لحظه ای از بازی داریوش ارجمند در " ناخدا خورشید " : نمی توانی فریب ام بدهی!
روزنامه آسیا
بهمن ماه 1384
  [ PDF فایل ]  
     
 
در طول چند ماه از نیمۀ دوم سال 84، ستون روزانه ای در روزنامۀ بیشتر اقتصادی "آسیا" به سردبیری علی جمشیدی و به پیشنهاد نیما حسنی نسب دبیر سینمایی آن داشتم با عنوان "بازی بزرگان"؛ که هر بار به وصف و شرح لحظه ای ویژه از نقش آفرینی یک بازیگر شاخص سینمای جهان و گاه هم ایران می پرداخت. این نوشته، یکی از آن یادداشت هاست که مانند بقیه، با وجود تلاش برای کمتر به کار بردن تعابیر تخصصی سینمایی و پرهیز از پیچیده شدن برای مخاطب روزنامه، همچنان می تواند در دل مباحث ساده و اولیۀ تحلیل بازیگری قرار گیرد.
*
*
در فیلم ناخدا خورشید (ناصر تقوایی ، 1365) که « فیلمنامه» اش هم مثل اغلب عناصر دیگر، عالی و در حد درس های آکادمیک این شاخه از مباحث نظری و کاربردی سینماست، پرداخت شخصیت ها که یکی از اجزای آن محسوب می شود، به شکلی دور از انتظارات جاری و مرسوم ، با تکیه بر «کارگردانی» و ترکیب عناصر فیلمنامه ای با آن، به انجام می رسد. نمونه ای که امروز می خواهم با اشاره به بازی سرشار از ظرافت داریوش ارجمند ، مطرح اش کنم، از همان مواردی است که با وجود همۀ تأثیر و اهمیت اش در شناخت ما نسبت به شخصیت های فیلمنامه ، با استفاده از امکاناتی که متعلق به حیطۀ کارگردانی است، در دل فیلم جای می گیرد.
جایی از فیلم ، همان اوایل آشنایی و ارتباط شخصی و کاری ناخدا (ارجمند) با مِستِر فرهان (علی نصیریان) ، آن دو در اتاق فرهان در مُضیف/ مهمانخانه نشسته اند و دربارۀ پیشنهاد فرهان برای «کار» ، با هم حرف می زنند. فرهان می گوید پیشنهادش این است که ناخدا با لنج اش بمبک/ کوسه ، چند نفر تبعیدی را شبانه از آب های خلیج رد کند و به آن طرف دریا ببرد. فرهان با یکی از بهترین بازی های کارنامۀ سینمایی نصیریان (در کنار نقش ابوالفتح مجموعۀ تلویزیونی هزاردستان) ، در جواب ناخدا که پرسیده باید تبعیدی ها را کجا ببرد، چشمانش را روباه وار، تنگ و باریک می کند و از گوشۀ چشم، به بیرون اشاره می کند و با صدا و لحن عمداً موذیانۀ ژرژ پطرسی در یکی از بهترین دوبله های زندگی اش، می گوید «او وّر»؛ و اینجاست که ناخدا برای نشان دادن این که از زرنگ بازی و طرز حرف زدن مبهم فرهان اصلاً جا نخورده، درست مثل او ولی با بدجنسی و موذی گری کمتر، از گوشۀ چشم به همان جهت اشاره ای می کند و باز می پرسد: «کجای او وّر؟» !
جواب و حرف های بعدی فرهان است که قضیۀ سیاسی بودنِ تبعیدی ها را روشن می کند و دل و جرأت ناخدا در انجام این کار قاچاق مسافر است که قاچاق اصلی و نافرجام نهایی را به دنبال دارد (بردن تبعیدی های خلافکار و تقسیم جواهرات خواجه ماجد که به نتیجه نمی رسد). بنابراین صحنه به قدر کافی در «پیشبرد درام» نقش و کارکرد دارد؛ اما کارگردانی تقوایی و بازی ارجمند ، همان طور که گفتم، کاربرد شخصیت پردازانۀ خودش را هم پیدا می کند: ناخدا به فرهان گفته «تو تنها حقه بازی هستی که مو به او اعتماد دارُم» ، اما در عین حال باید یک جوری به فرهان بگوید که اگر پای حرفه ای گری بیفتد، از او چیزی کم ندارد و بومی بودن، یک دست داشتن یا اعتقادات شخصی و اخلاقی باعث نمی شود که کوتاه بیاید یا مرعوب هوش و توطئه چینی فرهان بشود. برای همین است که ارجمند با آن حالت پوزخندآمیز، نگاهی از گوشۀ چشم می اندازد و دیالوگ «کجای او ور؟» را با مکث و فاصله ای مشخص بین «کجایِ» و «او ور» ادا می کند (البته با حفظ و رعایت احترام دوبلۀ دقیق منوچهر اسماعیلی) تا ضمن معرفی ناخدا به فرهان، خونسردی و تجربه و حرفه ای گری خورشیدو را به ما هم القا کند. تفاوتی که فرهان بین ناخدا و مثلاً ملول (سعید پورصمیمی) قائل می شود و در انتهای همین صحنه با نگرانی از لو رفتن چیزی توسط ملول خود را نشان می دهد، با همان بازی شخصیتپردازانۀ ازجمند در نظر ما معنا می یابد و تفاوت های درونی و شخصیتی دو بومی در دو سطح و جلوۀ گوناگون را در نظر فرهان شکل می بخشد.
 
     
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768