من، مریم، بچه‌ها و ۲۶ نفر دیگر/ فرشاد هاشمی: سندی از سینمای دارای مجوز در فیلمی بی‌اعتنا به مجوز
اختصاصی برای سایت
تیر ۱۴۰۲
  [ PDF فایل ]  
     
 
نیم‌نگاهی به چند فیلم ایرانی بعد از انقلاب زن، زندگی، آزادی که در غرفه‌ی «کانون فیلمسازان مستقل ایران/ ایفما» در بازار فیلم فستیوال کن ارائه شدند

پنج: «من، مریم، بچه‌ها و ۲۶ نفر دیگر» ساخته‌ی فرشاد هاشمی


در تمام این سال‌ها، هر وقت از فیلم «کاناپه» (کیانوش عیاری، ۱۳۹۵) حرف زدم یا چیزکی درباره‌اش نوشتم یا وقتی آن را در نظرسنجی ماهنامه‌ی فیلم سابق در سال ۱۳۹۸، بین ده فیلم محبوب عمرم از تاریخ سینمای ایران جای دادم، یک گوشه‌ی حرف و ذهنم به این بود که ماجرای برداشتن حجاب زنان این فیلم در خانه و زندگی فردی و خانوادگیشان تا چه اندازه طبیعی و راحت و بدون ادا و اغراق، اتفاق می‌افتد. به میزانی که به قول برخی از همکاران منتقد، ممکن است خیلی از تماشاگران به سرعت فراموش کنند که دارند خانم‌ها را در خیابان و محیط بیرون، با حجاب می‌بینند و در خانه، بدون روسری. به تعبیر دیگر، تمام آن چه درباره‌ی حق برخورداری از یک «زندگی نرمال» در اعتراض‌ها و توییت‌ها و هشتگ‌های بعد از انقلاب «زن، زندگی، آزادی» گفته شده، با همین عدم تأکید و به راحتی جاری شدن زندگی بدون حجاب در فیلم «کاناپه» جلوه‌گر می‌شد.
اما همه می‌دانیم که اولاً «کاناپه» با سر تراشیدن پنج بازیگر زن و استفاده از پوستیژ فیلمبرداری شد (نه با موی واقعی خود آنان) و ثانیاً تصویر بی‌حجابی در خانه و حجاب در خیابان، شاید امروز برای ما نشانی از تن دادن به حجاب اجباری باشد اما آن زمان از دید وزارت ارشاد (که فیلم را برای همیشه توقیف کرد و گفت مشکلش «فراتر» از سطح این وزارتخانه است و حل‌نشدنی است) اشاره‌ای به ریاکاری و دروغ در سطح جامعه به شمار می‌رفت. (این موضوع تناقض‌آمیز را به‌زودی در قالبی دیگر، شرح خواهم داد). در حالی که حجاب بر سر داشتن یا نداشتن بازیگران زن فیلم «من، مریم، بچه‌ها و ۲۶ نفر دیگر» ساخته‌ی فرشاد هاشمی، از معدود فیلم‌های «بلند» سینمایی بعد از شهریور ۱۴۰۱ که بدون اعتنا به مجوز رسمی ارشاد ساخته شده، بر هر دو وجه استوار است: هم کسانی مثل شخصیت اصلی داریم که خانه‌اش را برای فیلمبرداری و به عنوان لوکیشن، اجاره داده و حجاب نمی‌کند؛ هم بازیگران فیلم کوتاهی که دارد در خانه‌ی او ساخته می‌شود را می‌بینیم که به ناچار و تحت نظارت و سانسور موسوم به «مجوز»، حجاب دارند. از این منظر، فیلم دارد هم دروغ مورد علاقه‌ی حاکمیت یعنی رعایت ظاهری و زورکی حجاب در ابعاد عمومی (از جمله در تصاویر دروغین جلوی دوربین سینما) را به تصویر می‌کشد و هم آن «زندگی نرمال» بسیاری از افراد و اقشار بدون اعتقاد به این پوشش اجباری را. پس در عمل هم آن اجبار و ریا و تظاهر را ثبت کرده و هم این اختیار مطلوب اکثریت مردم در مورد پوشش خود را.
درباره‌ی موج تازه و نویدبخش فیلم‌هایی که داریم یک به یک و در این یادداشت‌ها مرورشان می‌کنیم و همگی به وضوح در جامعه و زمانه‌ی بعد از جنبس مهسا امینی شکل گرفته‌اند و معنا می‌یابند، کمتر چیزی نوشته شده. اما میان شنیده‌ها به گوشم خورده که دلیل شکل‌گیری قصه‌ی فیلم «من، مریم،...» در یک لوکیشن ثابت را این می‌دانند که فقط به این روش می‌توانسته از حضور فاقد حجاب اجباری شخصیت‌ها استفاده کند و در ضمن، با ایده‌ی اجاره دادن خانه برای فیلمبرداری فیلم، از سکوت و سکون معمول لوکیشن واحد رها شود و شلوغی و جنب و جوش و تعدد شخصیت و کنش و واکنش، در رگ‌های فیلم خون تازه‌ای بدمد. نیت‌خوانی به این مفهوم که بجوریم و ببینیم کدام یک از اینها از ابتدا در ذهن فیلمنامه‌نویس یا بر کاغذ خط‌خطی‌های اولیه‌ی او وجود داشته، کار نقد نیست و از اساس هم کاربردی ندارد. مهم این است که چه از ابتدا فقط دکمه‌ای در کار بوده و برایش کُت دوخته‌اند و چه برعکس، فیلم در هر حال توانسته اصل و اساس داستان، زمینه‌ها و اهدافش را بر همین ورود گروه فیلمبرداری به خانه‌ی محبوبه بنا کند: آنها در دل سانسور، حتی دعوای دَمِ طلاق یا خلوت عاشقانه‌ی بعد از عروسی یک زن و شوهر را با حجابی سفت و سخت‌تر از کوچه و خیابان – حتی کوچه و خیابان پیش از آزادی‌های خویش‌فرمای مردم ایران بعد از انقلاب ۱۴۰۱- فیلمبرداری می‌کنند؛ در حالی که واقعیت جاری در دل هر کدام و مناسباتی که با یکدیگر دارند، هیچ گونه ارتباطی با این رفتار ریاکارانه ندارد. از این منظر، منهای تمام درونمایه‌های اجتماعی، مربوط به روابط عاطفی، شرایط اقتصادی، قابل اعتماد بودن یا نبودن آدم‌ها برای هم و ... باقی مضامین نهفته در «من، مریم،...»، این فیلم آشکارا سندی از نوع محدودیت فیلمسازی زیر نگاه نظارتی در ایران و میزان ضدیت تصاویر فیلم‌ها با عینیات زندگی فردی و اجتماعی مردم نیز ارائه می‌دهد.
اما اینها را نباید به این معنا بگیرید که فیلم را می‌توان با صفت «جسورانه» توصیف کرد یا در دل آن، جز همین تفاوت فیلم دارای مجوز و فیلم بی‌نیاز از آن، جلوه‌های اعتراضی پیدا کرد. «من، مریم،...» چنین فیلمی نیست. اشاره‌هایی بسیار نامحسوس مانند رگ و ریشه‌ی کرد یکی از همکاران گروه فیلمبرداری که در خانه‌ی محبوبه می‌ماند و نهایت همدلی و قابلیت اعتماد را دارد، یا آن کلاکتی که تاریخ شروع انقلاب زن، زندگی، آزادی یعنی ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ بر آن نقش بسته، البته در فیلم به چشم می‌خورد. اما هیچ کدام آغاز و انجامی ندارد و به خطی هرچند فرعی در داستان منتهی نمی‌شود.
به طور مشخص درباره‌ی کلاکتی که نشان می‌دهد فیلمبرداری دارد در روز جان باختن مهسا امینی رخ می‌دهد، می‌شود این سؤال را پرسید که پس چرا بعد از آن هیچ کدام از اعضای گروه و خود محبوبه، هیچ کاری به کار اعتراض‌های مردم و اخبار خونخواهی آنها و سرکوبشان به دست مأموران و لباس-شخصی‌های حکومت ندارد؟ مگر می‌شود جمعی با این تعداد را در یک خانه تصور کرد که آن روزهای پایانی شهریور پارسال، هیچ حرفی از این موضوع و پیامدهای آن بینشان رد و بدل نشود؟! و در این حالت، یعنی حالا که فیلم نمی‌خواسته به اعتراض‌ها و آن چه بر مردم گذشت، اشاره‌ای داشته باشد، یادآوری دقیق تاریخ روز جان باختن مهسا امینی، به چه کار می‌آید؟ درست بعد از این کلاکت، بین همکاران زن آن فیلم کوتاه و دختری که میزبانشان است، دیالوگ‌هایی رد و بدل می‌شود که بی‌تردید تماشاگر حواس‌جمع بعد از انقلاب مهسا، آن را به بهره‌مندی زنان از حقوق طبیعی و همگانی مانند حرف زدن از پریود تعبیر می‌کند. اما وقتی این مکالمات را در امتداد حضور سگ در زندگی محبوبه، روسری نگذاشتن او و خیلی نکات ریز و درشت دیگر در نظر بگیریم، هر چند می‌توان پذیرفت که فیلم درباره‌ی همین آزادی‌های ساده است، ولی نمی‌توان توجیهی برای اشاره به روز جان سپردن مهسا در آن پیدا کرد. شاید این رفتار اندکی خنثی یعنی اشاره غیرمستقیم به موضوع و نداشتن جسارت برای پرداختن بیشتر به آن، کاستی مهم اولین فیلم بلند فرشاد هاشمی به شمار آید. اما حتی به فرض ِ نبود ِ جسارت هم فیلم بسیار «سلامت» و به‌قاعده است و سند قابل ارجاعی از دوران خود به جا می‌گذارد.



پی‌نوشت: در این نوشته و هر نوشته‌ای، اعصابم از به کار بردن افعالی مثل «حجاب کردن»، «برداشتن حجاب» و هر نوع تفکیک اینچنینی، خورد و خمیر می‌شود. مثل این است که مقاله‌ای بنویسیم درباب این که در فلان ساحل، کسانی که مایوی یک‌تکه می‌پوشند و کسانی که مایوی دوتکه می‌پوشند با هم تفاوت‌ها دارند و این انتخاب شخصیشان را معیار بگیریم که اینها چنین‌اند و آنان چنان! یا افراد شلوار جین‌پوش و کُت‌شلوار نپوش و کُت تک پوش و غیره و غیره را از هم جدا کنیم و برای هر کدام، دسته‌بندی دیگری قائل شویم! این درست همان کاری است که حکومت اسلامی می‌خواهد با طرح تعابیر نفرت‌انگیزی مثل «شُل‌حجاب»، «ضعیف‌الحجاب» و امثال اینها انجام دهد. در حالی که اگر این دوران تحمیل و تفکیک تمام شود، ما آدم داریم و آدم. آدم با آدمیت و حقوق آدمانه و رفتار انسانی تعریف می‌شود، نه با داشتن یا نداشتن نوعی پوشش که یک نظام، تمامیت پوچ خود و سرنوشت و جان ارزشمند یکایک شهروندانش را به بود و نبود آن گره زده است!
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768