نیمنگاهی به چند فیلم ایرانی بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی که در غرفهی "کانون فیلمسازان مستقل ایران/ ایفما" در بازار فیلم فستیوال کن ارائه شدند
دو: فیلم مستند《گزارش یک قتل》ساختهی رضا شاد
ما ایرانیها مثل بسیاری از مردم دنیای امروز وقتی خودمان در گیر و دار پدیدهای هستیم که در فضای مجازی فارسیزبان زیاد مطرح شده، گمان میکنیم همه چیز را دربارهی آن میدانیم. همچنین تصور میکنیم همهی دنیا از آن باخبرند و دیگر نیازی به ثبت و تحقیق و گردآوری و تکمیل اطلاعات دقیق دربارهی آن احساس نمیکنیم. در حالی که همین انقلاب 《زن، زندگی، آزادی》، همین اعتراضی که از شهریور سال گذشته به مهمترین دغدغهی هر انسانِ ایرانی و هر ایرانیِ انسان بدل شده نیز نیاز فراوان به بررسی، انتقال آگاهی، جمعآوری اطلاعات و ارائهی این اطلاعات به جهانیان به طور منظم و هدفمند دارد. کاری که مثلاً در بخش 《روزشمار》 شمارههای مختلف نشریهی 《دفترهای پیشاسقوط 》چاپ نشر ناکجا در پاریس که گاه افتخار نوشتن در آن را دارم، صورت میگیرد. حجم و جزییات ستم و سرکوبی که بر مردم نازل شده و جلوههای گوناگون آن در این استان و آن خیابان و فلان زندان و بهمان دادسرا، به قدری است که امکان ندارد هیچ کداممان از یکایکش مطلع باشیم.
چه رسد به مردمان دیگر سرزمینها که بخش عمدهای از آن چه این مدت و پیش از آن در طول چهار و نیم دهه بر مردم ما گذشت، اساساً برایشان بهسختی قابل باور است و در سادهترین مثال، میتوان این واقعیت تلخ را در سختی ِ ترجمهی سرمنشاء این خونخواهی مردمی یعنی کشته شدن مهسا امینی به دست واحدی از پلیس که عنوانش در هیچ فرهنگ دیگری قابل هضم نیست، دید: 《گشت ارشاد》! در بیشتر اخبار و واکنشهای جهانی، از دیگر عنوان دهانپرکن این واحد نیروی ضد نظم و انتظام کشور یعنی《پلیس امنیت اخلاقی》بهره گرفتند و آن را Morality Police ترجمه کردند. درک درست را امثال راجر واترز نشان دادند که در وصف آن گفتند 《نهاد عجیب و غریبی موسوم به پلیس اخلاقی》
A weird branch of Police force so-called Morality Police!
یکی از دو مستندی که 《کانون فیلمسازان مستقل ایران》حضور آن در غرفهی این کانون به عنوان تنها غرفهی ایرانی بازار فیلم کن ۲۰۲۳ پذیرفت، مستندی به نام 《گزارش یک قتل 》ساختهی رضا شاد است. فیلمی که میکوشد با مکث بر روایت چهار شرکتکننده در تجمعها به عنوان ناظر مستقیم سرکوبها و برخوردهای خشونتبار نیروهای ضدامنیتی نظام در شهرهای مختلف ایران، شهرهایی که شاهد خونخواهی مردم پس از کشته شدن مهسا امینی بودند، وظیفهی همین اطلاعرسانی به مخاطب غیرایرانی و البته ایرانی را به عهده بگیرد. با جزییاتی که چهار راوی بازمیگویند، فیلم البته به چیزی فراتر از اطلاعرسانی هم دست پیدا میکند: به احساسهای انسانی در لحظه به لحظهی اضطراب مواجهه با سرکوبها. این که هر کدام از چهار راوی/ناظر با چه انگیزههایی به اعتراض دست زدند، چه انگیزه و حسی را در دیگران یافتند و بعد، وقتی با رفتارهایی از جانب پلیس و بسیج و لباسشخصیها مواجه شدند که با تمام شنیدهها و دانستهها دربارهی قساوت آنان، باورشان نمیشد، حالا که زمانی گذشته و دارند آن روز و شبها را جلوی دوربین این فیلم به یاد میآورند، چه احوالی به هر کدامشان دست میدهد. آن رفتارها چه قدر این آدمها را در انگیزههایی که داشتند، محکمتر و مطمئنتر میکند؟
فیلم《گزارش یک قتل》برای هر ایرانی این دوران، خصلتی انعکاسی دارد. هر کس را در لحظاتی پرشمار، یاد حس و امید یا خشم و ناامیدی خودش دربارهی اعتراضهای مردمی میاندازد. تلاش برای ملموس از کار درآمدن، بیش از هر چیز به کسانی که طرف مصاحبههای فیلم بودهاند، برمیگردد. همزمان، این که فیلمساز برای حفظ امنیت آنها در جامعهی زیر سلطهی جمهوری اسلامی ناچار است تصاویرشان را بدون صورت و صدایشان را با تغییر و به شکل دفرمه به تماشاگر ارائه دهد، وضعیتی دوگانه برای این مستند خلق میکند: از سویی هر دو وجه دیداری و شنیداری فیلم را طبعا ً نازیبا میکند، چون چهرهها و حسها را نمیبینیم و صداهای واقعی افراد را در آن تب و تاب روایت تجمع اعتراضی، نمیشنویم و به جایش صدایی ماشینی میشنویم که از حس انسانی، تهی است. اما از طرف دیگر همین ویژگی به قابلیت استنادی فیلم، میافزاید. چون همین نهان کردن صورت و تغییر دادن صدا، نشان آشکار و تلخی از شدت خطراتی است که افراد عادی جامعه را در ایران تحت سلطهی حاکمیت سرکوبگر، تهدید میکند.
فیلم《گزارش یک قتل》نمونهای از فیلمهای ثبتکنندهی زمانهی خودش است که با هر اتفاقی در امتداد این انقلاب، به عنوان سند همان روز و سالی که ساخته و تکمیل شده، برجا خواهد ماند.