یه حبه قند/ رضا میرکریمی: مرگ به شیوۀ «نوچوفسکو» کردن ِ حبه ای قند
مجله 24
دی ماه 1391
  [ PDF فایل ]  
     
 
در بخشی از مجله سینمایی 24، "گفت و گو با منتقد" صورت می گیرد که به معیارها و شیوه های هر منتقد طرف مصاحبه می پردازد. وقتی این گفت و گو با من انجام شد (و طبعاً در بخش "گفت و گو" در همین سایت آمده)، نقدی دربارۀ فیلم "یه حبه قند" به عنوان نمونه ای از مطالب واکنشی ام نسبت به وضع و حال این سال های جامعه که در این گفت و گو هم به آن اشاره شده، در ادامۀ گفت و گو آمد که در این جا ملاحظه می کنید.
*
*
نوشتن دربارۀ یه حبه قند، فیلمی که به شکلی کاملاً استثنایی در حدود سه دهه مجاورت شبانه روزی با سینما و دو دهه نقدنویسی، در دیدارهای بعد از نوبت اول، در نظرم از قله به قهقرا افتاد و هر کوششی برای تداوم مفهوم «ثبات رأی» در رفتار حرفه ای ام را ناکار و ناتمام گذاشت، به دلیل توضیح همین ویژگی یعنی نهان ماندن مشکلات فیلم در نگاه اول و آزارنده تر شدن آنها بعد از آشکار شدن در نگاه های بعدی، بسیار دشوارتر از هر مطلب معمول به نظر می رسد. از این بابت، ماه هاست که فرصت های متعدد نوشتن آن به دلیل همین سختی و تردید، از دستم می رود و حالا که سرانجام از تردیدها نجات یافته ام، سختی همچنان پابرجاست و از جمله، به ده ها شکل و مدخل مختلف برای شروع آن فکر کرده ام که این یکی فعلاً به نظرم مناسب تر می رسد:
لطیفه ای هست که به نظرم می تواند توصیف خوبی از اتفاق/کاستی اصلی مشهود در یه حبه قند به دست دهد. هم وطنی به یک کتابخانه تلفن می کند و می گوید این کتابی که به من امانت دادید، شخصیت خیلی زیاد داشت؛ ولی اصلاً داستان نداشت. متصدی مربوطه هم در جواب می گوید: «پس شمایید که دفتر فهرست اعضای ما رو بردید. پس اش بیارید من بهتون یه کتاب داستان درست و حسابی بدم»!
یه حبه قند معادلی عینی از همان دفتر بزرگ فهرست اعضاست. تا دلتان بخواهد، شخصیت دارد ولی به شکلی هدفمند و منسجم و مداوم و دارای سیر و روند، داستان ندارد. هر ادعایی مبنی بر این که نمی خواهد دراماتیک باشد یا قصد ندارد داستان های این شخصیت ها را بازگوید، ناپذیرفتنی است؛ به این دلیل ساده و روشن که انبوهی «خرده داستان» از تک تک شان ارائه می دهد و دیگر نمی توان گفت داستان های ریز و درشتی را می چیند و به هم می پیوندد تا داستان نگوید و کولاژی از تصاویر نوستالژیک خانه ها و دورهمی های سنتی و قدیمی ایرانی باشد. همان گونه که نمی توان چرخی ابداع کرد برای نچرخیدن و به پیش نبردن یک وسیلۀ نقلیه، این جا هم نمی توان داستان ها را به هدف داستان نگفتن بازگفت.
اما و البته می توان روش یا هدف یا کاربرد داستانگویی را عوض کرد. مثلاً می شود همۀ این جزئیات را به این منظور که می خواهیم بر سنت ها و رسوم ایرانی در دل خانواده و خانه ای چنین قدیمی و خاطره انگیز، «گذری و نظری» داشته باشیم و بی مکث بر نکته ای ویژه یا برجسته، و تنها «ضیافتی برای چشم ها و گوش ها» برپا کنیم و بزنیم و برویم، پذیرفت. اما در حالی که هر کدام از این سنت ها و مناسبات، به تأیید یک عادت مَرَضیۀ عمومی، یک رویکرد خرافی، یک کلیشۀ آسیب رسان به زندگی ها و عشق ها و روراستی ها راه می برد، چگونه می شود همچون عنصر زیبایی شناختی صرف با آنها رو به رو شد و هیچ گونه رفتار و روشی در این رویارویی نداشت؟
بدیهی است که قصدم پیشنهاد بازگشت به شیوه های دیکتاتوری و سنتی طراحی شخصیت و پیشبرد روایت و بنا کردن فیلم بر روی آن نیست؛ که به خود حق می داد همه را قضاوت کند و بد و خوب مطلق یا دست کم مشخص، تعریف کند و تکلیف ها را روشن؛ که بی شک از جنس این فیلم و نوع سینمایش نیست. اما برای توضیح مقصودم، باید بگویم درست همین جاست که روشن می شود با همۀ اعتراض هایی که همه – از جمله خودم- به ابراهیم حاتمی کیا در واکنش به واکنش عجیبش نسبت به یه حبه قند داشتیم، او باب مقایسۀ فیلمی را با آن گشوده بود که اتفاقاً می تواند محک مناسبی برای تشخیص کمبودهای این فیلم میرکریمی باشد. حاتمی کیا ستایش یه حبه قند را به زمینه یا بهانه ای برای متلک هایی به اصغر فرهادی بابت ساخت و موفقیت های جدایی نادر از سیمین تبدیل کرده بود. اما آن جا که او به تلخ نگری – بخوانید واقع بینی- فرهادی و تلخی – بخوانید معاصرنمایی- فیلم او اشاره می کرد، ما متوجه نبودیم بی آن که دانستگی یا قصدی به جز همان طعنه و تمسخر در او موجود باشد، دارد تقابل درستی برقرار می کند: نقطۀ مقابل نگرش مبتنی بر روانشناسی اجتماعی دقیق و موشکاف فرهادی در فیلم های اخیرش، نگرش و جهان بینی و جامعه شناسی جاری در یه حبه قند است که در آن، هیچ چیز، معضل که هیچ؛ حتی مشکل کوچکی هم نیست.
فرهادی هم قضاوت نمی کند و رفتارها و تقابل های شخصیت ها را فقط «نشان» می دهد؛ اما این که می کوشد همۀ آنها را به یک اندازه موثر پرداخت کند و فرصت حق دادن به هر کدام شان را به تماشاگر بدهد، به معنای خنثی بودن و انفعال محض نسبت به اعمال و تفاوت هایشان نیست. مثال ها ما را از مسیر پرداختن به یه حبه قند منحرف خواهند کرد؛ ولی در حد اشاره ای کلی، می توانم تفاوت واکنش مخاطب در فرآیند تماشای فیلمی از فرهادی با تماشای یه حبه قند را این گونه توضیح دهم که آن جا در عکس العمل به هر حرف و رفتار تقابلی یک شخصیت در برابر دیگری، بیننده به خود می گوید: «راست می گه» و با شنیدن حرف یا رفتار طرف مقابل، بار دیگر همین جمله را از زاویه ای دیگر تکرار می کند و در خلال این رفت و برگشت های حسی متناقض خود، در می یابد که مشکل اصلی، خود موقعیتی است که آن دو شخصیت یا گروه را مقابل هم قرار داده است. در یه حبه قند اما، درست برخلاف رویکرد سینمایی و انسانی میرکریمی در به همین سادگی، هیچ لحظه و تقابل و حرف و نظر و ایدئولوژی و روش و خرافه و تعصبی، «مشکل» نیست و همه چیز در سطح خنثی و بی مسئله ای از مواجهه با ظواهر بناها و آکسسوار و رفتارها و لهجه ها می گذرد. طوری که انگار حتی مشکلات قابل مکث در زندگی آدم ها هم مانند معماری و رنگ و لعاب فیلم، وجه «تزئینی» صرف دارد.
پسند/پسندیده (نگار جواهریان) دارد با مردی که چندان نمی شناسد، ازدواج می کند و عشق قاسم (امیرحسین آرمان) را نافرجام می گذارد؛ بی آن که سرسوزنی به نظر بیاید این تصمیم نتیجۀ تحمیل دیگران یا مثلاً متکی به ترجیح اقتصادی است و معضلاتی منجر به آن شده. هرمز (اصغر همت) که بیشترین طعنه ها را نثار حاج ناصر (فرهاد اصلانی) می کند، با همسرش معصومه (پریوش نظریه) که تعصباتش در حد توصیۀ یک دختربچه به چادر سر کردن است، هرگز هیچ تقابل و اختلاف نظری ندارد. توهم عظیم حمید (هدایت هاشمی) که پی گنج می گردد، نشان هیچ شرایط اجتماعی نا به سامانی نیست و میزان تعجب جعفر (رضا کیانیان) از بزک کردن همسرش اعظم (ریما رامین فر) هم قرار نیست از هیچ سطح زیستی یکنواخت و علی السویه و ترحم انگیزی خبر بدهد. خواهرها به طور مداوم آمار خانوادۀ شاهرخ نامی را که از همان خانوادۀ داماد بوده، می گیرند و همچنان با حسرت از پسران آن خاندان یاد می کنند؛ مردها هم یا از طریق اس ام اس خواندن یا سؤال مستقیم هرمز در برابر این دغدغه قرار می گیرند که از زندگی شان راضی اند یا نه، اما هیچ یک از اینها حتی ذره ای تماشاکر را به این فکر وانمی دارد که گوشه ای از یه حبه قند به مشکلات تداوم زندگی و شور و حال اولیه در زناشویی زوج های داستان مربوط است. تحمیل خوش بینی یا به تعبیری «بی غمی» و «بی عاری» به جای جای فیلم تا حدی است که نه تنها آن همه اشک ریختن حاج ناصر که عمری همه را به حقانیت مرگ رهنمون شده، نه تنها شیوۀ از دنیا رفتن به شدت آبسورد دایی (سعید پورصمیمی) با به دهان انداختن یک حبه قند به شیوۀ «نوچوفسکو» کردن در بازی های اهالی برره در مجموعۀ تلویزیونی پاورچین مهران مدیری، بلکه حتی نگاه کم و بیش نظربازانۀ مسعود نوجوان (محمدرضا زادسرور) به پسند یعنی خواهر نامادری اش که در آستانۀ عروسی است، نه تنها عامل اندوهی، رنجی یا مشکلی به حساب نمی آید، بلکه حتی دمی درنگ هم بر نمی انگیزد. این که فیلم حتی دخترکی با چشم های چپ از بین فامیل (باران کوثری) را در جلوی قافلۀ سینی های وسایل عروس نشان می دهد و هیچ به این خصلت قدیمی (کاری ندارم که طبیعی است یا خرافی) خانواده های ایرانی بی اعتناست که هرگز زنی با ظاهر ناخوشایند یا بالای سر عروس برای قند سابیدن یا در قافلۀ جهازبرون او جای نمی دهد، جلوه ای افراطی از مثبت نگری تحمیلی همه چیز و همه کار است؛ طوری که یادآوری طعنۀ تلخ اواخر به همین سادگی که زن همسایه (سهیلا رضوی) به طاهره (هنگامه قاضیانی) برایم این رفتار بی سنجیدگی میرکریمی در یه حبه قند را باورنکردنی جلوه می دهد. آن جا همسایه به طاهره می گفت که چون تو خوشبختی، برای ازدواج دخترم استخاره کن؛ و ما می دانستیم خوشبختی برای وصف زندگی و حس و حال طاهره، چه واژۀ بی معنا یا دست کم نامطمئنی است. خود این طعنه، به شناخت درست سنت های ایرانی بازمی گشت که از روی ظواهر، آدم ها را برای مناسبت های مربوط به عروسی انتخاب می کنند. اما حالا و در یه حبه قند دخترچشم-چپ، نگاه نه چندان راست و درست سازندگان فیلم به سنت های ایرانی را فاش می کند؛ که به هر ضرب و زوری، حتی با جعل و دست بردن در اصل سنت ها و زمینه های قابل تردید یا خرافی آنها، می خواهند خوش خیالی مفرط خود را به مخاطب حقنه کنند.
اگر بناست این نوع نگاه به جامعه و زمانۀ ما پیشنهاد یه حبه قند و دنیای بی معضل آن باشد، می توانیم به کتاب داستان درست و درمانی که همان کتابدار وعده اش را می داد، دل خوش داریم و امیدوار بمانیم که خالقش، رضا میرکریمی در کوشش واقع نگرتر بعدی اش باشد.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768