لحظه ای از بازی تیپی هِدرِن در " پرندگان " : باید بروم تاوان پس بدهم!
روزنامه آسیا
بهمن ماه 1384
  [ PDF فایل ]  
     
 
در طول چند ماه از نیمۀ دوم سال 84، ستون روزانه ای در روزنامۀ بیشتر اقتصادی "آسیا" به سردبیری علی جمشیدی و به پیشنهاد نیما حسنی نسب دبیر سینمایی آن داشتم با عنوان "بازی بزرگان"؛ که هر بار به وصف و شرح لحظه ای ویژه از نقش آفرینی یک بازیگر شاخص سینمای جهان و گاه هم ایران می پرداخت. این نوشته، یکی از آن یادداشت هاست که مانند بقیه، با وجود تلاش برای کمتر به کار بردن تعابیر تخصصی سینمایی و پرهیز از پیچیده شدن برای مخاطب روزنامه، همچنان می تواند در دل مباحث ساده و اولیۀ تحلیل بازیگری قرار گیرد.
*
*
بیشترین میزان شهرت فیلم پرندگان (آلفرد هیچکاک ، 1963) به این بر می گردد که تنها فیلم کاملاً متعلق به سینمای وحشت در بین آثار استاد است(برخلاف تصور عام که کلاً هیچکاک را سازندۀ فیلم های ترسناک می پندارد). صحنه های مختلف حملۀ پرنده ها با مونتاژی که در زمان خودش به لحاظ سرعت و تعداد زیاد کات ها کم سابقه بود و به ویژه، پرهیز هیچکاک از به کار گیری موسیقی که خودش کار را مرموزتر ، غریب تر و در نتیجه، ترسناک تر می کرد، همه به همان تأثیرگذاری و شهرت منجر شد.
اما برای من همیشه پرندگان از نظر نسبت بین شخصیت اصلی و «گناه» یا احساس گناه، یک فیلم نمونه ایِ هیچکاکی بوده و شباهت مضمونی اش به - مثلاً- حق السکوت (1925) ، اعتراف می کنم (1950) ، بیگانگان در ترن (1951) ، مرد عوضی (1956) و روح/ روانی (1960)، درست مثل همان سرسپردگی های قدیمی تئوری مؤلفی، از این جهت جذاب است که می بینم در قالب ژانری مثل وحشت که به شدت قاعده مند است هم هیچکاک تا چه حد به همان دغدغه های انسانی و بافت ملودراماتیک مورد علاقه اش بها می دهد و چطور همۀ ملزومات ژانری و هیچکاکی را کنار هم می چیند و از مضمون محبوب اش هم دست نمی کشد.
مضمون احساس گناه در این فیلم به شکل بسیار پنهانی از طریق شخصیت ملانی دانیلز(تیپی هدرن در اولین بازی سینمایی اش!) طرح می شود. او که به محض آشنایی با میچ(راد تیلور) در یک مغازۀ فروش حیوانات خانگی در سان فرانسیسکو ، دو مرغ عشق را که سفارش او برای تولد خواهرش بود، بر می دارد و به سمت محل زندگی مرد یعنی خلیج بودگا می رود، اولین کسی است که مورد حملۀ یک مرغ دریایی قرار می گیرد و هم در خودش، هم در ما به عنوان تماشاگر که همرنگیِ لباس او با مرغ عشق ها را هم می بینیم، و هم در بعضی شخصیت های دیگر مثل آن زن هراسان صحنۀ کافۀ بغل پمپ بنزین، حسی هست که گاه می گوییم نکند هجوم دیوانه وار این همه پرنده به آمدن او و شیطنت غافلگیرکننده اش ربطی دارد؟!
خود ملانی با احساس خاصی که در بازی هدرن جاری است، این احتمال را در یک صحنۀ درخشان و عمداً مبهم فیلم، مطرح و منتقل می کند: جایی که در شب آخر قبل از خروج ماشین از خلیج که پایان فیلم است، وقتی همه خواب اند، بیدار می شود و انگار در پاسخ به دعوت مرموز پرنده های سیاه(و نه «کلاغ»ها ) که در اتاق زیر شیروانی خانۀ میچ جمع شده اند، به آنجا می رود و زیر ضربه های نوک و پنجۀ پرنده ها کاملاً بی هوش می شود.
وقتی ملانی از خواب بیدار می شود، تیپی هدرن آن تم احساس گناه را با ظرافت در بازی اش در نظر گرفته: اول با نجوا میچ را که نشسته به خواب رفته،آرام صدا می زند؛ ولی بعد طوری ساکت می شود و طوری شروع به حرکت به بالا می کند که انگار به خودآگاهی رسیده و می داند فقط خودش است که باید برود تا پرنده ها با او تسویه حساب کنند و کار تمام شود! حرکت بی سر و صدای هدرن روی پنجۀ پا که شبیه راه رفتن خرامان اش در صحنه های دزدی فیلم بعدی اش با هیچکاک یعنی مارنی (1964) است، درست طوری است که گویا ملانی خواب نما شده و یکهو حس کرده باید به مسلخ پرنده ها برود! برای همین است که وقتی به هوش می آید،در هوا دست می اندازد و پلک چشم اش هی می پرد؛ انگار از کابوسی برخاسته باشد. به هر حال او حالا دیگر تاوان گناه اش را داده است.
 
     
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768