ستایش و تقدیر یک بازیگر جوان در آغاز فعالیت حرفه ای اش، از آن تصمیم های حساسی است که به اجرا درآوردنش می تواند بر تمامی مسیر حرکت و رشد او تأثیر منفی یا مثبت بگذارد. از میان مشاهیری که در همان نخستین ایفای نقش خود، برای فیلمی برندۀ جایزۀ اسکار شدند که عنوان «با معرفی ِ...» را کنار نام شان در تیتراژ آورده بود، آدری هپبورن بعد از تعطیلات رمی (در ایران: شبی در رم) هیچ گاه زیر سایۀ آن نقش نماند و آن قدر بازی های گوناگون و نقش های چندگانه و چندلایه در کارنامه اش داشت که نقش شاهزادۀ بلژیکی فیلم وایلر هرگز به شمایل آشنای او بدل نشد؛ ولی مثلاً گلدی هاون بعد از گل کاکتوس، تنها یکی دوبار و از جمله در شوگرلند اکسپرس اسپیلبرگ توانست از سایۀ همان نقش دخترک شیرین و ساده دل فیلم جین ساکس به در آید؛ هر چند در تداوم چندبارۀ همان نقش هم به قدر کافی موفق و دلپذیر بود و نمی شد بابت این تکرار، بحث خدشه دارشدن مسیر کاری اش را مطرح کرد. در سینمای ده سال اخیر ما هم ترانه علیدوستی همین موقعیت «تحسین در گام نخست» را با من ترانه پانزده سال دارم به دست آورد و در قدم های بعدی، کوشید با ترکیبی از هوش ذاتی خود و شناختی که به تدریج در مراحل پختگی و هنرشناسی بیشتر به دست آورد، در همان نقش و شیوه درجا نزند. همکاری دوبارۀ او با نخستین کارگردانش رسول صدرعاملی بعد از حدود هشت سال که از آن تجربۀ اول می گذرد، به خوبی نشان دهندۀ شکل ظریف این کوشش است: نقش پرستو دختر یک خانوادۀ سنتی در یک محلۀ قدیمی با تعصبات و «چشمان بسته»ای که در زندگی شان دارند، البته مانند ترانه قربانی شرایط و نگرش های افراطی و تنگ نظرانۀ جامعۀ اصراف است؛ اما در جزئیات بازی علیدوستی، در نوع نگاه و خنده ها و واکنش های همراه با دلزدگی او از این رفتار های قومی و قبیله ای، در نوع توصیه ها و مشورت هایش با دوست تحت ستم خود (اندیشه فولادوند)، گرایش آشکاری به پرهیز از معصومیت محض و صرف وجود دارد که آن ر ا از ناآگاهی ترانه در فیلم اول بازیگر جدا می کند. شاید در نگاه اول به نظر برسد که این هوشمندی ها و حاضرجوابی و گاه گردن فرازی پرستو، به قصد ایجاد تعلیق در تماشاگر به کار گرفته شده؛ به این معنا که ما درطول فیلم با دیدن و شنیدن رضایت پرستو از رستوران رفتن و بیرون رفتن با این و آن، به این احتمال فکر کنیم که شاید پدر (فرهاد آییش) و اهل محل دربارۀ او و روابطش درست حدس زده اند. اما در واقع، در فیلمی که خودش از میانۀ ماجرا محیط کار او در دفتر آن وکیل (همایون ارشادی) را نشان می دهد، هدف ایجاد تعلیق صرف نیست. این که پرستو بدون آن که ساده دل و خام باشد، بی گناه است، از آن واریاسیون های جذاب بر تم همیشگی دختر معصوم و قربانی در سینمای اجتماعی ایران است که برای خودش به شکلی بسیار طبیعی، ادعاها و بازیگوشی هایی هم دارد و این، هیچ از معصومیت اش کم نمی کند.
درک و اجرای درست همین نکته در بازی علیدوستی، این نقش آفرینی را در کنار ترسیم دقیق و دلنشین فضای آن محله با تصاویر فرج حیدری، به دو برگ برندۀ فیلم اخیر صدرعاملی بدل می کند. و این در حالی است که تماشاگر امروز این سینما بعد از دیدن دقت چینش عناصر در فیلمنامه های اصغر فرهادی، دیگر نمی تواند این شکاف بزرگ فیلمنامۀ «زندگی با چشمان بسته» را بپذیرد و از خود نپرسد که پس برادر(حامد بهداد) و بقیۀ آنها که درگیر احتمال گناهکاری پرستو هستند، چرا به محل کار او سرک نمی کشند یا تعقیبش نمی کنند تا سر از کارش در بیاورند؟!