این مقاله برای بخش "چهره های سال" که از رسم های نوروزی ماهنامه فیلم است، به مناسبت پرکاری باران کوثری با بازی در سه فیلم حاضر در بیست و هفتمین جشنوارۀ فیلم فجر نوشته شد.
*
*
از يك سو، گاه ما نميدانيم مردم هنوز تا چه حد نسبتهاي خانوادگي را در ايجاد فرصتهاي كار در عرصه هنر و سينما مؤثر ميپندارند. يادم نميرود زماني را كه مسئوليتي در جشنواره سيما داشتم و در يكي از دورهها، رقابت چند كانديداي بهترين بازيگر زن مجموعههاي تلويزيوني و از جمله ليلا حاتمي در كيف انگليسي و مرجان محتشم در پس از باران به شكلي طبيعي و با داوري تخصصي، به سود اولي تمام شد. مدتي بعد از يكي از افراد فاميل كه مثل بسياري از مردم، به فضا و موسيقي و قصه و بازيهاي احساساتي پس از باران علاقه بيشتري داشت، اظهارنظر عجيبي شنيدم. او در واكنش به جايزه حاتمي گفت «طبق معمول پارتيبازي كرديد ديگه». من سادهلوحانه تصوركردم او از مقبوليت نيمهسياسي كيف انگليسي نزد نگاه رسمي و مديريت وقت تلويزيون مطلع است و از اين آگاهي از پشتپرده، به شدت دچار تعجب شدم. اما در واقع خبري از اين آگاهي نبود و دليلي كه ايشان آورد، بسي بيش از اينها با تصور من فاصله داشت: «معلومه ديگه، به خاطر پدرش پارتيبازي كرديد»! نكته اين بود كه او نميدانست مرحوم علي حاتمي برخلاف شعارهاي ظاهري، هرگز در زمان حياتاش هنرمند مطلوب تلويزيون ما نبود و بر سر تدارك و ساخت هزاردستان در دهه شصت، بابت اختلافهايش با همين تلويزيون مرارتها كشيد. اما پندارهاي بسيار قديمي و ريشهدار و سنتي ما مبني بر ربط دادن همهچيز به نسبتهاي دوستي و خانوادگي و غيره، فراتر از اين واقعيات موجود عمل ميكرد و مردم را به اين ذهنيت واميداشت كه از داريوش مهرجويي تا مسعود كيميايي، دختر مرحوم حاتمي را لابد به ياد و حرمت او براي بازي در نقشهاي اصلي و مهم فيلمهايشان صدا زدهاند؛ نه بابت همخوانياش با خصلتهاي نقشهايي كه نوشته بودهاند!
از سوي ديگر، گاه مردم نميدانند نسبتهاي خانوادگي تا چه حد مانع استقلال فرد و دستاندازي در مسير بهرهگيري او از فرصتهاي كاري خودش ميشود. در اين معادله، طبعاً و همواره مشكلات براي كسي است كه در نسل بعدي قرار دارد و با فاصلهاي چندساله به نسبت هنرمند همخانواده پيش از خود، وارد عرصه فعاليت ميشود. بهمن كيارستمي با همه تفاوتهاي ساختاري و نگرشي آشكار خود و آثارش با پدر و آثار او، همواره اصرار دارد فارغ از اين نسبت به كارهايش نگاه شود. سپيده عبدالوهاب هنوز و با وجود شايستگيهاي كارش و ستايشهايي كه در قالب جايزه نثارش شده، گاه با اين واكنش تنگنظرانه روبهرو ميشود كه «فرزند يك فيلمساز و يك تدوينگر بوده ديگر». فيلمهاي كوتاهي از پناه پناهي و نامي تارخ تنها به دليل شهرت پدران آنها در دورههايي از جشنوارهها كمتر تحسين شد، در حالي كه در هر دو مورد تا پيش از توجه به نام كارگردان جزو فيلمهاي مورد اعتناي داوران بود، اما بعد براي همه اين نگراني پيش آمد كه مبادا بعداً بگويند رفيقبازي شده؛ و در نتيجه فيلمها را از فهرست كانديداها يا از جايگاه برنده، خارج كردند!
حالا بعد از اين مقدمه طولاني و با اشارهاي كه به دشواريهاي فرزندان هنرمندان براي فعاليت بهويژه در حيطه همان هنر اختصاصي والدين كردم، ميتوانم اين نكته را با اطمينان بگويم كه باران كوثري به همين زودي از زير سايه سنگين اين پيرايهها و حرف و حديثها به در آمده است. به تعبير ديگر، اگر زماني اين تصور در بين صاحبان همان نگاههاي دور و عام و غيرحرفهاي وجود داشت كه تهيهكنندگي پدر و كارگرداني مادر جايگاه و مسير بازيگري را براي او دست و پا كردهاند، حالا هم به لحاظ آماري و كمي و هم از حيث كيفيت اجراي نقش، باران كوثري ديگر به قدر كافي آزمايش شده و به نتيجه رسيده است. با وجود نقشهاي معصومتري كه در خوابگاه دختران يا زير پوست شهر يا گيلانه يا مجموعه صاحبدلان بازي كرده بود، با نقش دختر معتاد يك خانواده رو به مرفه در «خونبازي» او را به عنوان نماينده تنديها و شيطنتها و حتي سركشيهاي نسلاش پذيرفتيم. باران از اين تنوع تجربههايش بيشترين بهره را مياندوخت؛ اما جسارتاش در رفتن تا ته خط ايفاي نقشي كه عصيان گاه عبث اين نسل را نمايندگي كند، عملاً بيش از خود آن گونهگوني نقشها به كارنامهاش اعتبار بخشيد. اگر در نظر بگيريم كه نقش جايزهبگير فرحان(حميد فرخنژاد) در فيلم عروس آتش با وجود نوسان ميان منفي و مثبت، در نهايت به سنتها وصل و از نگاه رسمي موردتأييد بود، عملاً باران با نقش سارا اولين و تنها بازيگر يك نقش غيرقابلتأييد در نگاه اخلاقيات رسمي بوده كه تا پايان فيلم هم به تحولي از اين رو به آن رو نميرسيده، اما جايزه جشنواره فجر را نصيب ايفاگرش كرده است. اين كه همزمان، نقش و بازي او در روز سوم هم به عنوان برنده مشترك جايزه اعلام شد، با نظر به پيچيدگيهاي دروني و بيروني ساراي خونبازي، چندان جدي نيست.
امسال و در جشنواره فجر، او با سه فيلم ميزاك حسينعلي فلاح ليالستاني، حيران شاليزه عارفپور و پستچي سه بار در نميزند حسن فتحي پركارترين بازيگر زن اين نسل بود و جالب اينجاست كه در سال بعد از تجربه زودهنگام نقش زني در آستانه متاركه در توفيق اجباري، او اين بار در دو فيلم نقش زن باردار را ايفا ميكرد. البته بديهي است كه حتي اگر ميزاك و حيران را نديده باشيد و سوابق كارگردان جوان فيلم دوم را ندانيد، نام سازنده فيلم نخست براي اطمينان از تفاوت محض دنياي دو فيلم و نقش باران كافي خواهد بود: آن جا او زن پابهماهي است كه فرزندش در كنشي تمثيلي، بابت تباهي و سياهي دنياي دوران ما حاضر نيست از رحم مادر بيرون بيايد و اين جا در فيلم اول عارفپور، زن جواني درگير شرايط تلخ يك مهاجر افغاني در فضايي كاملاً رئال و با اصرار بر قرار گرفتن در دل همان سينماي دردمند آشناي اجتماعي كه سالهاست ميشناسيم. با حركتهاي بيربط و بيكاربرد دوربين به سمت جنين گرافيكي فيلم ميزاك البته باران مثل تمام بازيگران ديگر آن به كلي مغبون بود، ولي نقش هم نام فيلم حيران بار ديگر نامزدي نقش اصلي را براي او به دنبال داشت. منهاي اينها، او نوع ديگري از همان نمايندگي نسلاش را در نقش دختر بخش زمان معاصر فيلم حسن فتحي نيز تجربه كرد. نقشي كه در ابعاد عيني، خشنتر و بدرفتارتر و بددهانتر از نمونههاي قبلي بود و در وجوه ذهني، ميبايست بخش عمدهاي از بار تمثيلهاي تارخي فيلم تا زمان حال را به دوش ميكشيد. همچون خود فيلم، نقشآفريني باران هم ماهيتي مبهم داشت: در طول تماشا، درگيركننده به چشم ميآمد؛ اما بعد از آن، چندان پررنگ و مؤثر در ياد نميماند. شايد مشكل در همان پيوندي بود كه بايد ميان بخشهاي قديم و جديد فيلم برقرار ميشد اما در شكل كنوني جدا ميماند و نگاه حاكم بر فيلم بيشتر شبيه ديدن همه مشكلات در ريشههاي تاريخي و مبرا دانستن شرايط معاصر بود.
دو سال پيش كه فيلم تقاطع ابوالحسن داودي روي اكران بود، از باران كوثري پرسيدم نگران اين نكته نبوده كه نقشاش فارغ از زمان كوتاه يا بلند، به لحاظ موقعيت و رفتار و ويژگيها چندان جاي كار ندارد و فقط با مرگ تكاندهندهاش است كه حضورش در داستان معنا پيدا ميكند؟ گفت اينها را ميدانسته، اما با اين وجود ترجيح داده «در يك پروژه خوب حضور داشته باشد». اين درايت نزد بازيگر جواني چون او، تحسنانگيز و اميدبخش است؛ به اين شرط كه براي غياب در پروژههاي ناخوب نيز بهاي كافي قائل باشد.