مقدمه: در نوشتهای دربارۀ آقای اسماعیلی (با تیتر "صدای منوچهر اسماعیلی، طنین و تصویر قهرمان: آن صلابت ِ لرزان"، ماهنامۀ فیلم، شمارۀ 485، نیمۀ دی 1393)، آروزی محال کرده بودم که کاش میشد طنین و تَرَکهای صدای ایشان را همزمان با نقل جملهای و توصیف حالت و لحن گفتن آن، به گوش خوانندۀ مجله رساند. این آرزو و حسرت ِ برآمده از برآورده نشدن آن، در گفتگو با ایشان که خود آرزوی دیرینم بوده و تحققش به جادو میماند، طبعاً بیشتر میشود. عین به عین آوردن ِ واژههای خود ایشان و توصیف برخی حسها و واکنشهای صورتشان در حین صحبت، تلاش برای انتقال آن احوالی است که وقتی در پیشگاه این مصداق عینی و شنیداری «کاریزما» نشستهای، داری. میان انبوه گویندگان ازیادنرفتنی تاریخ دوبلاژ ما، دو نفر بیش از همه «حضور» و رخساری همپای تأثیر صدایشان داشتهاند: خانم ژاله کاظمی و آقای منوچهر اسماعیلی. این دو بیش از همه، این گونهاند که اگر عکسشان را کنار صورت ستارههای سینمای دنیا بگذاری- کنار همانها که اینان به جایشان حرف زدهاند، از الیزابت تیلور و سوفیا لورن تا گریگوری پِک و چارلتون هستون- به هم میآیند. سطح اعتبار و وزن اثرشان، تفاوت ندارد. این، هیچ از ویژگی های لازم کار دوبلورها نیست. ولی خب؛ وقتی محضر آدم صاحب این صدا و صورت را دَریابی، دُر یافتهای.
- پوریا: آقای اسماعیلی عزیز و بزرگ، امسال بزرگداشت شما در جشنوارة فجر برگزار میشود، در حالی که اوایل دهۀ هفتاد وقتی از آقای خسروشاهی تقدیر شد شما آن عبارت معروف را فرمودید که «مجله فیلم با این کار دلجویی تاریخی کرد». سال 88 هم علی معلم فقید ما در جشن حافظ بزرگداشتی برای شما برگزار کرد. به نظرتان در این دههها نوع و میزان قدردانی از دوبله و دوبلورها کافی بوده؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: نه. به هیچ وجه. شاید دلیلش ترس بوده. میترسند این کار مسئولیت ایجاد کند. برای خودشان. مسئولیت برای همان ها که دارند تقدیر میکنند؛ نه آنها که تقدیر میشوند. افراد مورد تقدیر که عمری کارشان را با بیشترین تلاش و مسئولیتپذیری انجام دادهاند و برای همین تقدیر میشوند. اما مسئولان، نه. کمتر تقدیر کردهاند، چون قدردانی سؤال به همراه دارد: شما که اینقدر قدردان هستید پس چرا به فکر آیندة این افراد نیستید؟ شما که اینقدر جوانها را تحریص میکنید، برای کدام آینده؟ برای آیندة واهی؟ دستمزد شنیعی که امروز به همکاران من میدهند واقعاً خجالتآور است. شرمم میشود که واقعاً با این حقوق چهگونه زندگی میکنند. امروز ممکن است تب این کار اجازه ندهد جوانها متوجه شرایط شوند، اما بعداً کمکم متوجه میشوند و زمانی میفهمند که صدایشان به جایی نمیرسد. وظیفة خودم میدانم که صدای آنها را به گوش کسانی که پنبه در گوششان گذاشتهاند برسانم. متأسفانه قرار نیست گوش شنوایی وجود داشته باشد.
- پوریا: شما این روزها کمتر کار میکنید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: به کار دعوت میشوم اما خیلیها را نمیپذیرم. تا وقتی شرایط همکارانم سروسامان نگیرد، آرام نمیگیرم. آنها باید از این حالت خارج شوند و دستمزدشان تغییر کند. حالا قولهایی به من دادهاند، اگر عملی شود.
- پوریا: پس می توانیم بگوییم حتی وقتی مسألة بزرگداشتتان مطرح شد بیشتر نگران وضعیت صنف و جوانها هستید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: اصلاً نمیخواستم این بزرگداشت را قبول کنم. اگر اصرار همسرم و تشویق دخترم نبود نمیپذیرفتم. حتی همین گفت و گو را. فرداشب هم باید به تلویزیون برم...
- پوریا: برای گفت و گوی برنامۀ «شهر فرنگ» شبکۀ خبر.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله. خب اگر افتخاری در این بزرگداشت باشد باید با رفقایم تقسیم کنم؛ نه این که به تنهایی به خانۀ خودم ببرم. ما همه با هم هستیم؛ هیچ وقت «من» نیستیم.
- پوریا: یعنی در قبال پذیرفتن این بزرگداشت سعی کردید امتیازاتی برای صنف بگیرید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: (بعد از کمی مکث و با نارضایتی از آشکار شدن این قرار): بله.
جدیت، کاریزما و صدای فارسی قهرمان ها: در کار ما رقابت، رکن اول است
- پوریا: حدود ده سال پیش در یک برنامة زندة تلویزیونی با اجرای هرمز شجاعیمهر وقتی از شما پرسید آیا امکان دارد دیالوگی از شخصیت های "هزاردستان" را برای بیننده های برنامه دوباره بگویید به صراحت و کمی تند، گفتید نه. به جنبههای دیگری از این پاسخ، بعدتر میپردازیم اما الان و در شروع، این جنبه برایم مهم است: بخشی از شهرت شما سوای کاری که روی صدا اتفاق میافتد، به مغناطیس حضور و کاریزمای شما برمیگردد. حتی خیلیها کمی از شما میترسند. از این برداشت حس خوبی دارید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: این برداشتی است که شما دارید، من چنین خصوصیتی ندارم که کسی از من بترسد. مگر من لولو خُرخُرهام؟! هر کسی جایگاه خودش را دارد. من در کارم خیلی جدیام. خارج از کار، در گفتوگو تا جایی که در وسع و توانم باشد پاسخ میدهم. در غیر این صورت، دروغ و دغل در کار ما نیست.
- پوریا: همین که می فرمایید، نشان می دهد که آقای منوچهر اسماعیلی جایگاه فعلیاش را مرهون تعریف و تمجیدها نمیداند. بلکه وقتی به تعهدی که داشته، به خلاقانه ترین شکل ممکن عمل کرده، احساس میکرده که درست پیش رفته است.
- آقای منوچهر اسماعیلی: البته تحسین کارگردان من را به وجد میآورد، اما تحسین غیرکارگردان به نظرم تحسین صوری است. تحسین کارگردان، حسی و واقعاً قابل اعتناست. آنچه که به تن من مینشیند و به وجدم میآورد این است که آثار رضایت را در چهرة کارگردان ببینم. اگر کارگردان رضایت نداشته باشد دنیا روی سرم خراب میشود. این اساس کار ماست.
- پوریا: طبیعتاً این در مورد کارگردانهای ایرانی معنا پیدا میکند. اتفاقاً در مقالهای که جسارت کردم و در دی ماه 93 دربارۀ تأثیرات کار شما نوشتم، با این موضوع شروع کردم که خیلی از ما با صدای شما به سینما علاقهمند شدیم. بازیگران بزرگی در سینمای کلاسیک و بعد از آن بودند و صدای فارسی خیلی از آنها شما بودید. مگر آدم از اول با چیزی غیر از علاقه به بازیگرها، نسبت به سینما و جادوی آن کشش پیدا میکند؟ این اتفاق بزرگی است. بعضیها این موضوع را دم دستی میبینند و نهایتاً از این طریق علاقهمند به "دوبله" میشوند. اما ما از طریق صدای شما و آن نسل طلایی علاقهمند به خود "سینما" شدیم. در مورد صدای شما روی بازیگران فرنگی، تحسین توسط بازیگر یا کارگردان اتفاق نمیافتد. اما این تأثیر، ورای هر تحسینی است...
- آقای منوچهر اسماعیلی: خود ما هیچ وقت چنین توقعی نداشتیم. به این تأثیر یا به احتمال اش فکر نمی کردیم. اگر همچین اتفاقی افتاده روی محدودة تأثیرات خود سینما بوده و البته شاید کمبود رقیب. رقابتی که از میان ما قهرمان میسازد و البته رقیب درست؛ نه یک حسود. در کار ما رقابت، رکن اول است. بدون این که خودمان بدانیم یا کسی را هدف قرار بدهیم، خود هنرپیشهای که به جایش صحبت میکنیم هدف ما را تشکیل میدهد. اگر موفق شدیم، بیننده را راضی کردهایم و میشود در چهرة مردم این را خواند و دید. اینهایی که از سینمای قدیم صحبت میکنند همهشان از این دلتنگی یاد میکنند. مجموعة کار ما یک مجموعهای بوده که دلتنگی آورده؛ با فیلمهای خوب، مدیران دوبلاژ خوب و راهنماییهای خوب. چون ما بدون راهنماییهای آنها به جایی نمیرسیدیم. آنها بودند که ما را ساختند، راهنمایی کردند و از انحراف جلوگیری کردند.
- پوریا: شما بسیاری از قهرمان ها را گفته اید. از "ال سید" و "بن هور" و "کرامول" تا سِر توماس مور "مردی برای تمام فصول" و مانوئل آرتیگز "اسب کهر را بنگر" و "ناخدا خورشید" و "قیصر". دلتنگی برای سینمای قدیم که در موردش اشاره کردید کمی فراتر میرود و تبدیل میشود به دلتنگی برای نوعی از انسانیت که دیگر وجود ندارد و ارزشهایی که دیگر کسی نمیفهمد که ارزشاند. اینقدر مجاورت و همنشینی صوتی و بصری با آدمهایی که بزرگ بودهاند و الگوی قیام ها و باورها، آیا در فردیت شما هم اثر داشته؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: من چنین انتظاری نداشتم، ولی قطعاً اثر داشته. قطعاً اینطور بوده و اینطور شده. آهستهآهسته و کمکم... من ناگهان و یک شبه به اینجا نرسیدم. میلیمتر به میلیمتر یاد گرفتم. از آن جایی که دوست داشتم یاد بگیرم و جزو پیشتازهای این کار باشم، بدون این که خودم بخواهم در کورس اول افتادم و در نتیجه باعث رضایت خیلیها شدم، از جمله خودم. و خودم را کمکم در این کار شناختم. البته رضایت مردم خیلی رویم اثر گذاشت و هنوز هم اثرگذار است. با این که الان کارها در ورطة سقوط است و کاری نیست که بشود با آن توانایی های عرصة دوبله را به نمایش گذاشت، اما به هر حال هنوز که ما نفس داریم و جان داریم، میتوانیم گذشته را به نوعی تداعی و زنده کنیم. به شرط این که فیلمش باشد و البته متأسفانه نیست. بیتوجهی مسئولان بزرگترین آفتی است که به جان این کار افتاده. از مسئولین دولتی گرفته تا مسئولین خصوصی.
- پوریا: بیتوجهی به کلیت دوبلاژ یا به سطح کاری که انجام میشود؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: به بدنة سینما که ما جزو کوچکی از آن هستیم، بها داده نمیشود. اگر چیزی گفته شود فقط برای خالی نبودن عریضه و رفع معضل در آن لحظات است، اما زیربنای علمی ندارد. کسی که در جایگاه مسئول با من راجع به کارم صحبت میکند هیچ دانشی در مورد کار ما ندارد. فقط میخواهد یکجوری سَمبَل کند و بگوید من این کار را کردم. میگویند ما رفتیم و معضل را پیدا کردیم. خب؛ درمانش چه؟ از کجا و چهگونه؟ ما به شما گفتیم، شما چه کردید؟
- پوریا: همین دیگر. همین اعتراضهای شما مرا برمی گرداند به آن نکته: اگر ما میگوییم قهرمانها را از طریق صدای آقای اسماعیلی، بزرگ داشتهایم، بخشی از این منش و آداب در خود ایشان هم وجود داشته. فقط کار تکنیکی نیست. صدای سِر توماس مور را در موعظهاش، در صمیمیتش با خانواده، در طعنة مهربانانه به پیشخدمتش، در فریاد اعتراضش در دادگاه، در خودداریاش که میشنویم، برای ما یادآور نهایت خلوص و نگاه انسان بوده. همیشه احساس کردهایم منوچهر اسماعیلی خیلی شبیه آدمهایی است که جایشان صحبت کرده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: شبیه که نیستم اما سعی کردم در پوستشان بروم. در پوست این شخصیتها رفتن، شباهتی را هم در پی دارد. اما بعد از پایان کار ما از این پوست درمیآییم و سر جای خودمان برمیگردیم. باید منتظر کار بعدی باشیم تا ببینیم از این به بعد باید وارد چه نقشی بشویم. هر نقشی ویژگی خودش را دارد. همین "هزاردستان" که گفتید یا خیلی از نقشهای دیگر، باید لنگهاش را در جامعه پیدا میکردم. برای آقای علی کسمایی مدیر دوبلاژ آن سریال عظیم، زیاد زحمتی نبود، چون زحمتهایش را برایم کشیده بود. حالا من بودم که باید پیدا کنم و بدانم این آدم کجای جامعه قرار گرفته. تفنگچیای که عامل ترورهای سیاسی میشود، کجای آن تاریخ و جامعه بوده، آن خان حاکم چه مَنِشی دارد، آن آدم لانتوری چه جوری است (اشاره به شعبون استخونی)...
- پوریا: حتی آن مأمور آمار که مرحوم جمشید لایق بازی می کرد و جور خیلی خاصی تُکزبانی و تند به جای او گفتید...
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله؛ آن مأمور آمار که در بخش های کوتاهی از سریال حاضر است؛ ولی برای خودش کاراکتری میشود و دنیایی دارد و حرفهایی... باید هر آدمی را پیدا میکردیم که کیست و از کجای جامعه آمده؛ چه نقشهای جدی و چه نقشهای کمدی و مضحک.
استادان قدیم، «صداکُلُفت»ها و شوخی آقای کیمیایی: مردی جدی که صدای کمدینها میشود
- پوریا: دربارۀ آقای علی کسمایی و آن چه از تواناییهای شما کشف کردند، چه میتوانیم بشنویم؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: شادروان علی کسمایی آن موقع که مدیر دوبلاژ بود من دانشآموز دبیرستان بودم. ایشان به اصطلاح متوجه شده بود که من دارای استعدادَکی هستم. ما را برای فیلمی که اسمش "دروازههای پاریس" بود دعوت کرد. فیلم را در استودیوی ایران فیلم، همین جایی که حالا خانۀ سینماست، برای ما گذاشت و دیدیم. به من گفت نقش تو یک آدم ژندهپوش لودة بیکار است که کسی به او توجهی نمیکرد. در خلال فیلم کسی به این آدم پناه میبرد که صدایش را مرحوم سعید شرافت میگفت. این مرد در طول زندگیاش همیشه لودهای بیش نبود و حالا متوجه شده بود که دارای منشأ اثری شده، کسی به او پناه آورده و به جای این که بچهها با او بازی کنند و او لودگی کند، وارد عرصة دیگری شده. کاراکتر باید به بچههایی که می آمدند سراغش برای بازی و شوخی، میگفت: «وقت ندارم». آن موقع حس میکردم که نمیتوانم این نقش را بگویم. تمرین میکردم و آقای کسمایی فقط قدم میزد. مدرسهام دیر شده بود و باید میرفتم. به جایی رسیدم که دیگر عاصی شدم و جملۀ «وقت ندارم» را با حالتی که می خواهم بگویم و بروم، گفتم. مرحوم کسمایی هم جملهای گفت که خوب یادم است. دست گذاشتند روی شانهام و گفتند: «همینه. حالا پاشو برو مدرسهت». ده-پانزده روز کار این فیلم طول کشید. من کمکم متوجه این نقش شدم و به قول معروف هم خودم را نجات دادم و هم نقش را. البته تا آقای کسمایی تأیید نمیکرد صحنهای را برنمیداشتم. با رضایت کامل ایشان این نقش گفته شد.
- پوریا: بعدها که جایگاهتان بالا رفت، آقای کسمایی در کارهای مختلفی مثل سریال "هزاردستان" مسئولیت سنگینی را به دوش شما گذاشت. پنج نقش مختلف که سه تای آن (مشایخی، انتظامی، کشاورز) از اصلیها بود. در طول چند دهه با این که خودتان مدیر دوبلاژ شدید و مسئولیتهای مختلفی را به عهده گرفتید، آقای کسمایی همچنان به شما اعتقاد داشتند. در حالی که در فضای ما خیلی اوقات وقتی کسی به اصطلاح بزرگ میشود دیگر زیر چتر «اوستاکار» نمی ایستد.
- آقای منوچهر اسماعیلی: غیر از شادروان آقای کسمایی خیلیها بر گردن من حق دارند، اما ایشان جایگاه ویژهای دارند. خب، بله. ما همیشه آداب شاگردی را به جا میآوردیم... (بعد از اندکی مکث) از این صحبتها...
- پوریا: اهل این بودید که افرادی را در کوچه و خیابان در نظر بگیرید و صدایشان را الگو کنید؟ یعنی اهل مشاهدة زیاد در سطح مردم و جامعه بودید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله. قطعاً. خیلی صداها را همین طوری پیدا میکردم. به خصوص در مورد نقشهای کمیک. باید بدون این که شخص موردنظر متوجه شود این کار را میکردم. خودم جواب معما را در چهره و حرف زدن آن شخص پیدا میکردم. این در مورد فیلمهای کمدی بارها اتفاق افتاد؛ مثل فیلمهای چیچو یا حتی سریال "ستوان کلمبو" و صدای پیتر فالک با آن طرز حرف زدن. چیچو را از حرف زدن یک شاطر نانوایی و پیتر فالک را از یک مکانیک گرفتم و البته وَرز دادم و عوض کردم و به یک شکل بیان و لحن تبدیل کردم. که بعد دیگر آن حرف زدن پیتر فالک کشیده شد به سینما.
- پوریا: و البته به همان شکل حرف زدن جای مرحوم بیکایمانوردی منجر شد. در مطلبی نوشته بودم که صدای شما روی صورت بیک «نمک ِ خودساخته و خودریخته»ای از جانب شما بود. بی آن صدا، بیک اساساً با آن صورت خشن اینقدر مناسب کمدی نبود. وقتی آدمها خود شما را میشناسند فکر میکنند این میزان از شوخطبعی، کجای وجود این آدم است؟ روراست بگویم، آدم حتی نمیتواند شما در موقعیت ِ درآوردن این صداها تجسم کند. مثل همان جوابی که به مجری تلویزیون دادید و اول بهش اشاره کردیم، انگار این اتفاق در اتاق دوبله میافتد و فقط در آنجاست که میتوانید رها باشید، شیطنت کنید و صدای مضحک درآورید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، همینطور است. ما کارهایمان در همان اتاق تاریک انجام میشود. بیرون از اتاق از این کارها نمیکنیم. البته ضرورت کار این را ایجاب میکند و بسته به فیلمی که دوبله میکنیم این به تعبیر شما شیطنت را از دورن ما به سمت خودش جذب میکند. اگر جذب نکند، پس میزنیم. حتماً جذب میکند که ما مبادرت به این کار میکنیم.
- پوریا: حتی آن گروچو مارکسی که شما میگفتید و دوبلههای جدیدتر و تلویزیونی شاهکارهای برادران مارکس بود و در دهۀ هشتاد پخش شد، وقتی به جای گروچو فریاد میزدید و شعرهای کوچهبازاری میخواندید، به شوخی میگفتم نمیتوانم تصور کنم حتی فرزند آقای اسماعیلی هم بتواند او را در لحظة گفتن این دیالوگها تجسم کند...
- آقای منوچهر اسماعیلی: (می خندد) حتماً نمی تواند...
- پوریا: و هیچ وقت هم در خود زندگی، آن حرکات را از شما ندیده؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: به هیچ وجه. اینها مال کار ماست. محدود به همان اتاق تاریک است. آن جاست که راه پیش روی ما باز است تا برود و به هدف که خود کاراکتر فیلم باشد، برسد.
- پوریا: یعنی مثلاً در جمعهای دوستانه هم هیچ وقت نشده صدای خاصی را رو به دوستان درآورید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: ابداً.
- پوریا: از یک وجه دیگر، شاید کمی روانشناسانه این سؤال را میپرسم: کسی که این شوخطبعی در وجودش هست اگر دوبلور نمیشد این شوخطبعی را کجا ممکن بود بروز بدهد؟ بالأخره گاهی اوقات طنزی که در یک آدم وجود دارد بخشی از نیازهای درونیاش این است که آن را بیرون بریزد.
- آقای منوچهر اسماعیلی: اگر دوبلور نمیشدم معلوم نبود این شوخطبعی در من ایجاد میشد.
- پوریا: یعنی ممکن است خود نقشها باعث شوخطبعی شما شده باشند؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله.
- پوریا: خیلی جالب است. پس نوعی که شما خودتان را به این حرفه وصل و وقف ِ آن کردید، حتی یک جاهایی شخصیت دیگری از شما ساخت.
- آقای منوچهر اسماعیلی: آن هم در محدودۀ خود ِ کار.
- پوریا: بخشی از چیزی که عرض کردم، بسته به این است که مردی با این کارها و آدم شناسیها، چهقدر آدم «زندگیکرده»ای است و چهقدر همه جور رفاقت و مردانگی و مسائل پیچیده را تجربه کرده. در مسیر زندگی با کارگردان هایی مثل آقایان کیمیایی، حاتمی، تقوایی و دیگرانی که در فضای روشنفکری دهه های چهل و پنجاه، حاضر و ناظر و مهم بودند، همنشینی داشتید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: ما غیر از زمان صدابرداری هیچ وقت با این آقایان نشستوبرخاستی نداشتیم.
- پوریا: یعنی آدم رفیقبازی نبودید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: شانس و فرصتی نداشتیم که خارج از کار رفاقت داشته باشیم. امثال آقای کیمیایی اینقدر گرفتاری شغلی دارند که به امثال من نمیرسند. همان موقع که رونق کاریمان بود، بیشتر سرگرم دوبله بودیم، در استودیوهای مختلف. اگر فیلمی از ایشان عرضه میشد افتخار پیدا میکردیم تا در نقش شخصیت یا شخصیتهایی برای فیلم ایشان صحبت کنیم.
- پوریا: اما آقای کیمیایی یک اعتقاد فراتر از کار حرفهای به شما دارند. مثلاً چندی پیش به اتفاق ایشان فیلم "آی مثل ایکاروس" (در ایران: "ترور") را می دیدیم که زنده یاد آقای ایرج ناظریان ایو مونتان را گفته بود، آقای کیمیایی میگفتند بعد از این که کار و صدای منوچهر اسماعیلی گرفت، یک سری صداکلفت وارد سینما شدند – که آقای ناظریان و نصرالله مدقالچی را مثال میزدند و با آن که بنده کار این دو دوبلور را بسیار باارزش می دانم، نظر ایشان بود – و فکر میکردند هر کسی صدایش کلفت است خیلی خوب میگوید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: (با خنده ای که آمیزه ای است از شوق و خجلت) آقای کیمیایی خیلی خوب و کاریکاتوری این را میگوید. طبیعتاً میداند چه میگوید و کار ما را راحت کرده. بعضی وقتها خیلی خصوصی این حرف را میزند و وقتی میگوید، کاریکاتوری هم میسازد. ولی این یک واقعیت است. بعضیها فکر میکنند با داشتن چنین ابزاری میتوانند بخشی از سینما را فتح کنند که این بستگی به سلیقة مردم دارند که این را میپذیرند یا نه. گو این که خیلی از فیلمها با صداهایی از این دست کار شده و موفق هم بوده؛ چه ایرانی و چه غیر ایرانی. به هر حال خیلی خوشحالم که امثال آقای کیمیایی این تفکیک ذهنی را دارند. این برایم امتیاز بالایی است که چنین شخصیتی امتیازی به من میدهد و برایم از هر گوهری بالاتر است.
- پوریا: آقای کیمیایی در طول این سالها پیشنهاد بازی هم برای شما داشته یا این شایعه ای است که دهان به دهان، اشتباه به ما رسیده؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: من چندتایی کار بازیگری داشتهام. فیلم "شبهای زایندهرود" را داشتهام. "توتنها پیر و خستهاند" را داشته ام که ناتمام ماند؛ و "میرزا کوچک خان" . اما در کل عرصة کار ما اجازة بازی جلوی دوربین را نمیدهد. چون ما بیشتر به اتاقهای تاریک دوبله دلبستهایم تا این که جلوی دوربین باشیم. به این چیزها خو نکردهایم.
- پوریا: به وسوسة این کار هم تن ندادهاید؟ احتمالاً قبلاً پیشنهادها بیشتر بوده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بستگی به این داشته که چه کسی چه چیزی میخواسته بسازد و شرایط من را میدانسته. من الان دیگر آن حافظه را ندارم که دیالوگی را حفظ کنم و خیلی برایم سخت است. اگر هنور در دوبله کار میکنم به این خاطر است که از روی نوشته و با تمرین متن را میخوانم. اما موقع فیلمبرداری نمیشود این کار را کرد. اگر کسی تُپُق بزند کار بقیه خراب است.
دوبله به منزلۀ نوعی بازیگری: امروز آن قهرمانها وجود ندارند
- پوریا: بحثی در مکاتب و سبک بازیگری مطرح است که میگویند بازیگر باید وکیلمدافع نقشش باشد، حتی اگر نقش قاتل را بازی کند. وقتی کاراکتر المر گَنتری (برت لنکستر) در طنین صدای شما شبیه یک مؤمن واقعی حرف میزند، آدم باورش را باور میکند. در مورد سِر توماس مور، شما قداست و باورهای او را در جان تماشاگر مینشانید. تصور میکنم خودتان را مثل شارح شخصیت میبینید. این مراودة عاطفی و اعتقادی را با شخصیتها داشتید؟ مثل این است که نقش ها را دوباره بازی کنید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: قطعاً غیر از این نمیتواند باشد. در "مردی برای تمام فصول" که مثال زدید، باید این کار را میکردم. دیالوگهای متنوع را باید با تنوع و بهجا میگفتم که با عکسالعملها درست دربیاید. چون روی این عکسالعملها زحمت کشیده شده. در بازی پل اسکافیلد، آن خلوص بود و من باید صدایش میشدم. درست است؛ شبیه خود بازیگری است. تمام آن مراحل درک شخصیت، توی کار ما هم هست. بدون این نمیشود. در آن دادگاه آخر، اگر کشف نکرده باشید که چه طور آن مرد آرام به این فریاد میرسد، چه طور میتوانید حس و دلیل فریادش را به باور تماشاگر بنشانید؟ حتی در فیلم "دانتون" هم او با آن که در جایگاه متهم است، قاضی را به چالش میکشد. این خیلی مهم است. میبایستی این کار را بدون اغراق انجام میدادم، همانطور که بازیگرش ژرار دوپاردیو اجرا کرده بود.
- پوریا: با همان حسی که در خیلی کارهای شما جاری است: ترکیبی از صلابت و شکنندگی. شبیه نوعی جهانیبینی است؛ مثل فیلم "محمد رسولالله" و جایی که حمزه (آنتونی کوئین) صدایش را برای پیغمبر بلند میکند که فرمان جنگ بدهیم و بعداً ابراز شرمساری میکند.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، متأسفانه الان چنین قهرمانهایی وجود ندارند. خلق نمیشوند.
- پوریا: برای همین این سال ها کمتر کار میکنید... برای همین بر خلاف تصور کلیشهای دربارۀ حافظۀ کوتاه مدت و درازمدت، شما کارهای قدیمتر را دقیقتر به یاد دارید. چون بخشی از وجودتان شده اند.
- آقای منوچهر اسماعیلی: (مکث و فکر می کند) بله...
- پوریا: بازیگرانی که دوبلور ثابت آنها بودید، سرجایشان. اما برخی بازیگران بودند که نقش های معدودی از آنها را گفتید. اجازه میخواهم از آنها بگوییم. مثلاً مارلون براندو در "کوئیمادا"... فکر می کنید برای براندو مناسب بودید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: این نقش را اصلاً یادم نیست.
- پوریا: همفری بوگارت را در "ساعات ناامیدی" یادتان میآید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله.
- پوریا: فکر میکنید جزو کارهای خوبتان بود؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، حتماً.
- پوریا: صدای شما گرم است و رگ و خون دارد. بوگارت همیشه کاراکترهای سرد و صورت سنگی را بازی می کرد...
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، آن نقش را با همان خونسردی لازمش گفتم. آدمی بود که از چیزی جا نمیخورد. دستپاچگی توی کارش نبود.
- پوریا: روح پدر هملت در نسخة کوزینتسف را چهطور؟ این صدا از شما بسیار عجیب بود و هیچ وقت جای دیگری چنین صدایی از شما نشنیدیم. طنینی دارد که آدم فکر میکند با دستگاههای دیجیتال امروزی گرفته شده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، به یاد دارم. در تاریخ درام، نقش معروفی است. آدم اینها را یادش نمیرود.
- پوریا: برخلاف همیشه، آنتونی کویین در "زوربای یونانی" را شما نگفتید و چنگیز جلیلوند به جایش صحبت کرد. دلیلش چه بود؟ آیا همزمان مشغول کار دیگری بودید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: اینها سلیقهای است. ممکن است مدیر دوبلاژ اینطور تصمیم گرفته باشد.
- پوریا: به نظرم میرسد از همان الگوی شما پیروی کرده و به روش شما جای آنتونی کویین صحبت کرده. با کمی تتهپتهکردن عمدی و همان طور بریدهبریده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: این فیلم را ندیدهام.
- پوریا: جای لینو ونتورا در فیلم 200 دقیقه ای "بینوایان" که تلویزیون ما در دهه شصت در قالب مینی سریال پخش کرد هم حرف زدید. ژان والژان ِ او با صدای شما دردمندی خاصی داشت.
- آقای منوچهر اسماعیلی: برای والژان، عالی بود. صورت اش در هر دو دو دورۀ والژان به عنوان زندانی و به عنوان شهردار، تناسب داشت. عمق داشت... جای لینو ونتورا زیاد صحبت کردهام. همینطور جیمز کاگنی، درک بوگارد، گریگوری پک هم زیاد گفتهام.
جدیدترها، بی علاقهگی به انیمیشن و دیالوگهای پس-گردنی: هیچ چیز مطلق نیست
- پوریا: در کنار قهرمانهایی که نام بردیم، جای نقشهای بدطینت هم گویندگی کردهاید. هرچند گاهی کمیک بودهاند و بیشتر صفت «بدجنس» به آنها میخورده. مثل والتر ماتئو در "شیرینی شانسی" یا سیبیل در "ایرما خوشگله".
- آقای منوچهر اسماعیلی: در این موارد بیشتر خود هنرپیشهها کمک میکنند. ما چیزی به نقش اضافه نمیکنیم. نقش منفی گفتن هم افتخاری است؛ این که آدم بتواند در مقابل نقشهای مثبتی که گفته، نقش منفی هم اجرا کند. مهم این است که بتوانید نقش را به خوبی اجرا کنید تا قانعکننده باشد. در فیلم "مسیر سبز" نقش جان کافی که آدمی منفی بود را میگفتم. اما از طرفی دیگر اشک تمام آدمهای زندان را درمیآورد. در واقع یک شخصیت منفی بود که هر چه فیلم جلو میرفت به مثبت گرایش پیدا میکرد.
- پوریا: حتی در انتها مثل یک قدیس میشد... آن فیلم با مدیریت آقای خسروشاهی، دوبلۀ ممتازی داشت. با این که فیلم جدیدتر بود، آدم یاد کارهای ماندگار پیش از انقلاب یا اوایل بعد از انقلاب می افتاد...
- آقای منوچهر اسماعیلی: چون آقای خسروشاهی بیشتر از شتاب معمول، روی کار وقت میگذارد. با وسواس تمام هر گوینده ای را انتخاب کرد. خود فیلم هم البته تفاوت داشت. با جریان سینمای روز، یکی نبود.
- پوریا: وقتی اشاره کردید که چیزی به نقش اضافه نمیکردید، قاعدتاً باید برداشت کنیم که شما همیشه از مخالفان مزهپرانیهای پس-گردنی بودهاید. ولی به نظرم این طور نبوده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: اگر بهجا باشد، نه. مخالف نیستم. نقشهای فانتزی و کمدی این را میطلبد. خود من هم گاهی این کار را کردهام.
- پوریا: مثلاً در معجزه سیب جایی که پیتر فالک به آن دربان می گوید «چروک، پُروک»، این پس-گردنی است. از خودتان است.
- آقای منوچهر اسماعیلی: از این چیزها زیاد گفتهام. مرحوم حمید قنبری در گفتن نقشهای جری لوییس فوقالعاده بود. تمام دیالوگهایش پس-گردنی بود. مرحوم ایرج دوستدار هم روی جان وین که صحبت میکرد، همین طور میگفت. بامزهتر از اینها دیگر کسی را در دوبله نداریم که بتوانند مردم را بخندانند و در عین حال بهجا باشد.
- پوریا: آقای طهماسب اعتقادی دارند که میگویند آدمهای بامزه میتوانند نقشهای عمیق و جدی را خوب بگویند. آدم هایی که در عین حال طنز را هم درک کنند. نظرتان دربارة این تئوری چیست؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: آقای طهماسب را به عنوان یک گویندة بسیار خوب و مسلط میپذیرم و قبولش دارم. در نقشهای مختلفی بوده که واقعاً همتا ندارند. بنابراین عقیدهاش میتواند بهجا باشد، اما نمیتواند مطلق باشد. در مطلقگویی کمی تردید وجود دارد. این نظر خیلی وقتها و در کار خیلیها درست است. صدق میکند. اما مطمئن هستم خود ایشان هم میداند که همیشگی نیست. مطلق نیست.
- پوریا: در این مورد آقای نوذری چهگونه بود؟ به نظرتان فقط در نقشهای بامزه توانا بود؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: آقای نوذری اصولاً بیشتر طنز کار میکرد.
- پوریا: در کار پیتر فالک، ایشان مدیر دوبلاژ بودند و نقش فالک را به شما دادند و آن طور عجیب و غریب آن را گفتید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: نه، مرحوم زرندی مدیر دوبلاژ بودند. بعد از سالها دوباره همین فیلم "معجزۀ سیب" را به من دادند تا دوبله کنم که از آقای نوذری دعوت کردم تا نقش گلن فورد را بگوید. خودم هم باز نقش پیتر فالک را گفتم. این نقل قولی که شما کردید، متعلق به این نسخه است.
- پوریا: دقیقاً. من فقط همین نسخه را دیدهام. پس دوبلة دومش بوده... پیتر سلرز در فیلم "حضور/بودن" چهطور؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، این را خوب به یاد دارم. چنسی گاردنر یا باغبان. چندین بار به جای ایشان صحبت کردهام.
- پوریا: آن کاراکتر، ترکیبی از نبوغ و سفاهت بود.
- آقای منوچهر اسماعیلی: پیتر سلرز بازیگری بود که برای کار کردن جا داشت. در "دکتر استرنجلاو" کوبریک در سه نقش بازی کرده بود و خیلی متفاوت با هم بودند. من هم سعی کردم تفاوتشان را در دوبله حفظ کنم. انگار سه بازیگر مختلفاند با سه صدا و بیان که هر کدام هم غیرمعمولی است و عجیب و غریب است.
- پوریا: مدلی که بعداً آقای جواد پزشکیان مار انیمیشن "رابینهود" را گفتند، مدلی بود که قبلاً شما جای دوبلور همان مار یعنی تری توماس میگفتید و بعدها در دوبلة سوم "رابینهود" که متعلق به شبکة خانگی بود، خودتان به همان شیوه گفتید. اما کسانی که دوبلة آقای پزشکیان را شنیدهاند نمیدانند این مدل گفتن، از آن ِ شما بوده. ممکن است بگویند اسماعیلی مثل پزشکیان نقش را گفته.
- آقای منوچهر اسماعیلی: از این اتفاقها زیاد میافتد. اما زیاد سمتش نمیروم، بهتر است شما هم نروید!
- پوریا: در کارتون خیلی کم کار کردهاید، اما بعضی از نمونههایی که کار کردهاید خیلی استثنایی است. در نسخة قدیمی "آلیس در سرزمین عجایب" خرگوشی است که نقشش خیلی مهم است. این خرگوش همیشه عجله دارد و خیلی هول است و ساعت و تقویم حرکت آلیس به آن جهان را در دست دارد. شما جای این خرگوش صحبت کردهاید و واقعاً حیرتانگیز است.
- آقای منوچهر اسماعیلی: (لبخندی می زند): این نقش یادم نیست. این کارتونی که می گویید مال چه سالی بوده؟
- پوریا: زمان تولیدش که از اولین دوبلۀ شما یعنی "دروازههای پاریس" هم شش سال قبلتر است. محصول 1951 است. بعداً دوبله شده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: قطعاً دیرتر دوبله شده. ولی به هر حال خیلی قدیمی است. دوبلهاش را میگویم. باید متعلق به دورۀ اولیۀ کارم باشد. از آن خاطره ای ندارم.
- پوریا: دلیل کلی این که زیاد کار انیمیشن نکردهاید، چیست؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: کارتون را دوست ندارم، چون شخصیت ندارد. شخصیت ها را به جا نمیآورم. پوست و خون ندارند. جان ندارند. با موجود مصنوع نمیتوانم رابطه برقرار کنم. راهی به درونش ندارم. ربطی بهش ندارم. احساس میکنم حضورم اضافه است.
- پوریا: در این دههها بازیگرهای جدیدی بودهاند که از گفتن آنها لذت برده باشید و طعم و رنگی از بازیگرهای کلاسیک داشته باشند؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: نه، متأسفانه بازیگری را به خاطر ندارم.
- پوریا: باز همان تعبیر: احساس میکنم نقشهای قدیمی را بیشتر به یاد دارید.
بله. کارهای قدیمی مثل تمبرهای قدیمی هستند که در آرشیو میمانند. آنها هستند که باید خوب نگهشان داشت. جدیدترها که هستند خب. قدیمیها هیچ وقت از خاطر آدم دور نمیشوند.
از آقایان تقوایی و حاتمی تا یک تجربه با آقای کیارستمی: داغی بر دل
- پوریا: کمی از تجربهها و جایگاهتان به عنوان مدیر دوبلاژ بگویید. کارتان با جایی که مدیر دوبلاژ بودید با جایی که فقط گوینده بودید چهقدر تفاوت داشت؟ جنس این تفاوتها در تقسیم نقشها چهگونه بود؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: در فیلمهای ایرانی همة دوبلهها با مشورت کارگردان صورت میگرفت. زمان آماده شدن خیلی از فیلمها به ذهنم میرسید که این نقش را فلان شخص بگوید. وقتی برای گویندگی میآمد میدیدم که خطا نکردهام. خوشبختانه تا الان در هیچ موردی خودم را شرمسار نمیدانم و تمام انتخابها بهجا بوده. شاید نقشی کوتاه بوده اما کاملاً درست و بهجا انتخاب شده. حتی در همین فیلم "محمد رسولالله" خیلی از آدمها نقشهای کوتاهی داشتند اما آمدند، گفتند و چه زیبا گفتند.
- پوریا: فکر میکنید مرحوم کسمایی چرا خودش نمیگفت و فقط مدیر دوبلاژ بود؟ در فیلم "حکایت آن مرد خوشبخت" با پرویز پرستویی بازی کرد، ولی به عنوان دوبلور شناخته نمیشد.
- آقای منوچهر اسماعیلی: من هم یادم نمیآید ایشان یک کلمه گفته باشد.
- پوریا: خیلی جالب است که یک استاد فن، خودش هیچ نقشی نگفته باشد.
- آقای منوچهر اسماعیلی: ایشان نویسنده و مترجم زبان فرانسه بود. بیشتر عشقش به کارگردانی سینما بود. بعد که دوبله رونق گرفت بیشتر با فیلمهای فرانسوی شروع کرد. به همین خاطر در بیشتر فیلمهایی که به ایشان میدادند مدیریت دوبلاژ را به عهده میگرفت.
- پوریا: شما نقش مترجمها را هم قطعاً در کارتان مهم میدانید. همیشه میگویم کسانی که نمایشنامة "مردی برای تمام فصول" را ترجمه کردهاند و چاپ شده، کارشان به قدرت ترجمة حسین شایگان برای فیلم نبود. ترجمهاش ترکیبی از فخامت و وقار و در عین حال صمیمیت بود.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، این کار مترجم هنرمندی را میطلبد. نباید تنها مترجم باشد، بلکه باید عاشق سینما باشد.
- پوریا: از مترجمان قابلی که در آن سالها کار میکردند کسی را به یاد دارید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: مترجم بزرگ، زیاد داشتیم. مثلاً نجف دریابندری.
- پوریا: به عنوان مدیر دوبلاژ برای خوراندن دیالوگ به دهان بازیگر چهقدر در ترجمه دست میبردید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: همیشه لازم بود این کار را بکنیم. اصلاً بخشی از کلمات را خودمان انتخاب میکردیم. تا جایی که میشد سعی میکردیم لیپ سینک و با دیالوگ هماهنگ باشد. خیلی وقتها کلماتی را که مترجم انتخاب کرده بود با کلمة دیگری جایگزین میکردیم. مترجم فقط یک بار فیلم را دیده و ترجمه کرده بود. اما ما فرصت داشتیم بنشینیم پشت موویلا و فیلم را پلان به پلان ببینیم و دیالوگها را با لب و دهان هنرپیشه هماهنگ کنیم.
- پوریا: میان یادگارهای شما در مدیریت دوبلاژ فیلم های ایرانی، فیلم "ناخداخورشید" منهای غنای سینماییاش، به لحاظ دوبله هم کار بهخصوصی بود. در مقالهای استودیوی دوبلاژش را «اتاق لهجه و خشونت» اسم گذاشته بودم. از اول تصمیمتان این بود که خودتان جای ناخدا صحبت کنید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله. البته با کمک ناصر، چون ناصر خودش جنوبی است. من معلم دیگری نداشتم. البته خانوادۀ همسرم هم جنوبی هستند و اهل تنگستان بوشهرند. بنابراین مشکلی در گفتن لهجة جنوبی نداشتم. از اول با این لهجه آشنا بودم و یادگیری هم برایم مشکل نبود. فقط میماند سعید پورصمیمی که جای خودش صحبت کرد و فوقالعاده بود. جای فتحعلی اویسی آقای کاملی صحبت کرد. آقای نقشینه جای خودش گفت. صدای آقای نصیریان هم ژرژ پطرسی بود.
- پوریا: نیرنگبازی کاراکتر مستر فرهان را خیلی خوب درآورده بود.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، بسیار عالی بود.
- پوریا: همیشه احساسم این است که فیلم "ناخدا خورشید" و شخصیت ناخدا را خیلی دوست دارید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، قطعاً. مثل ناصر تقوایی کم داریم. نداریم.
- پوریا: سر سریال "دایی جان ناپلئون" ایشان خیلیها میگفتند پرویز صیاد به قدر کافی برای یک دون ژوان دیپلمات، خوشقیافه نیست. خیلیها معتقد بودند صدای شما بوده که تشخص شیطنتآمیزی به این شخصیت داده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: غیر از توصیفی که شما میکنید، این شخصیت نقطة عطفی در این خانواده است. در واقع اسدالله میرزا پانویس کتاب یا فیلم است. از مرحوم فنیزاده که متوسل به ائمه میشود گرفته تا شیرعلی قصاب و آسپیران غیاثآبادی و آن کمیسر و دیگران، هر کدام شناسنامه دارند بجز این یکی. خود دایی جان با بازی مرحوم نقشینه روی این شخصیت خیلی حساب میکند، چون عضو وزارت امور خارجه است، البته زنباره هم هست! یکی از نقاط ضعفش همین است و این را میخواهد به سعید دیکته کند. اما در عین حال این چیزها توی کَتِ سعید نمیرود و بلد هم نیست. خیلی جالب است که شنیدم چند تا از بازیگرانی که جایشان صحبت کردهام احساس نارضایتی کردهاند. فکر میکردند اگر خودشان میگفتند خیلی بهتر بود. یکیشان همین پرویز صیاد بود. اگر همان موقع به من میگفتند با این که ناصر تقوایی عزیز من بود اما کار را ترک میکردم. حتی الان فکر میکنم اشتباه کردم جای حسن کچل که صیاد بازی می کرد، صحبت کردم.
- پوریا: با آن همه شعرخوانی در اولین تجربۀ موزیکال سینمای ایران، کار خیلی سختی هم بوده.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله. خدا علی حاتمی را رحمت کند. یک ماه مرا در استودیوی طنین با امیر بیداریان نگه داشت. او ضرب میزد و من میخواندم. من و ناصر طهماسب. فقط ما بودیم و می خواندیم تا کار و ضرب و آهنگ هایش درست شود. داستانی داشت این فیلم... صدابرداری یک ماه طول کشید.
- پوریا: کلاً مرحوم حاتمی بخشی از فیلم را در اتاق دوبلاژ میساخت. با این که خیلیها او را به عنوان یک دیالوگ ادیب و مسلط میشناختند، جالب است که خیلی اوقات دیالوگ را سر صحنه مینوشت. در واقع میدانست ستارههایی در اتاق دوبلاژ دارد که دیالوگها را آنجا تکمیل میکند. خیلی با دوبله عیش میکرد. یعنی دوبلاژ برایش فقط یک فرایند فنی نبود، فرایند خلاقه بود.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله، واقعاً. ما هم با کار او عیش میکردیم. با ما غریبه نبود، بین ما میلولید. یعنی ما را آلوده و آغشتة خودش کرده بود. وقتی حضور داشت بخشی از وجود ما علی حاتمی بود. خیلی روی ما حساب میکرد و به ما احترام میگذاشت. فرق نمیکند، مسعود کیمیایی هم همینطور بود. با ما قاطی بود.
- پوریا: همیشه میگفتیم بازیگری برای آقای کیمیایی خیلی به دوبله متکی است. اکتهایی را میگرفت که قرار بود طنین دوبلوری رویش باشد. از وقتی صدابرداری سر صحنه رایج شد، همیشه فکر میکردیم آقای کیمیایی خیلی سر صحنه عذاب میکشد. چون خیلی از جوانها صدای خوبی ندارند یا صدایشان طنین ندارد. و بعد سر "جرم" دو نسخه کار کرد. انگار دلش برای دوبله تنگ شده بود.
- آقای منوچهر اسماعیلی: شاید بعد سالها میخواسته دوباره تستی بزند. هر دو نسخه را هم اکران کرد.
- پوریا: تجربة شخصیت مجید ظروفچی "سوتهدلان" را دوست دارید و معلوم است به این شخصیت دل دادهاید.
- آقای منوچهر اسماعیلی: بله. مرحوم علی حاتمی هم خیلی عاشق این فیلمش بود. خیلی آن شخصیت را دوست داست.
- پوریا: هیچ وقت فکر نکرده بود خود وثوقی جای خودش صحبت کند؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: به من نگفت، ولی فکر میکنم اصلاً چنین فکری در مخیلهاش نبود.
- پوریا: فکر میکنم این فیلم را به اتکای دوبله ساخته بود.
- آقای منوچهر اسماعیلی: همین طور فکر میکنم. مثل خیلی کارهای دیگرش. نمیخواهم از روی خودخواهی حرف بزنم، ولی با قیچیهایی که فیلم خورده بود بعید میدانم با صدای خود بازیگر، این طور میشد. ما هم سعی کردیم آدم عقبافتاده را همانجور که او میخواهد دربیاوریم. اگر او رضایت نمیداد هیچ صحنهای را برنمیداشتیم؛ حتی یک کلمه را. در فیلم "مادر" هم همینطور بود. بدون رضایت و تأیید ایشان هیچ صحنهای را برنمیداشتیم.
- پوریا: با این که آقای کیمیایی همیشه برای نقش وثوقی سراغ شما میآمد فکر میکنید چهطور شد که در "گوزنها" تصمیم گرفت خودش نقش را بگوید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: از دلیل این تصمیم هیچ اطلاعی ندارم.
- پوریا: خود این فیلم را دوست دارید و از آن خاطرهای دارید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: نه، چون آن فیلم با سینما رکس رفت. آن حادثه اینقدر تلخ است که آدم دوست ندارد فیلمی را که در زمان حادثه اکران میشده به خاطر بیاورد.
- پوریا: خیلی هم عجیب بود و انگار حادثه به این فیلم بیربط نبود.
- آقای منوچهر اسماعیلی: جرقهای بود برای این که بیندازند گردن شما. بگویند شما این شیرینی را آوردید و باعث مسمومیت این آقا شد. در حالی که مزوّرانه این اتفاق افتاد. سینمایی که همیشه بوده و کار میکرده، چهطور میشود درش از پشت قفل شود؟ درهای سینما همیشه باز بوده.
- پوریا: یک نمونة دیگر از بزرگان قدیمی سینمای ایران را که به سادگی و به خاطر اهمال از دستشان دادیم، آقای کیارستمی بود. جنس سینمایشان بازیگر نداشت، اما شما در فیلم "شیرین" کار کردید و تصاویری از پشت صحنه دیدهام که با تمام احساس و وجودتان، درونیاتتان را بیان میکنید. این تصویر خلوت عجیبی دارد. شخصیت ایشان را چهطور میدیدید؟
- آقای منوچهر اسماعیلی: ما مرعوب عکس و تصویر و پروپاگاندا نمیشویم، اما خود آدم ها گاهی میشوند. ایشان از آن دست نبود. انگار اصلاً آن نامی که در سینمای دنیا از بزرگان است، یکی دیگر است. آن را با خودش نمیآورد. مثل کسانی نبود که به خاطر این عناوین نمیتوانند از این در تو بیایند. همه شیفتة شخصیت والای ایشان شدیم. اینقدر والا و افتاده بود که انگار اصلاً صاحب آن اسم نبود. خیلی راحت داغ به دل ما گذاشت و رفت...