پسری با دوچرخه/ برادران داردن: عقب تر از
مجله 24
فروردین ماه 1391
  [ PDF فایل ]  
     
 
این یادداشت به بهانۀ اکران محدود فیلم "پسری با دوچرخه" در سینماهای تهران، در بخش "راهنمای فیلم" مجله 24 به چاپ رسید. عنوان اصلی مطلب که به دلیل شکل صفحه بندی بخش "راهنمای فیلم" اساساً باید بدون تیتر می آمد، این بود: "پیشنهاد به برادران داردن: «دونده»، «باشو»، «خانۀ دوست کجاست» و حتی «گاویار» را ببینید!"
*
*
وقتی تعبیر «سینمای کانونی» را برای یادآوری آن دوران درخشان فیلم های مرتبط با کودکان سختکوش و سمج در دل بحران های بسیار که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خودمان در مقطع مدیریت علیرضا زرین تولید می کرد، به کار می بردیم و مثلاً به سازندگان فیلم های کوتاه و پروژه های دانشجویی می گفتیم آن دوران با تمام اهمیتش گذشته و امروز خود آن فیلمسازان- از بیضایی تا نادری تا کیارستمی تا فروزش- هم آن نوع نگاه به دنیای بچه ها و شرایط شان را تکرار نمی کنند، هیچ فکر نمی کردیم این تذکر برای برخی از مشهورترین فیلمسازان دنیا که قاعدتاً خبر و مشاهدات دقیقی از آن دورۀ سینمای ما ندارند هم لازم باشد. لوک و ژان پی یر داردن که در فهرست شخصی من یکی از بالاترین رده های فیلمسازان ِ «بیهوده ستایش شده» دوران اخیر سینمای دنیا را به خود اختصاص داده اند، حتی در فیلم های نخل طلاگرفتۀ «روزتا» (1999) و «بچه» (2005) هم درگیر همین مشکل ابتدایی اند که می پندارند هنوز سینما در مرحلۀ مکث صرف - و بدون ظرافت و خلاقیت و ایدۀ تازه- بر بدو بدوهای یک بچۀ درگیر دشواری هاست؛ چه برسد به فیلمی در ابعاد دم دستی «پسری با دوچرخه».
آنها در «پسری با دوچرخه» حتی حواس شان نیست که در نمونه های درست همین نوع سینما، و اساساً هر چه فیلم ظاهری ساده تر دارد، بیشتر به پردازش و چیدمان درست جزئیات نیاز پیدا می کند. برای همین، مثلاً نشان دادن رفتار بسیار به خصوصی مانند باز گذاشتن شیر آب و گرفتن دست به زیر آن توسط سیریل (توماس دوره) بچۀ اصلی فیلم، بی مصرف می ماند و فیلم هیچ بهره ای از آن نمی برد. یا این که ساختاری از جنس این فیلم ها، اساساً به «حذف» پیرایه های رایج قصه گویی به شیوۀ هالیوود متکی است و به بیننده اطلاعات کم و کافی می دهد، در این فیلم به پادرهوایی و بلاتکلیفی بسیاری زمینه های مهم می انجامد. مثلاً هرگز معلوم نمی شود در حالی که زن/سامانتا (سسیل دی فرانس) چه طور مسئولان را متقاعد کرده که سیریل را به طور دائمی نزد خود ببرد؟! یا چه طور ممکن است سامانتا پسرک را به دیدار پدرش (ژرمی رِنیه) برساند و حتی یک کلمه از پدر نپرسد چرا پسرت را رها کرده ای؟! یا به طور کلی ارتباط انسانی مادر و فرزندی که میان سامانتا و سیریل برقرار می شود، اصلاً چرا باید بدون هیچ نوع پس زمینه ای برای بیننده پذیرفتنی باشد؟ فیلم بزرگ «باشو غریبۀ کوچک» خودمان، زمانی به بلندای یک فیلم کامل را به سیر تدریجی همین رابطه بین زن و پسربچه اختصاص می دهد و عواطف میان آن دو را به پیوند تمام گوشه های سرزمین ایران منتهی می کند. یا وقتی قرار است دیدار پدر یا بردن پول دزدی نزد او تا این حد در روند روایت «پسری با دوچرخه» بی کاربرد باشد، اصلاً چرا باید فیلم آن همه وقت را صرف جستجو برای یافتن پدر کند؟ باز تأکید می کنم که مقصودم از «کاربرد»، روابط علت و معلولی مرسوم سینمای متعارف نیست. دارم توقعات را در دل همین جنس از سینما مطرح می کنم و کاربرد می تواند به کوچکی ولی اثرگذاری آن تک شاخه گل خشکیده و لهیده در لای دفتر مشق سکانس آخر «خانۀ دوست کجاست» کیارستمی باشد که در ظواهر دراماتیک، جستجویی سخت و بی نتیجه را نشان می دهد اما در ساختار حذفی و گزیدۀ این نوع فیلم، به قدر کافی در همان تک نمای آخر از آن همه جستجو بهره می گرفت.
در سیر بی دقت وقایع فیلم، حتی منطق اولیۀ برخی رخدادها هم به طور کامل زیرسؤال است و این، با مختصات این نوع سینما که با چیدن وقایع مسلسل وار و نمایش بی واسطه و بی قضاوت آنها پیش می رود، باز در تضاد قرار می گیرد. بچه ای به باهوشی و حاضرجوابی سیریل که برای راه پیدا کردن به ساختمان قبلی پدرش به سرعت زنگ کلینیک پزشکی را می زند و بهانه ای مانند آسیب دیدن پایش می آورد، چه طور از دعوت پسر جوان به خانه اش یا پیشنهاد او به دزدی، نگران نمی شود و در نمی رود یا دست کم اندکی تردید نمی کند؟ در کلینیک، چه طور زنی که دارد از او میزان آسیب دیدگی و زخم پایش را می پرسد، هیچ از این که دارد نفس نفس می زند و معلوم است دویده و پایش سالم بوده، تعجب نمی کند؟! وقتی سامانتا آن همه تلاش می کند که جلوی بیرون رفتن شبانۀ سیریل را بگیرد، بعد که پسرک برمی گردد و زن می گوید که پلیس در پی اوست، چه طور حتی یک سؤال دربارۀ این که سیریل چه کرده، از او نمی پرسد؟!
وقتی می بینم مکررترین میزانسن فیلم، تمهیدی تا این حد دم دستی است که پسرک مدام از دست همه با دویدن دیوانه وار به سمت دری، پارکی، خیابانی که دور از دسترس آنهاست، فرار کند، در اطمینانم به بیهودگی جایگاهی که داردن ها به عنوان «سرجهازی» جشنوارۀ کن به دست آورده اند، محکم تر می شوم. تصورش را بکنید، دویدن های بیست و چند سال پیش پسرک فیلم «دونده» امیر نادری با آن ساختار سنجیده که جای خود، حتی بدوبدوهای پسرک ساده و باانگیزۀ «گاویار» هم از این بازی مضحک که آدم های فیلم داردن ها بدون هیچ راه حل معقول تری به دنیال سیریل می دوند و فریاد «واستا» سر می دهند، مؤثرتر بود. حالا چرا با افزونۀ زایدی مانند تکرار اورتور قطعۀ زیبای بتهوون بر روی چند لحظۀ خنثی و معمولی، منِ بینندۀ دوستدار آن فیلم های کانونی باید به این توهم بیفتم که «پسری با دوچرخه» از حد یک فیلم برنامه کودکی وطنی فراتر می رود و احیاناً با این موسیقی به رستگاری و غیره ربط پیدا می کند؟!!
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768