نیمنگاهی به چند فیلم ایرانی بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی که در غرفهی "کانون فیلمسازان مستقل ایران/ ایفما" در بازار فیلم فستیوال کن ارائه شدند
چهار: فیلم کوتاه《کژال》ساختهی علی اظهری
تصور سادهاندیشانه یا بگذارید بگویم معصومانهای است که فکر کنیم سانسور در سینمای ایران و ممنوعیتِ مطلقِ رفتن به سراغ هر قصهای دربارهی اعتراضهای مردم و تقابل با حجاب، فقط بر تولیدات داخلی اثر میگذارد. در بین فیلمهای انتخابشده توسط کانون فیلمسازان مستقل ایران برای حضور در غرفهی این کانون (ایفما) در فستیوال کن امسال، فیلمهایی که به طور زیرزمینی و با ریسک و شجاعت در خود ایران فیلمبرداری شدند با فیلمهایی که کوشیدند بیرون از ایران، بخشی از فضا و اتفاقات انقلاب زن، زندگی، آزادی را بازآفرینی کنند، تفاوت چندانی نبود: هر دو با محدودیتهای بسیار مواجه بودند و بازسازی عینی آن چه گذشت، در آنها بسیار دشوار به نظر میرسید.
فیلم کوتاه 《کژال》یکی از همین نمونههاست که روحیات و ذهنیات دختر جوانی به همین نام را پس از تحمل ضرب و شتم در طول تجمعهای اعتراضی، نشان میدهد. او با شلیک مستقیم گلولهی ساچمهای، نه چشمش، بلکه چیزی بس مهمتر در مسیر زندگی عاطفی و خانوادگیاش را از دست داده که کابوسش حتی پس از مهاجرت به قبرس و رفتن پیش خواهرش، همچنان و یکسره با اوست. کژال در طول فیلم با همسرش در ایران در تماس تلفنی است و بلایی که بر سر او و زندگی و مادرانگیاش آمده، مانند نوعی گرهگشایی دردبار احساسی، در پایانبندی فیلم بر تماشاگر آشکار میشود.
تلاش برای بازسازی گوشهای از مبارزات مردمی در کوچه و پسکوچههای قبرس، همان محدودیتی است که فیلم《کژال》در روند تداعی فضای ایران بعد از انقلاب مهسا با آن مواجه بوده. شاید در سادهترین صفات ممکن، بتوان گفت فیلم در این زمینه هر چند درخشان عمل نمیکند؛ اما دستکم به نتیجهای 《قابل قبول》دست مییابد.
این که در کاتالوگ ایفما برای مجموع این فیلمها، کارگردان فیلمش را به مهسا، حدیث و نیکا تقدیم کرده، این که یکی از آن داستانهای کمتر گفتهشده را از میان رنجهای مردم بیرون کشیده و روایت و یادآوری کرده، و این که در این مسیر، از شاخ و برگهای فرعی و زائد پرهیز دارد و سرراست و بدون ادا به احوال کژال و زنان و دخترانی همچون او پرداخته، امتیاز اندکی نیست. مهم همین است که به جای انبوهی《ویدئو》و لینک که از اعتراضهای هر دورهی قبلی و سرکوب خشونتبار آن به جا مانده بود، حالا ما چندین《فیلم》داریم که آن شبها و دردها را، آن شوق آزادی را و حتی سانسوری را که فرصت و فضایی برای ساخت این نوع فیلمها قائل نیست، همه را یک جا ثبت میکند.
به جای پینوشت: جملات آخر این یادداشت را که دوباره میخوانم، با خودم میگویم شاید به همین واسطه بتوانم کماعتنایی عامدانهی دوستان سینمایی در ردهها و جرگههای مختلف نسبت به این فیلمهای مستقل را بفهمم. جالب است که برایتان بگویم به طور معمول، نسبت میزان دیده شدن هر پُست و تصویر و متنی که منتشر میکنم به نسبت میزان واکنش مثبت و مستقیم یعنی همان 《لایک》، تقریباً ده به یک است. یعنی شکل همیشگی و طبیعی ماجرا این است که مثلاً دههزار نفر پُستی را میبینند و حوالی هزار نفر، به آن واکنش مثبت و مستقیم نشان میدهند. اما در واکنش به آن چه از این فیلمهای مستقل و بدون نیاز به مجوز وزارت ارشاد نوشتهام، این نسبت به چیزی حدود بیست به یک، کاهش پیدا کرده: همچنان شمار چند هزار نفر هر کدام را میبینند؛ اما ترجیح میدهند در سکوت و شاید سوتزنان و سر به هواکنان، از کنارش بگذرند.
شما دلیلش را چه میبینید؟ این که هر فرد همچنان مرتبط با سینمای نیازمند مجوز رسمی، ادامهی حیات و درآمدش را در گرو شکل نگرفتن جریان سینمای مستقل و تصویرگر اعتراضها و خشم مردم میبیند؟ این که دوستان با توجه نشان دادن به هر کدام از این فیلمها، حس میکنند به حمایتگران حجاب اختیاری پیوستهاند یا اصلاً با این کار، انگار مخالفت خود را با حجاب اجباری اعلام کردهاند و از عواقبش بیم دارند؟ یا دلایلی دیگر؟
هر چه باشد، این سینما وجود دارد، جان خواهد گرفت و قلههایی را فتح کرده و خواهد کرد. زمان زیادی نمیگذرد و هوش چندانی نمیطلبد که آدم بفهمد مردم به فیلم معمول و دارای مجوز و باحجاب سینمای داخلی، میخندند و بیشتر خواهند خندید. در عوض، این فیلمهای مستقل، وظیفهی مهمی از ثبت تاریخ این دوران را به عهده خواهند گرفت. دورانی که حاکمیت در کتابهای تاریخش نمیآورد، اما با آشکار شدن نارضایتی همگانی مردم و انتظار هر ایرانی برای اتمام این حاکمیت، همین فیلمها لحظههای زندگی در این دوران را نمایندگی خواهند کرد.