در سینمایی که اغلب اوقات نام های کم شناخته تر درکنار نام های مشهورتر نادیده انگاشته می شوند و مثلاً در دو سیمرغ فیلم وقتی همه خوابیم برای طراحی صحنه و لباس و تدوین، کسی به حضور و همکاری بااهمیت آتوسا قلمفرسایی و سپیده عبدالوهاب (به ترتیب) با ایرج رامین فر و بهرام بیضایی، توجه و اشاره ای نمی کند، برداشتی که من از ساختمان روایی فیلم خون بازی داشتم، برای اغلب دوستان عجیب به نظر می رسید: معتقد بودم که بیشتر وجوه مدرن روایت آن فیلم و به ویژه پیش رفتن با سه شخصیت حاضر و چندین شخصیت غایب که فقط چیزهایی درباره شان می شنویم (مانند همکار مادر سارا/بی تا فرهی که اتومبیلش را به مادر سارا داده، فردوس همسر تازۀ پدر سارا/ مسعود رایگان، لیلا که تمام مسیر را به سمت او طی می کنند،...) به دلیل شیوه و عادات کلاسیک تری که رخشان بنی اعتماد معمولاً در داستانگویی و معرفی و پیشبرد شخصیت ها دارد، نتیجۀ نگاه و سلیقۀ سینمایی/روایی محسن عبدالوهاب است. و این نکته مرا برای دیدار نخستین کار مستقل او، کنجکاوتر و مشتاق تر می کرد. لطفاً مزاحم نشوید فیلمی با همان برش های روایی موجز و بدون تطویل و توضیحات اضافی سنتی است که البته به دلیل ماهیت انسانی مضامین و موقعیت هایش، به شدت لب مرزی ایستاده که می توان مثل بسیاری دوستان، نهایت دلایل تحسین آن را به تعبیر دهۀ شصتی و طالبی نژادوار «شرافت» محدود کرد و تقلیل داد. در واقع این تعبیری تنزلی است که فیلمی با این ظرافت های ساختاری و چینشی را فقط با صفات مضمون زده ای چون «شریف» و «سالم و سلامت» توصیف کنیم؛ در حالی که انبوهی از پدیده های سلامت به لحاظ مضمونی، مانند ایتم های نمایشی لا به لای برنامۀ کودک تلویزیون، می توانند عاری و تهی از ظرافت در ایده پردازی، پیوند رخدادها و کنش ها به هم و جمع بندی نهایی باشند و در نهایت سیر همیشگی نصیحتگری را طی کنند و از رمق و اثربخشی بیفتند.
این که لطفاً مزاحم نشوید در اصل و در شکل نهایی فیلمنامۀ آمادۀ تولید، چهار اپیزود بوده و تنها سه اپیزود آن ساخته و به بدنۀ فیلم نهایی تبدیل شده، خود نشان دهندۀ شناخت عبدالوهاب و همکاران تعیین کننده اش در گروه سازندۀ فیلم است که به درستی، سیر همین سه اپیزود را خودبسنده و به منزلۀ ظرفی متناسب با محتویات اثر تشخیص داده اند. زمان اپیزودها همپای درگیرکنندگی موقعیت های هر کدام، از اولی تا سومی گسترش و افزایش می بابد و فیلم هوشمندانه از موقعیتی ظاهراً دراماتیک تر در یک روز جدلی زندگی زن و شوهر اپیزود اول (روشنک و بهرام با بازی باران کوثری و افشین هاشمی) تا شرایط کمی آبسوردتر اپیزود دوم و چالش های همزمان حاج آقا (هدایت هاشمی با نقش آفرینی ظریف و متعادلی بر روی مرز طبیعت گرایی و اجرای نمایشی؛ که به سمت هیچ کدام نمی غلتد) تا موقعیت صد در صد آبسورد و غریب اپیزود سوم، حرکت می کند و هر بار به موقعیت عجیب تر، وقت بیشتری اختصاص می دهد. تماشاگر معمول سینمای متمایل به ملودرام ما که موقعیت اپیزود اول را البته نه با این موضوع ویژه که محور آن است (نگرانی های یک مجری تلویزیونی در حفظ تصویر ساختگی رسانه از او در سطح جامعه) در فیلم ها و مجموعه های تلویزیونی زیاد دیده، آموخته می شود که در موقعیت های خاص تر و در جاهایی که حتی نمی توان خلاصۀ داستان مشخصی از آن بازگو کرد، گوشه های درگیرکننده تری از روابط و مناسبات انسانی پیش بینی ناپذیر در دل جامعه ای که ناهنجاری به هنجار اصلی اش بدل شده، یافتنی است. این که اپیزود سوم با این ایدۀ داستانی که وصف کردم، با بازی کنترل شدۀ بی تکلف حامد بهداد و حضور کلیدی «صحنه گردان» دوست داشتنی و به قاعده ای مانند خانم شیرین یزدانبخش، تا این حد تماشاگر را درگیر موقعیت نامعمول اما بسیار طبیعی خود می کند، از این منظر کاملاً آگاهانه به چشم می آید و بهتر درآمدن آن از دو اپیزود قبلی، نتیجۀ چیدمان خودخواستۀ فیلم و فیلمنامه است که می خواهند ذائقۀ تشخصی موقعیت دارماتیک تر در تماشاگر سینمای مکرر و معمول ما را به طور موقت تغییر و در نهایت تا اندازه ای که از عهدۀ یک فیلم میان این همه محصولات هشت در هفت برمی آید، ارتقاء دهند.
نقطۀ انتهایی این یادداشت کوتاه می تواند – و شایسته است که- به تقدیر از کار محمد احمدی مدیر فیلمبرداری و تهیه کنندۀ کم سر و صدای فیلم اختصاص یابد که بعد از سال ها همکاری در بخش های فرهنگی سینمای ایران و بعد از ساخت دو فیلم شاعر زباله ها و حقیقت گمشده، حالا چندسالی است حرکتی سودمند را برای تهیه و تولید فیلم هایی جدی و واجدارزش شروع کرده که خودش هم برای راه اندازی سریع تر پروژه فیلمبرداری آنها را به عهده می گیرد. شاید نتسجۀ نخست این حرکت یعنی حریم چندان درخشان از کار درنیامده باشد، اما مهم این است که حالا احمدی در تدارک تولید نخستین فیلم سینمایی حمید امجد نویسنده و پژوهشگر و ناشر اثرگذار عرصۀ سینما و تئاتر است و کمی پیشتر امکان ساخته شدن نخستین فیلم مستقل یکی دیگر از افراد صاحب سابقه و سلیقۀ تربیت یافته در این سینمای کم بهره از ایده و آدم خاص را فراهم کرده است. حرکتی که امیدوارم یک تابلوی دستی کوچک «لطفاً مزاحم نشوید» کنار در ورودی آن نصب کند و کارش را بکند.