موفقیت یک کارگاه آموزشی مترادف با ورود هنرجویانش به عرصه حرفه‌ای نیست: به «بازیگری» علاقه دارید یا به «بازیگر شدن»؟!
ماهنامه سینمایی فیلم
نیمۀ اردیبهشت 1388
  [ PDF فایل ]  
     
 
عنوان فرعی این نوشته که در مجموعه ای دربارۀ آموزش سینما در ایران در ماهنامۀ فیلم به چاپ رسید، این بود: «موفقیت یک کارگاه آموزشی مترادف با ورود هنرجویانش به عرصه حرفه‌ای نیست». و عنوان اصلی اش دربردارندۀ پرسش اصلی و مهم همیشگی ام از آنهایی که ظاهراً علاقه مندان بازیگری اند: "به «بازیگری» علاقه دارید یا به «بازیگر شدن»؟!".
*
*
تجربه و شرایط نشان می‌دهد که همچنان و همچون همیشه، علاقه‌مندان کلاس‌های بازیگری در ایران بیش از هر شاخه دیگر کلاس‌های سینمایی به طور خاص و هنری به طور کلی است. در یک شوخی قدیمی، معمولاً می‌گویم در کشور ما بالای 70 درصد مردم اگر پیش بیاید، دوست دارند بازیگر شوند و جمع بسیار قابل توجهی از این همه جمعیت، این وقت و توان و حوصله را دارند که علاقه خود را پیگیری کنند. در اشاره به همین آمار و نتایج روانشناختی مختلف و مهمی که از این عمومیت علاقه به بازیگر شدن می‌توان گرفت، چند نکته کلی است که در تمام طول این ده سال در جلسه‌ای کلی و عموماً در اواخر هر دوره، به هنرجویان گفته‌ام و حالا که این جا بازگو کنم، شما هم این حرف بسیاری از آنها را تصدیق می‌کنید که می‌گویند اگر پیشتر به این نکات یا نکات مشابهی از این دست فکر کرده بودند، به سراغ این عرصه نمی‌آمدند یا با نگاه دیگری می‌آمدند. خود بحث‌ها اصلاً عجیب و غریب نیستند و یادآوری‌شان در کلاس هم نیاز به تخصص و تحقیق ویژه‌ای ندارد، اما اغلب اوقات آن شور اولیه و یکی دو تمایل کاذب دیگر که خواهم گفت، مانع از توجه ابتدا به ساکن خود بچه‌ها به این نکات می‌شود. فقط مشکل این است که من به عنوان مدرس واحدهای تحلیلی می‌توانم این گونه اشاره‌های فرامتنی را در گوشه‌ای از بحث «اخلاقیات حرفه‌ای» بگنجانم و مطرح کنم. اما حتی اگر این نکات در همان ابتدای راه و مثلاً حین آزمون ورودی، به متقاضیان ثبت نام منتقل شود، جلودار آنها نیست و نمی‌تواند باشد. چون هر کس خود را خارج از دایره شمول این مسائل بازدارنده می‌داند.
بحث اول بر سر این است که به دلیل شعارهای شبه‌روشنفکرانه و گاه بدگویی بازیگران باسابقه درباره بازیگران جوان و خوش‌سیما، این تلقی در ایران پدید آمده که ظواهر بازیگر در کار و کارنامه او نقشی ندارد یا در درجه چندم اهمیت است. به همین دلیل، برخی اوقات کسانی به سراغ فضای آموزشی این رشته می‌آیند که صدا، بیان، صورت، قد، ابعاد، لهجه و گاهی حتی سلامت فیزیکی کامل ضروری برای حضور در مقابل چشمان بیننده تئاتر و سینما را ندارند و بر اساس همان باورهای ناکامل و طعنه‌های که پیش‌کسوت‌ها همیشه نثار «چشم سبزها» کرده‌اند، می‌پندارند فقط با توان بازیگری می‌توانند این ضعف‌ها را بپوشانند. در حالی که سینما بیش از هر چیز با زیبایی‌شناسی بصری سر و کار دارد و داستان‌ها نمی‌توانند با بازیگران ناموزون و نامتناسب، قابل باور شوند و آدم‌ها قابل لمس. هیچ مهارتی نمی‌تواند سر کچل بنده یا چاقی یکی دیگر یا قد کوتاه یا پای لنگ یا صدای زیر یا لهجه محلی هر کدام از ما را برای ایفای نقش «هملت» بپوشاند؛ مگر این که آن ویژگی ظاهری خاص در اجرایی به خصوص از این نقش، مورد توجه یا مورد نیاز فیلمنامه و کارگردان و فیلم باشد. در این صورت هم باز صاحب آن ویژگی باید به لحاظ ظاهری، خصلت‌های مشخصی برای آن که در تصویر به خوبی توجه و تمرکز تماشاگر را به خود جلب کند، داشته باشد. فقط شهرت یا مهارت نیست که آنتونی کوئین را به مشهورترین «کازیمودو»ی انواع اقتباس‌های سینمایی از رمان گوژپشت نتردام بدل می‌کند؛ نوع زشتی خاص او هم هست که کمپوزیسیون و کاریزما و کارکرد ویژه دارد و در سینما حتی زشتی‌ها هم زیبایی‌شناسی متفاوت خود را دارند یا می‌طلبند. تاحدی که دیگر نمی‌توانیم خودمان را راضی کنیم و نام «زشتی» بر آنها بگذاریم.
اما عجیب‌تر آن است که بسیاری از پیگیران مصر این ماجرا، همان ویژگی استعداد و هوش و توانایی را هم ندارند. وقتی از خیابانی می‌گذرند، در نئون مغازه‌ها و دیوارنوشته‌ها و رفتار مردم و رنگ‌های نمای یک برج و موسیقی ماشین مجاور و لباس آدم‌ها و غیره، هیچ نکته به‌خصوصی نمی‌یابند و نمی‌بینند و به تعبیر بهتر، اصلاً و ذاتاً چشم تیزبینی برای مشاهده و گوش دقیقی برای شنیدن اتفاقات و حرف‌ها و نکته‌ها – که از ملزومات هر بازیگری است- ندارند. قصه و خاطره و تجربه شخصی که هیچ، حتی یک جوک ساده را هم نمی‌توانند خوب و بامزه و جزئیات‌پردازانه، تا انتها تعریف کنند و در روخوانی ساده‌ترین متن‌های معاصر و بی صناعت پیچیده ادبی هم دچار مشکل‌اند. میزان تجربه زیستی و «زندگی کردهک بودن‌شان به قدری است که هیچ دیالوگ کنایی – و نه حتی تمثیلی- متون نیل سایمون و ادوارد آلبی و بهرام بیضایی و داود میرباقری درباره روابط عینی و عاطفی و کشمکش‌های انسنانی در دل زندگی عادی، برایشان قابل لمس یا قابل اعتنا نیست و لبخندی به گوشه لب‌شان نمی‌نشاند. با این اوصاف، در حالی که خصلت‌ها و توجهاتی از این دست آموختنی نیست و یا با آدمی و در آدمی هست و یا نیست، انبوهی از این خیل مشتاق به همین دلایل روشن که متأسفانه از همان روز و برخورد اول هم کم و بیش روشن است، از دایره آنها که می‌توانند وارد کارزار شوند و به توفیقی برسند، خارج می‌شوند.
ولی حتی همین دوستان با ولعی شدید و با شتابی تعجب‌آور و با ادعایی در ابعاد کنار زدن سوپراستارهای کنونی سینمای ایران، وارد کلاس‌ها و بحث‌ها می‌شوند و وقتی درمی‌یابند استعداد بازیگری را با درآوردن ادای چند معلم مدرسه یا تقلید صدای چند دوبلور متبحر کارتون‌های کودکی‌شان نمی‌توان ثابت کرد، به سراغ بحث ناکارایی و ناکارآمدی تعالیم آموزشگاه مربوطه می‌روند. یک پرسش احتمالی شما می‌تواند این باشد که خب، اگر این بی‌فایدگی از همان آغاز مشخص است، اصولاً چرا چنین افرادی در آموزشگاه‌ها پذیرفته می‌شوند و بیهوده به کلاس‌ها راه می‌یابند. پاسخ هم این است که اولاً در این سه چهار آموزشگاه که بنده تجربه تدریس دارم- و احیاناً در خیلی جاهای دیگر- به هنرجویان از همان روز آزمون اولیه گفته می‌شود که تضمینی برای ورودشان به عرصه کار حرفه‌ای نیست و حتی بهتر است این دوره گذراندن را به منزله نوعی تجربه‌اندوزی در مسیر تجربیات اجتماعی و گروهی زندگی‌شان به حساب آورند. و ثانیاً وقتی این علاقه و اصرار به حضور در این فضا از سوی آنها وجود دارد، تا حدی که برخی حتی بعد از ده بار – واقعاً ده بار- رد شدن در آزمون، بار دیگر برای حضور در دوره‌‌ای دیگر ثبت نام اولیه می‌کنند و فاکتورهای اولیه بهره‌مند شدن از این آموزش‌ها را دارند، چرا نباید امکان این تجربه را به آنها بخشید؟ آنها ساده و ناآشنا و خوش‌خیال‌اند که تصور می‌کنند فردا جای بازیگران شاخص و جوان این سینما را خواهند گرفت؛ ما که می‌دانیم چنین نیست و قرار هم نیست بشود. چرا بعد از گوشزد کردن همین نکته، آنها را در شرایطی قرار ندهیم که خود را بیازمایند و دست کم در این رهگذر، به خودشناسی درست‌تری برسند که شاید انبوهی تجربه‌های دیگر نمی‌توانست به آن بیانجامد؟ چرا باید سال‌ها در این وهم بمانند که من اقیانوس استعداد بازیگری بودم و فلان آموزشگاه لابد براساس پارتی‌بازی و سایر اتهامات توجیهی این موارد، مرا نپذیرفت و هیچ گاه کشف نشدم؟! اگر حضور در این فضا و وزیدن نسیمی هر چند خفیف و زودگذر از عالم هنر و ظرائف و پیچ و خم‌های سینما و بازیگری به صورت آنها می‌تواند از آن ساده‌اندیشی که ابتدا داشته‌اند، نجات‌شان بدهد و اندکی از واقعیت و ماهیت و ساختار و تاریخچه و شیوه‌ها و دشواری‌های این عرصه را به آنها انتقال دهد، چرا نباید به این درآمدن از خامی کمک رساند؟
تلخ این است که این جوانان جداً می‌پندارند یک سینمای درست و یک موسسه آموزشی درست، حتماً همچون یک شلنگ متصل به شیر آب و یک باغ پهناور خشک و نیازمند آب، به هم متصل‌اند. می‌پندارند درستش این است که همه بتوانند از دو سه هفته بعد از اتمام دوره، در یکی از سریال‌ها و تله فیلم‌ها روی صفحه تلویزیون باشند یا سر از پرده سینما درآورند یا اگر اینها نشد، روی صحنه تئاتر شهر بروند. و از خودشان نمی‌پرسند مگر واقعاً این سینما و تلویزیون و تئاتر تا چه حد احتیاج به چهره‌های جدید دارد، بی آن که خصوصیات هوشی و اجرایی و بیرونی و درونی خاص و بی‌مشابه یا دست کم معتبر و قابل اعتنایی داشته باشند؟ و در حالی که فقط فارغ‌التحصیلان چهار پنج رده اول و معتبرتر این آموزشگاه‌ها هر سال از 300 نفر بیشتر است، چرا باید جز این باشد که در هر دهه یا هر موسسه، شمار بازیگران شاخص دانش‌آموخته هر آموزشگاه بیش از چهار پنج نفر بشود؟ ناصرالدین شاه بود که به قلم مرحوم حاتمی می‌گفت مدرسه هنر، مزرعه بلال نیست. در هفت کواکب آسمان هم یکی می‌شود ، باقی سوسو می‌زنند.
پس پیشنهاد شخصی من و چه بسا تنها راه آموزش دیدن توأم با آرامش، می‌تواند این باشد که نه به شکل «هلاک نقش»، نه با آن استرسی که بسیاری از این بچه‌ها دارند و کار اصلی و زندگی شخصی‌شان را مختل کرده‌اند تا حتماً روی اکران بروند، بلکه به شیوه‌ای متین‌تر، با این حس که آمده‌ام تجربه‌ای بیاموزم و فضا را بسنجم و خود را بیازمایم و بکوشم اصلاً بازیگری را کمی بشناسم، وارد و خارج شوند. این نکته بسیار کلیدی و مهمی است که درصد بالایی از این هنرجویان، در اصل شیفته خود «بازیگری» و ظرایف این فن/هنر نیستند؛ بلکه عاشق «بازیگر شدن»اند. شاید در نگاه اول به نظرتان برسد که میان این دو در این مقیاس، تفاوت چندانی نیست. ولی در واقع رمز عدم موفقیت خیلی‌ها در فراگیری و تجربه‌اندوزی درست، همین است که اگر تا یکی دوسال بعد از اتمام دوره، پسرخاله و بچه محل و هم‌دانشگاهی‌شان آنها را در قاب تلویزیون یا بر پرده سینما رؤیت نکند و آنها را به عنوان «هنرپیشه» به دوستانش معرفی نکند و پز ندهد، شور و رمق و دغدغه‌ای برای پیگیری و مطالعه خود بازیگری به عنوان یکی از جذاب‌ترین عرصه‌های هر هنر نمایشی ندارند، احیاناً دیگر فیلم نمی‌بینند و تئاتر نمی‌روند و نقد و مجله و کتاب هم که دیگر جای خود دارد (یا در حقیقت، جایی ندارد)! در حالی که اگر دوست فرضی ما فقط هلاک بازیگر شدن نباشد، با یک دستگاه دی.وی.دی خوان و چند دی.وی.دی و مجله و سایت، خود را «آدم سینمایی» در کامل‌ترین درجه‌اش یعنی درجه فیلم‌بینی و فیلم‌فهمی، احساس می‌کند؛ درباره بازیگری به عنوان یک هنر می‌خواند و در فیلم‌ها دقیق می شود و لذت می‌برد و بابت بازیگر نشدن، هیچ گاه علاقه‌اش را به خود مقوله بازیگری از دست نمی‌دهد یا رها نمی‌کند.
چنین نمونه‌هایی حتی از آن موارد شاخص انگشت‌شمار هم متأسفانه کمیاب‌ترند.
 
     
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768