با توجه به اصرار نگارنده بر این که هرگز "اخراجی ها3" را ندیده و نخواهد دید و بحث های مختلفی که با استناد به سکانس و میزانسن "دو پاکت پر از استفراغ" در "اخراجی ها2" مطرح کردم و آن را همچون دلیل ندیدن فیلم بعدی دانستم، همین که این گفت و گو را با سازنده اش انجام دادم، می تواند اکنون برای بسیاری تعجب آور باشد. اما با تأکید بر تفاوت شرایط سال 87 با امروز، دلیلی برای نیاوردن این گفت و گو در این سایت و احیاناً پشیمانی از انجام آن نمی بینم. خود بحث های مطرح شده، به روشنی گویا خواهند بود.
*
*
مقدمه: با دو سال فاصله، مسعود دهنمکی قسمت دوم فیلم پرفروش اولش «اخراجیها» را با تمرکز بیشتر و امکاناتی ظاهراً کمتر ساخت. در این مدت و با تکیه به تجربه قبلی، البته کارگردانی او پیشرفتهایی کرده و فیلمنامهاش دستکم اندکی خط سیر دارد؛ هرچند همچنان جنس و شکل تحول شخصیتها در آن با تبدیل ناگهانی آدم بدها به فرشتگان پاک، در ماهیت به فیلمهای سینمای پیش از انقلاب شبیه است و هرچند در کات از نمای متوسط به بسته، گاه حتی جهت نگاه یک بازیگر عوض میشود یا حرکت دست راستش در نمای دور، به دست چپ در نمای متوسط بدل میشود. اما در هر حال، «اخراجیها2» آشفتگیها و شلختگیهایی به مراتب کمتر از قسمت نخست دارد. با این وجود، نکته مهمتر این است که وقتی داریم چنین مباحثی را مطرح میکنیم، یک معنای بلافاصلهاش میتواند این باشد که او را در جایگاه یکی از دهها و صدها کارگردان سینمای ایران، فعال و پیگیر، پذیرفتهایم. حالا دیگر کسی دهنمکی را به عنوان یک اصولگرای تندرو یا یک مطبوعاتی سابق متمایل به مواضع رسمی مورد ارزیابی قرار نمیدهد. من هم به جای هر ارزیابی پیشاپیش، فیلم را با همراهیهای خود دهنمکی در روزهایی که باید به سرعت برای نمایش در جشنواره آمادهاش میکرد، دیدم و معیار قضاوتم به جای هر نکته فرامتن و سیاسی و جناحی، خود فیلم و نوع کمدیاش و پرداخت فیلمنامه و تکنیک در آن بود. در طول مصاحبه نیز کوشش کردهام چیزی جز خود فیلم را ملاک قرار ندهم. «اخراجیها 2» در ظاهر و در ابتدا از سوی برگزارکنندگان جشنواره مورد کماعتنایی قرار گرفت و در بخش مسابقه سینمای ایران گنجانده نشد. اما حالا که بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر با اهدای یکی از عجیبترین جوایز خود – با عنوان مبهم و تعریفنشده «سیمرغ بلورین ویژه بخش اول و دوم»- به دهنمکی، سعی کرده از واکنش منفی احتمالی او نسبت به برنده نشدن، دوری گزیند، دیگر اندکی دیر است. اگر این مصاحبه بعد از مراسم برگزار میشد، از او میپرسیدم آیا این سیمرغ را جایزهیی تحمیلی نمیداند؟ و جهت انتقادی بحث او در پاسخ به سؤال آخر، دیگر نمیتوانست این گونه گلایهآمیز و همراه با داعیه مظلومیت باشد. ولی در عوض، با انجام مصاحبه درست بعد از تماشای فیلم، پرسشها به طور کامل روی فیلم متمرکز است و این، گفت و گو را از مکث بر حواشی باز میدارد؛ که این باز هم در مسیر رویارویی با دهنمکی فیلمساز است؛ نه دهنمکی با پسزمینه جناحی و سیاسیاش. این نوع رویارویی، مطلوب خود او در جایگاه یک کارگردان سینما هم هست.
*
*
*در این دو سال فاصله بین «اخراجیها» و «اخراجیها2» چه میکردید؟
*سعی کردم در این دوره بیشتر بخوانم و بیشتر ببینم و نسبت به سینما و قواعد و ژانرها شناخت بیشتری پیدا کنم. مدت بسیار طولانی روی فیلمنامه کار میکردم چون میخواستم وارد حیطه تازهیی شوم و جون «اخراجیها 2» بیشتر به گونه فیلمهای اسارتی و در بخشی هم به نوع فیلمهای گروگانگیری و هواپیماربایی نزدیک میشد، باید به دقت تلاش میکردم. هم مراحل تحقیقاتی کارم درباره موضوع اسرا که البته از سالهای سال پیش از این مقطع هم نسبت به آن توجه و مطالعه داشتم و هم بازبینی فیلمهای مختلف این نوع برای آشنایی کلی و پرهیز از تکرار، هر دو وقت و دقت زیادی میطلبید. بسیاری از کارگردانان صاحبنام در این فاصله به من گفتند «اخراجیها 2» را نساز. گفتند یک بار موفق شدی و رکوردشکنی کردی، ولی حالا ممکن است آن اتفاق نیفتد. سینما بیرحم است و سینمای ایران و مخاطباش یکی از غیرقابل پیشبینیترین نمونهها در جهان است. قسمت دوم را نساز چون ممکن است یک وقت شکست بخورد و آن وقت بگویند حتی قسمت اول و توفیق گستردهاش هم اتفاق بوده. اما من به جای این که با این حرفها بترسم و عقبنشینی کنم، سعی کردم با چنته پرتر و اندوخته قویتری به سراغ ساخت این فیلم بروم. این که چه نتیجهیی داده، مردم و شما و دوستان دیگر باید مشخص کنند.
*این بار فیلمنامه شما از «اخراجیها 1» حال و روز بهتری دارد. داستان خط سیر ییدا کرده و اتصالات بخشهای مختلفش به هم، بهتر شده. احتمالاً آن بداههپردازیهای فراوان بازیگران کمدین شما در قسمت اول، این جا کاهش یافته. اما میخواهم بپرسم چرا اصرار دارید که فیلمنامه را خودتان بنویسید؟ شما از جبهه و مناسبات ان اطلاعات دقیق دارید؛ این درست. اما فیلمنامهنویسی هم به هرجال اصول و ساختارها و نظام و قواعدی دارد که ممکن است کار تیمی بتواند در ترکیب این ساختارها با اطلاعات جبههیی و تاریخی شما، به نتیجه منسجمتری برسد. به طور مشخص در «اخراجیها 2» این مشکل در فیلمنامه وجود دارد که بخشهای مربوط به هواپیما و بخشهای اردوگاه، با هم تفاوت لحن پیدا کردهاند و شبیه آیتمهای نامرتبط یک برنامه طنز تلویزیونی شدهاند. به طور کلی هم به نظر میرسد بخش هواپیما زائد است یا در واقع به پیکره فیلم و داستان اسارت نمیچسبد. انگار اضافه شده تا مثلاً فیلم صرفاً مردانه و تکجنسیتی نشود، یا جواد رضویان هم فرصت مزهپرانی پیدا کند. امدن سرنشینان هواپیما به اردوگاه اسرا، هیچ تغییر مهمی در مسیر داستان به وجود نمیآورد و اینها باز مرا به همان سؤال اول این بخش بحثم میرساند که چرا خودتان بهتنهایی فیلمنامه مینویسید؟
*چون این طور دوست دارم. چون فیلم «من» است. نمیفهمم یعنی چه که فیلمنامه فیلم مرا کس دیگر نوشته باشد. چون عملاً دیگر فیلم من نخواهد شد. در این دوسال، بیاغراق حدود صد تا فیلمنامه از جاها . افراد مختلف به دستم رسید که بسازم. من حس میکردم انگار باید بنشینم و همه را از اول بنویسم، شخصیتها را خلق کنم و با آنها زندگی کنم. این «من» به معنای تکبر و منیت نیست. منظورم این است که تا تألیف کار با خودم نباشد، نمیتوانم ذهنیت درستی برای اجرای ان به دست بیاورم. در مورد آن شکل آیتموار که گفتید، فکر میکنم رمانهای مشهور مختلفی وجود دارند که در فصلهای مختلفشان با لحن و شیوه متفاوتی قصه میگویند و کسی هم نمیتواند بگوید چرا این دو فصل به هم نمیچسبند. مهم این است که اینها را چه طور به هم بدوزی و تماشاگر در حین مشاهده فیلم در سالن سینما حس کند ربط درستی بین این اجزا برقرار شده. حتی ما اگر هواپیما را به عراق نمیبردیم و مثلاً به بورکینافاسو میبردیم ولی سرنوشت سرنشینان هواپیما را تا آخر دنبال میکردیم و نشان میدادیم، باز هم موفق بود، چه رسد به حالا که هواپیما به عراق میرود و مسافرانش با اسرای ما در اردوگاه یک جا جمع میشوند. با دو ترفند این کار انجام میشود و این اتصال را برقرار میکند. یکی این که نوعی همسانی میان شخصیتهای توی هواپیما با اسرای جنگ برقرار میود. اینها هم مثل آنها اسیرند و عملاً دارند در جنگ و دفاع مقدس، نقش ایفا میکنند. دومی که امتداد همین است، در واقع یک نوع نمادسازی میکند و افراد توی هواپیما را به عنوان نمایندهیی از همه مردم شهرنشین و پشت جبهه در نظر میگیرد که هم سفر جنگ بودهاند و مثل آن هواپیما، عملاً دارند مسیر خود جنگ را به طور موازی با رزمندگان طی میکنند. جایی دیالوگی داریم درباره سوراخ کردن هواپیما که اشاره به همان مثل قدیمی است که همهمان سوار یک کشتی هستیم. نوع لباسهایی که مسافران هواپیما به تن دارند، از اقوام مختلف ایرانی آمده است و قرار است نشان بدهد که این مجموعهیی از کل ایرانیهاست که دارند در مقابل دشمن مشترک، به یک رویه وحدت برسد. حتی با حداقل نقطه مشترک، این اقوام میتوانند همسو و همسنگر بشوند و دفاع کنند. حتی تدوین سکانسها و رفت و برگشتهای بین اردوگاه و هواپیما، کاملاً در خود فیلمنامه مشخص بود. یعنی در نقاط مشخصی، از درگیریهای توی اردوگاه به موقعیت توی هواپیما میرفتیم یا برعکس؛ و به همه این پیوندها فکر شده بود. مصرم که بگویم سلیقهیی است. اگر این ایده داستانی را به ده کارگردان یا فیلمنامهنویس بدهیم، ده نتیجه مختلف میدهد. این روایت من از این ایده بوده. تأکید هم دارم که بگویم ما برای مخاطب مینویسیم و میسازیم. هر جا دارم چیزی مینویسم، به مخاطب و واکنش او فکر میکنم تا کار بتواند پیش برود. حتی وقتی بر سر ملودی موسیقی با آهنگساز حرف میزنیم، مثلاً میگویم این بخش مرا به عنوان یک مخاطب تکان نداد. یعنی همه جا به واکنش مردم اهمیت میدهم.
*در خصوص بحث بداههها چطور؟ در «اخراجیها 2» کم نشده؟
*در این مورد باید بگویم به طور کلی کار طنز در اجرا به اصطلاح «درمیآید» و بنابراین، همیشه مقداری موارد بداههسازی حین اجرا در آن اتفاق میافتد. اما به جرأت میتوانم بگویم هم در «اخراجیها» و هم «اخراجیها 2»، 90 درصد دیالوگها از پیش در فیلمنامه بود و حالا هم خود فیلمنامهها موجود است و این را نشان میدهد. ولی مهمتر این است که توضیح بدهم من فیلم کمدی نمیسازم. من که کمدیساز نیستم. البته در دوره ژورنالیسم، طنز نوشتهام و آن هم مورد تأیید بسیاری از اساتید این عرصه در کشور بوده است. ولی در این دو فیلم من حرفی دارم که میخواهم آن را مطرح کنم و از ابزار کمدی برای این کار استفاده میکنم. در برخورد با بخشهایی که به طور مستقیم به آن حرف و دغدغهام ربط دارد، سعی میکنم دقیق باشم و به واقعیات دست پیدا کنم تا فیلم باورپذیر شود. از جمله در «اخراجیها 2» میخواستم نقش فرماندهان و سربازان عراقی را خود بچههایی که اسیر بودهاند، بازی کنند. چون دقیقاً میدانند نوع رفتار افسران عراقی و دید و برخوردی که با اسرای ما داشتند، چگونه بوده. از نمایش دشمن ضعیف و بی دست و پا بیزارم. دشمن قوی را ترجیح میدهم و در نتیجه، همان چیزی را که در جنگ دیدهشد تصویر میکنم.
*پس میزان موفقیتتان را با میزان خنده تماشاگر نمیسنجید؟
*نه، حرفم برایم مهمتر است. اما به این هم فکر میکنم و سعی میکنم اگر فیلمم دو وجه کمیک و تراژیک دارد، در مورد دومی هم بتوانم نتیجه دلخواه را از تماشاگر بگیرم. یعنی گاهی گریه کند و گاهی بخندد. در «اخراجیها 1» راستش این نگرانی را خیلی داشتم. مدام نگران بودم که نکند از جایی که خنده متوقف میشود و موقعیتها تلخ و جدی از آب درمیآید، تماشاگر حتی بلند شود و سالن سینما را ترک کند، اما دیدم در نقاط مختلف بالا و پایین شهر و حتی در شهرستانها، تماشاگری که تا چند دقیقه پیش در حال خنده بوده، حالا با دیدن آن بچه توی کمد یا صحنه آخر، گریه هم میکند. یا دست کم حسی میگیرد. این کار سختتری است. کمدی که خودش سختتر از تراژدی هست. کمدی/ تراژدی دیگر از همهاش سختتر است.
*این حرف مهمی که میگویید در «اخراجیها 2» دغدغه طرحش را داشتید، چیست؟ فقط همان همراهی و مشارکت همه مردم در جنگ؟
*آن یکی از حرفهاست. با «اخراجیها 2» میخواستم بگویم اسارت یک انتخاب نیست. از این نظر نباید آن را با شهادت و آن همه شوقی که رزمندگان ما برای شهادت داشتند، مقایسهاش کرد. یک اسیری در اردوگاههای مختلف عراق داشتیم به نام حاج حمید که حتی خود عراقیها هم به همین نام اورا صدا میزنند. شهرت بسیار او و تغییر دائمی زندانش به دلیلی مقاومت همهجانبه و عجیبی بود که از خودش نشان میداد. جالب است برایتان بگویم که بعد از سالها، در جایی میخواستند مدال بدهند. مراسمی برپا بود. اما از حاج حمید خواستند به مراسم نرود و روی سن نرود. گفتند مدال را برایت به خانه میفرستیم یا میآوریم و شما روی صحنه نیا. چون نمیخواهیم در جامعه، نفس اسارات و گرفتار شدن در آن، امتیاز تلقی شود. این آدم با آن همه مقاومت روحی که داشت، به گریه افتاد. پیش من آمد و گفت ده سال اسارت مرا نشکست ولی این حرف شکست. همه ما ممکن بود در جبهه اسیر شویم و این انتخاب کسی نبود. حالا هم آنهایی که این دوران دشوار را طی کردند، بنا نیست و نباید با بیمهری مواجه شوند. دیالوگ حاجی در «اخراجیها 2» که میگوید ما قرار بود شهید شیم، خدایا سعادت شهادت را نصیب ما بفرما ولی اسارت سختتر است، حرف درستی است. من اگر بتوانم همین یک سطر را به مسئولین کشورم منتقل کنم که اسارت خواست کسی نبوده و نباید با آزادگان برخورد توأم با بیمهری بشود، کارم را انجام دادهام و به نتیجهیی که میخواستم، رسیدهام و حق اسارت را در این فیلم ادا کردهام.
*نسبت به تصویر خود جنگ در فیلم چطور؟ دغدغه خاصی را در آن سکانس مونوکروم اول فیلم دنبال میکردید یا فقط میخواستید توانایی کارگردانیتان را محک بزنید و مقدمهیی برای اسارت شخصیتها بسازید؟
*من معتقدم تصویری که از جنگ در سینمای ما ثبت شده، بهندرت قابل اتکاست. این همه فتوحات و این همه نگاه یکسویه واقعاً مقرون به واقعیت نیست. اگر ما معتقدیم به این که جبهه کارخانه آدمسازی بوده، چرا همه رزمندگان را در فیلمها فرشته نشان میدهیم و حایی برای تغییر و تحولشان در طول مرارتهای کوره آدمسازی جبهه و جنگ باقی نمیگذاریم؟ اگر از هر ده عملیات ما به دلیل این که تمام دنیا پشت عراق بود، پنج شش تایش با شکست مواجه میشد، چرا این را در فیلمهای جنگیمان نشان نمیدهیم تا ارزش آن دفعات پیروزی در نظر مردم هم بیشتر عیان بشود؟ در این مورد، شهید خرازی تعبیر بسیار خوبی داشت. میگفت مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسند، درست نمینویسند. در سینمای جنگ هم معمولاً همین طور است. من در آن صحنه اولیه میخواستم این بحران را نشان بدهم. و ضمناً این را تصویر کنم که در دل همان بحران هم رزمنده ایرانی شوخ بود. ما مجموعاً 700-600 صفحه کتاب فرهنگ اصطلاحات جبهه داریم که منتشر شده و بارها به تجدید چاپ رسیده. همه عبارات شوخ بچههای جبهه توی این کتابها هست، ولی ما وقتی داریم چهراتا از موارد را توی دیالوگهای فیلم میگنجانیم، میگویند به جبهه و جنگ توهین شد. چه توهینی؟ کدام توهین؟ این که شب عاشورا یاران امام حسین (ع) بیشترین شوخیها را با هم گقتهاند، یک واقعیت تاریخی است. این دوستان اصلاً متوجه نیستند که در جبهه ما در اوج دشواریها هم روحیه شوخ و طناز ایرانی کار خودش را میکرد و اجازه نمیداد کسی به کنج آشفتگی و افسردگی و خاموشی کِز کند. مرحوم ابوترابی که مشهور بود به سید آزادگان، میگفت تئاتر بازی کردن برای بچهها از نماز واجبتر است. چرا بعدها صلیب سرخ آمار سمی میدهد که در تاریخ جنگهای نظامی جهان در قرن بیستم، آمار خودکشی و بیماریهای روانی و یأس و افسردگی در بین اسرای ایرانی از همه جا پایین تر است؟ این به همان روحیه برمیگردد.
*حجم شوخیهای گاه غیرمؤدبانه و حتی جنسی در «اخراجیها 2» البته کمتر از قسمت اول است، ولی همچنان وجود دارد. نگران این نیستید که در یک تقسیمبندی تاریخی، فیلم شما هم همدوره و همسو با موج جدید ابتذال در سینمای ایران قلمداد شود؟ موجی که نمونههایش آکنده از همین نوع شوخیها هستند و کمترین لطف و نمکی هم ندارند.
*فکر میکنم نوع و میزان این شوخیها در «اخراجیها» و «اخراجیها 2» قابل قیاس با آن فیلمها نیست. ممکن است ما به سراغ واژهها و تعابیری برویم که ظاهراً مؤدبانه نیستند، اما مفهومی را منتقل میکنند و آن اصل است. در اشعار مثنوی معنوی مولانا هم ما بارها شاهد بهکارگیری الفاظ و تعابیری هستیم که در ظاهر و طبق عرف ممکن است بیادبانه به نظر برسد ولی دارد مفهومی عرفانی را القا میکند و نمیتوان آن را به همان وجه بیادبانهاش محدود کرد. اما این که در «اخراجیها 2» این کار را کمتر کردم، هم برای رعایت اندازه بود و هم برای این که شایط امروز این سینما فرق کرده و من نمیخواهم به همان جریانی که اشاره کردید، دامن بزنم. همیشه همه میگویند عبور از خطوط قرمز هنر است؛ و من میگویم نه. رعایت خطوط قرمز و همزمان بازی کردن با آن هنر است. همیشه باید خطوط قرمز اخلاقی محترم شناخته شود. اینها مسائل انسانی است و ممکن است هیچ ربط مستقیمی به امور شرعی و دینی نداشته باشد. باید به این محدودههای اخلاقی تماشاگر و خانوادهاش احترام گذاشت و من این را در کار با بازیگران فیلم و برخی پیشنهادهایی که میدادند، لحاظ میکردم. هم برای حفظ همین حرمتها و هم برای پرهیز از احتمال ممیزی. چون اگر بخواهند به من بگویدند که این جا یا آن جای فیلمت را دربیاور و کوتاه کن، از نظر شخصیتی برایم پذیرفتنی نیست.
*خب با این نگاه، مثلاً برای صحنهیی که رضویان دو پاکت پر از استفراغش را به مهماندار تعارف میزند، چه توجیهی دارید؟
*این جا ما هیچ گونه مرز اخلاقی را نشکستیم. این که بعضی اتفاقات در کمدیها باعث چندش تماشاگر بشود و بعد، در اثر همین چندش تولید خنده کند، در کمدیسازی همه جای دنیا هست. من از بخش دیگری از اعتراضات تعجب میکنم. این که برخی میپرسند چرا این تصویر را از بعثیها نشان دادی و چرا این حرفها را در مورد آنها زدی؟ من هم متحیر میشوم که مگر اینها وکیل و وصی حزب بعث هستند که چنین از آن دفاع میکنند.
*نه، ببینید، یکی از همین ایرادها را من وارد میکنم، و هیچ ربطی هم به دفاع از بعث ندارد. مثلاً جایی از فیلم مهران رجبی ناگهان با صراحتی آزاردهنده میگوید «این بعثیها یکی در میون بچه بابا ننه خودشون نیستن». این دیگر فارغ از محدودههای اخلاقی، حتی به لحاظ سینمایی اذیت میکند. بش از حد صریح و شعاری است و اصلاً با آن تئوری که گفتید دوست دارید دشمن را توانا و مقتدر نشان بدهید، نمیخواند.
*این را قبول دارم. آن دیالوگ به این خاطر است که هنوز عصبانیام. من میدانم بعثیها با اسرای ما چه کردند. راستش هر بلایی هم سر این بعثیها بیاید، ناراحت نمیشوم. بیننده هم این را در فیلم میبیند. از همان اول میبیند که رزمندگان ما اسیر آنها را آزاد میکنند ولی آنها لحظه به لحظه بدرفتاری و ددمنشی را بیشتر به اوج میرسانند. این جمله دیالوگ فیلم هم در اصل مال خود من نیست. تعبیری از حضرت علی (ع) است که درباره همتایان بعثیها در صدر اسلام میفرماید اینها اشباحالرجال اند، اینها مخنساند. حرامزادهاند. از شکمهای حرام برآندهاند. این که در احادیث آمده دشمن را با بغض و کینه بنگرید، به جوان دهه 1380 که از جنگ چیزی ندیده، چطور باید منتقل شود؟ من در این نوع دیالوگها و برخوردها، به دنبال همین تأثیر هستم.
*در ابتدای فیلم، پیش از سکانس درگیری جنگی که خودش پیشدرآمد تیتراژ است، شعری میآید که باید کار خودتان باشد؛ و خیلی هم عجیب است: «فیلم یعنی رنگ ظلمت روی بوم/ سعی در تشویش اذهان عموم». این یعنی چه؟ دارید به تقابلهایی که با «اخراجیها» شد و خودم هم در زمرۀ مطرح کنندگانش بودم و هستم، تسویه حساب میکنید؟
*همین طور است، و همچنین به تقابلهایی که با قسمت دوم شده و میشود. با واکنش منفی شروع میکنم چون دیگران با واکنش منفی برخورد با من را شروع کردهاند.
*ولی با این روش، شما همچنان فیلمسازی واکنشی باقی میمانید. در حالی که به تدریج به جای برخورد با شما در جایگاه یک ایدئولوگ، دارند به عنوان کارگردان با شما مواجه میشوند و اگر مثل خود من، اختلافنظرهایی مطرح میشود، در حیطه سینماست.
*اگر این طور باشد، حتماً رویه و رفتار من هم عوض میشود. در حال حاضر چنین حسی ندارم. برخوردهایی که پیش از جشنواره با فیلم شد، کاملاً یکسویه بود. شما هم مثل خیلی از دوستان دارید به من میگویید قواعد بازی را رعایت کنم. خب، سعیام را کردهام و میکنم. ولی وقتی در مقبل من، جشنواره فجر قواعد بازی را رعایت نمیکند و فیلم را در بخش مسابقه سینمای ایران نمیپذیرد، چطور میتوانم باور کنم که بحث بر سر سینماست و دلایل دیگر ندارد؟ واقعاً «اخراجیها 2» در مقایسه با تک تک فیلمهای بخش مسابقه، ضعیفتر است؟ اگر فیلم حتی در این بخش پذیرفته میشد، من از جشنواره میخواستم در بخشهای خودم یعنی کارگردانی و فیلمنامه اصلاً آن را داوری نکنند. اما عوامل فیلم، بازیگران، فیلمبردار، آهنگساز، طراح و بقیه، همه زحمت کشیدهاند و حاصل کارشان در خور توجه است. اینها حق دارند که بخواهند کارشان دیده شود و مورد قضاوت قرار بگیرد.