعنی « دزدیدنِ » نگاه اش از ارجمند در لحظۀ گفتن دیالوگ کنای ، خیلی جدی به چشم می آید و بعداً با رو شدنِ بازی های فریبندۀ جامی (سعید پورصمیمی) و گروه اش ، درست از آب درمی آید: گناه کامران میرزا با استفادۀ ناروا از عشق اصلی و درونیِ همۀ زندگی اش (تئاتر) برای تخریب و ویرانیِ عشق تازه و عینی اش (فروغ/فریماه فرجامی) همراه است و آن لحظه از بازی هاشم پور در صحنۀ ورود رکنی به خانه ، پیشاپیش از پی بردن بازرس رکنی به این موضوع خبر می دهد.