لحظه ای از بازی براد پيت در "باشگاه مشت زنی": از مزخرفی که گفته ام، خنده ام می گيرد!
روزنامه آسیا
اسفند ماه 1384
  [ PDF فایل ]  
     
 
در طول چند ماه از نیمۀ دوم سال 84، ستون روزانه ای در روزنامۀ بیشتر اقتصادی "آسیا" به سردبیری علی جمشیدی و به پیشنهاد نیما حسنی نسب دبیر سینمایی آن داشتم با عنوان "بازی بزرگان"؛ که هر بار به وصف و شرح لحظه ای ویژه از نقش آفرینی یک بازیگر شاخص سینمای جهان و گاه هم ایران می پرداخت. این نوشته، یکی از آن یادداشت هاست که مانند بقیه، با وجود تلاش برای کمتر به کار بردن تعابیر تخصصی سینمایی و پرهیز از پیچیده شدن برای مخاطب روزنامه، همچنان می تواند در دل مباحث ساده و اولیۀ تحلیل بازیگری قرار گیرد.
*
*

بعد از قسمت سوم مجموعه فيلم های اکشن/ ترسناک/علمی_خيالی بيگانه و دو فيلم بسيار ستايش شده هفت و بازی، ديويد فينچر که از سرشارترين منابع استعداد سينمای جديد محسوب می شد، فيلم غريب و نامعمول باشگاه مشت زنی را ساخت که حتی نسبت به کارهای توهم انگيز قبلی خودش هم پيچيده و موهوم به نظر می رسيد. مفهوم «داستان» در اين فيلم، بيش از حد ذهنی و ناروشن بود و برخلاف مثلا بازی ، اين وضعيت با گره گشايط پايان فيلم، حل که نمی شد هيچ؛ بغرنج تر هم می شد. در پايان فيلم ، باز با مقاديری ترديد، مشخص می شود که شخصيت عجيب و خودآزار و ديگرآزار تايلر ديردن( براد پيت) در واقع جلوه ای از خواسته ها و درونيات خود راوی (ادوارد نورتون) است که البته هيچ وقت اسم اش را نمی شنويم و چه بسا همين تايلر باشد!
قبل از اينها،قسمت مفصلی هست که تايلر يک جور پانسيون شبانه روزی آموزش تخريب و ساديسم و مازوخيسم راه می اندازد و برای ورود آدم ها به آن، قرار وحشتناکی با خودش و بعد با وردست اصلی اش يعنی راوی می گذارد: هر داوطلبی بايد تا هر وقت که آنها دل شان می خواهد، با وجود پذيرفته نشدن آشکار از سوی تايلر، چند روزی همانجا خبردار بماند تا معلوم شود موضوع برايش جدی است !
تايلر به راوی می گويد که برای رد کردن داوطلبان مفلوک، به هر کس که جوان بود، بگويد زيادی جوانی؛ جلوی چاق ها از چاقی شان ايراد بگيرد و در مورد هر آدم ميانسال هم گير بدهد که ديگر پير شده و برای آمدن اش دير شده؛ تا با اين مرض ريختن، طاقت و اصرار آنها را بسنجند! ماجرا به همين منوال پيش می رود تا اين که دوست چاق و کمی پا به سن گذاشته و دائما افسرده راوی يعنی باب/ رابرت پاولسن (ميتلوف آدِی، همان خواننده چاق و غول پيکر پاپ/ راک که در اين فيلم بازی می کند) به آنجا می آيد و مثل داوطلب قبلی ، دم در خبردار می ايستد. بعد از مدت ها انتظار، تايلر در حال ميوه خوردن بيرون می آيد و بدون آن که خيلی دقيق به باب توجه کند، دو تا از آن دلايل احمقانه اش را به هم وصل می کند و می گويد: «تو خيلی پيری، چاقالو»! بعد، با بازی هوشمندانه براد پيت که خودآگاهی تايلر را نسبت به پوچی حرف ها و گيرهايش نشان می دهد، پوزخندی می زند و با ادای بی تفاوتی، برمی گردد توی ساختمان.
پيت که بازيگر حواس جمع و ظريف کاری است و معمولا به دليل خوش سيمايی و خوش اندامی اش مورد غفلت بوده يا دست کم گرفته شده، اينجا با تنظيم اجزای چهره و نوع زير خنده زدنِ تايلر، حسی از واقف بودن او به مهملاتی که از خودش درآورده تا برای پانسيون ديوانه وارش قاعده ورود بچيند، به بيننده می دهد و موفق می شود بطالت کل پروژه از نظر خود تايلر را به ما منتقل کند.
 
     
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768