این یادداشت با حذف همۀ دفعات به کارگیری جکلۀ انتقادی و تکرارشوندۀ "ما ایرانی هستیم" به چاپ رسید و آن چه در این سایت می آید، نسخۀ اصلی آن است.
*
*
ما ایرانی هستیم. یک معنای فرعیاش این است که سرگرمیهای معدودی داریم و از آن مهمتر این که در انتخاب میان همین سرگرمیهای محدود، اغلب کج میرویم. از جمله همین روزها داریم فیلمی چون چارچنگولی را پرفروش میکنیم که برای اولین بار در تاریخ سینمای جهان، عارضهای در قالب نقصعضو را به مبنای خنده و تمسخر بدل کرده و به این لحاظ، غیراخلاقیترین شبهکمدی تاریخ را عرضه میکند. از جلوههای بس نفرتانگیز این سرگرمیهای جعلی که برای خودمان میسازیم، smsهای دروغین مربوط به درگذشت سینماگران باسابقه و محبوب است که از فرط تکرار دراین سالها و بهویژه ماههای اخیر، موجب شده که حتی هنگام شنیدن خبر درست و غمانگیزی درباب رفتن خسرو شکیبایی یا احمد آقالو نیز ابتدا در صحت خبر تردید کنیم. از یکی دو سال گذشته تا کنون، این خبر خوشبختانه نادرست را درباره عزتاله انتظامی، پرویز پرستویی، بهروز وثوقی و این اواخر، بانو نادره/ حمیده خیرآبادی دریافت و اغلب برای چند دقیقه، باور کردهایم. تا از دوستان سینمایی و رسانهای پی بگیریم و نادرستیاش را دریابیم و آرام شویم. و متحیر بمانیم ذهن بیماری که خبر را در اولین مرحله و sms، شروع میکند، آخر چه لذت حقارتباری از استرس یا اندوه دریافتکنندگان خبر میبرد؟ آن هم در حالی که هیچ کدامشان را در آن حال و وضع نمیبیند تا احیاناً از این «سر ِ کارگذاشتن»، تفریحی عایدش شود!
ما ایرانی هستیم. یک معنای فرعیاش این است که صفات و القاب را مکرر و بیحساب و دستهجمعی و ژنریک بهکار میبریم و مدام خرجشان میکنیم. به هر کسی که شبی مهمان یک برنامه تلویزیونی میشود و صدای بال مگس را با دهانش در میآورد، به راحتی میگوییم «هنرمند»، هر بچه و نوچه و نوآمدهیی را هم «استاد» میخوانیم و ... به هر خانم بازیگری که بر حسب سن و سالش بیست سی بار نقش مادر را در فیلمها و مجموعههای تلویزیونیمان ایفا کردهباشد، لقب «مادر سینمای ایران» میدهیم. اما حالا که خبر اخیر مبنی بر درگذشت نادره عزیز و دوستداشتنی ،خدا را میلیونبار شکر، نادرست بود، با اصرار و تأکید، عرض میکنم که این لقب همواره و تنها برازنده اوست. این که او از فیلم دوماش «دست تقدیر» (گرجی عبادیا/احمد فهمی، 1338) تا به حال، چهل سال تمام و حدود 135 فیلم است که دارد نقش مادر بازی میکند، تصادفی نیست. در واقع پرکاری نادره که از سال 1371 تا بهحال و احتمالاً تا همیشه، رکورددار تعداد بازی در سینما و تلویزیون ماست، با شروع مادر شدن او در فیلمها و نقشها، نسبت مستقیم دارد. مهربانی همیشگی تصویر او که با صدای لرزان، چشمهای زیبای معمولاً نگران ولی پرامید و... بیش از همه با «کپلی»اش شکل میگیرد، فضیلت کوچکی نیست که بتوان در این زمینه برایش همتایانی متصور شد.
ما ایرانی هستیم. یک معنای فرعیاش این است که هر اتفاق عمومی را در مجاورت با تقویم خصوصی زندگی خودمان تعبیر میکنیم. وقتی هوشنگ گلمکانی به این دلیل که این خبر جعلی اخیر را از دوست پزشکی دریافت کردهبود، عجالتاً باور کرد و با من درمیان گذاشت، با حیرتی مضاعف، همین تعبیر را کردم و از این که خبر درست همزمان با پنجمین سالمرگ مادرم به من رسیده، به اندوهی مضاعف دچار شدم. مادر من هم کپل بود، در صورت و رفتار شباهتهایی به نادره داشت و این اساساً تئوری شخصی قدیمی من بود که مادر کپل، مهربانتر است! اما بعد که نادرستی خبر روشن شد، از تعبیر خودم خندهام گرفت. لازم نبود من به تقویم خصوصیام رجوع میکردم. نادره بهطور تاریخی، تصویر مثالی همه ما ایرانیها از «مادر» است. حتماً حتی آنها که مادر لاغری دارند نیز در ذهن و حس شان، میکوشند شباهتهایی هرچند زورکی میان او و نادره پیدا کنند. بعید میدانم در تاریخ سینمای هیچ کشور دیگری، چنین خاطره ملی عظیمی از شمایل یک بازیگر در نظر مردم ماندهباشد. این حرمت بانو نادره را هزار برابر و آرزوی همه ما فرزندان او برای تداوم عمر و حضور و مادریاش را میلیون برابر میکند.
ما ایرانی هستیم. یک معنای فرعیاش این است که میتوانیم مثل عباس یاری که مسئول اعلامنشده این بخش مجله است، از به هم وصل کردن انواع موضوعات باربط و بیربط، خطابهای بسازیم! این کاری بود که به پیشنهاد او و به احترام بانو نادره، در این یادداشت مرتکباش شدم تا شاید بار بعدی که خبری مشابه به موبایل هر کداممان sms شد، در انتشارش باز بیشتر مکث کنیم و باورش را به تعویق بیاندازیم. چون اذهان بیمار و چرخ تقدیر، هیچ کدام برای ساختن اخبار تلخ، متوقف نخواهند شد.