مناظره آرش خوشخو و امير پوريا درباره‌ی "چه خوبه که برگشتی": فيلمِ جفنگ ساختن با جفنگ فيلم ساختن فرق مي كند
مجله 24
1392
  [ PDF فایل ]  
     
 
امير پوريا: در چه خوبه كه برگشتي پلانی وجود دارد كه در فيلم زياد رويش مكث نميشود. همان جايي كه عبديزبل با بازي عليرضا جعفري بشقابپرنده را روي سرش ميگذارد و يك ملحفه رويش ميكشد، براي خودش چشم و دهان درست ميكند و بيرون ميآيد تا بقيه را بترساند. اين تصوير را با كمي تفاوت و شبيه به نوعي سوررئاليسم بصري در درخت گلابي ديدهايم. در آنجا شخصيت ميم ملحفه را روي سرش ميانداخت و عينك آفتابي روي چشمهايش ميگذاشت. اگر مستند مهرجويي؛ كارنامهي چهلساله را كه ماني حقيقي ساخته ببيني، متوجه ميشوي كه اين شوخي ريشه در سالهاي جواني مهرجويي دارد. او در آن سالها در خانهي گلي ترقي در جمعي كه داريوش شايگان و دوستان ديگرش حاضر بودهاند ملحفه روي سرش ميانداخته و مسخرهبازي درميآورده است. ديگران هم همراهياش ميكردهاند و آدمهاي از همهجا بيخبري مثل باغبان خانه را ميترساندهاند. اين نكته را گفتم تا به اينجا برسم كه بايد پذيرفت اين نوع شخصيتها و اين نوع شوخيها در شخصيت مهرجويي وجود داشته است و بروز آنها در فيلمهاي جديدش نبايد باعث تعجبمان بشود. تو خودت هميشه مدافع اين نوع شوخيها بودي. برايم جالب است بدانم چرا در فيلم مورد بحث از آنها لذت نميبري؟
آرش خوشخو: بگذار اول كمي حرفهايت را تأييد كنم و بعد به مخالفتهايم برسم! در مورد جذاببودن اين خلبازيها در فيلمهاي قبلي مهرجويي مخالفتي ندارم. هنوز هم يكي از صحنههاي جذاب درخت گلابي جايي است كه آن بچهي كوچك از وسط سفره رد ميشود و همهچيز را بههم ميريزد. اين كار نشانهي نوعي جنون در دل يك فيلم رمانتيك و نوستالژيك است. مهرجويي در خلق صحنههاي شوخوشنگ كارش را بلد است. حس طنزش بينظير است كه در مهمان مامان نمونهاش را زياد ديدهايم. مهرجويي در آن فيلم قواعد مرسوم سينما و ادبيات ما را ميشكند و يك فضاي شاد و سرزنده ترسيم ميكند. سينما و ادبيات ما تا حد زيادي غم را تحسين ميكنند. وقتي چند سال پيش در همين مجله دربارهي مقايسهي ناخداخورشيد و داشتن و نداشتن با هم جدال مكتوب كرديم، گفتم كه به نظرم دستاورد رمانها و فيلمهاي مهم ايراني براي مخاطب معمولا غم و حسرت است. هنر مهرجويي اين بوده كه خلاف اين جريان پيش رفته. اما بايد پذيرفت كه فيلمِ جفنگ ساختن با جفنگ فيلمساختن فرق ميكند! برداشت من از فيلمهاي اخير مهرجويي نوعي بيمسئوليتي در فيلمسازي است. نوعي بيدقتي و سهلانگاري باورنكردني در اين فيلمها وجود دارد كه هرچقدر ميخواهم آن را به نوعي جهانبيني يا ايدئولوژي وصل كنم ناكام ميمانم. اين وضعيت از سنتوري به بعد در فيلمهاي مهرجويي پيدا شده. فكر ميكنم مقصر اصلي اين ماجرا خانم وحيده محمديفر است به عنوان كسي كه فيلمنامههاي اين فيلمها را نوشته و ديدگاههايش را به ديدگاههاي مهرجويي نزديك كرده است. اما در فيلمنامههايش نميتواند با دقت و كنترل كار را پيش ببرد. يك زماني شريفينيا سرحال بود و با مهرجويي بر سر ديدگاههايش بحث ميكرد و آنها را صيقل ميداد. خود مهرجويي هم در آن زمان دقت بيشتري داشت. اما الان آدمي كه بتواند با مهرجويي بحث كند و جلوي سهلانگاريهايش را بگيرد وجود ندارد. هردوي ما برادران ماركس را ستايش ميكنيم. فيلمهاي آنها در همين دنياي جفنگي ميگذرند كه مهرجويي دوستش دارد. فيلمهاي برادران كوئن هم به دنبال همين فضا هستند. لبوفسكي بزرگ اساسا در ستايش نوعي ديدگاه جفنگ به زندگي است. در فيلم خيلي خوب بعد از خواندن بسوزان هم همهي موقعيتهاي جدي به تمسخر گرفته ميشود. سازندگان اين فيلمها به دنبال ساخت فيلم جفنگ بودهاند اما جفنگ فيلم نساختهاند. تو فكر ميكني ديدگاه مهرجويي نسبت به زندگي در فيلمهاي اخيرش هنوز هم بيعيبونقص و كامل است؟
پوريا: بايد فيلم به فيلم پيش بياييم تا بحثمان زودتر به نتيجه برسد. سنتوري فيلمي است كه من را بهشدت عصبي ميكند. در اين فيلم نوعي نگاه كاريكاتوري در فيلمنامه و اجرا جود دارد. نمونهاش جايي كه معتادها در خرابه جمع شدهاند و حسن پورشيرازي به سمت بهرام رادان ميآيد. در اين صحنه معتادها به طور احمقانهاي خودآگاه هستند و مثلا ميگويند: «ايدز بدم خدمتتون!» انگار همهشان ميدانند در چه شرايطي دارند زندگي ميكنند. اين ديالوگ و پرداخت اين موقعيت مناسب فيلم ديوانهواري مثل چه خوبه كه برگشتي است تا فيلم جدي و غمانگيز سنتوري. نمونهي ديگر صحنهاي است كه علي سنتوري به خانهي مادرش ميآيد و از مهمانان جلسهي مذهبي سراغ خودكار را ميگيرد. اين موقعيت بيشتر از اينكه بامزه باشد، رقتانگيز است. اپيزود طهران؛ روزهاي آشنايي هم همين رويكرد را دارد كه در مجلهي 24 نقدي منفي در موردش نوشتهام. در طهران؛ روزهاي آشنايي نوعي خيالبافي در بطن واقعيت روزمرهي تهران امروز وجود دارد كه بهشدت عجيب و فارغ از زمانهاش است. مهرجويي در اين فيلمها جديت نسبي را به يك فضاي كاملا دور از واقعيت و حتي نزديك به فانتزي تبديل ميكند. اما اين تغيير لحن و حالوهواي فيلمها متناسب با حسوحال زمانه است. به اين معنا كه در يك وضعيت نهچندان خوشايند، بياييد اوضاع را جدي نگيريم. با توجه به حرفهايت تصور ميكنم قصد داري تكنيكها و وجوه فني چند فيلم اخير را زير سؤال ببري. از اصول فيلمنامهنويسي و فرازونشيبهاي داستاني گرفته تا شيوهي فيلمسازي كه ظاهرا تو معتقدي در فيلمهاي اخير مهرجويي به نوعي شلختگي رسيده است. شايد بتوان به اين نكتهها ايراد گرفت. اما دانستن اينكه مهرجويي تعمدي به اين كار دست زده است بايد در برداشت ما تأثير بگذارد. خيليها آسمان محبوب را فيلمي ميشناسند كه چشمهاي ماني حقيقي در آن برق ميزند.
خوشخو: اتفاقا بهترين صحنهي فيلم همينجاست!
پوريا: جالب است كه مهرجويي در پشتصحنهي فيلم به دنبال يك جلوهي كاملا اغراقشده بوده. به قول خودش ميخواسته اين برقزدن كاملا «زاقارت» از كار دربيايد. مشابه اين كار را در صحنهي برقرفتن چه خوبه كه برگشتي ميبينيم. وقتي حسن پورشيرازي با شمع ميآيد آنقدر فضا روشن ميشود كه معلوم است همهچيز باسمهاي است. همينطور بازي چرخيدن چپق يا به آسمان رفتن بشقابپرنده. اتفاقا آدم از احمقانهبودن اين صحنهها خندهاش ميگيرد. در اين فيلمها ديگر عوامل تكنيكي مهم نيستند و خبري از محمود كلاري يا تورج منصوري و ساير عوامل حرفهاي فيلمهاي قبلي مهرجويي نيست.
خوشخو: ببين امير، من در مورد رويكرد مهرجويي به دنياي جديد با تو موافقم. مهرجويي در سنتوري يا طهران؛ روزهاي آشنايي خطكشيهاي خودش را زير پا ميگذارد. در طهران؛ روزهاي آشنايي مفهوم ازلی ـ ابدي «فقير شريف است» را به سخره ميگيرد. اتفاقا در آنجا ثروتمند شريف است و الزاما آدم بدي نيست. قبل از اينكه دوباره نقدم را مطرح كنم بگذار خوبيهاي كار مهرجويي را توضيح بدهم. مهرجويي دفاع خوبي از طبقهي متوسط انجام ميدهد. الان طبقهي متوسط هم از طرف رسانههاي رسمي مورد تاختوتاز قرار گرفته هم هنرمندان ما (حتي شايد بهحق) اين طبقه را مورد تخطئه قرار دادهاند. فرهادي هم در چهارشنبهسوري و هم در دربارهي الي... و هم در جدايي نادر از سيمين طبقهي متوسط را دروغگو و پنهانكار نشان ميدهد. اما طبقهي متوسط در فيلمهاي مهرجويي تواناییهاي خاصي دارد. اين طبقه از ديد مهرجويي با اينكه رو به غرب است و مثل شخصيتهاي چه خوبه كه برگشتي آواز غربي ميخواند، ميتواند گزينههاي خوب تمدن غرب را با تمدن خودش مخلوط كند و به يك چيز دلنشين برسد. به همين دليل در فيلمهاي مهرجويي طبقهي متوسط زندگي دلنشيني دارد. هم از خوبي آهنگ غربي استفاده ميكند و هم چپق يا قليانش را ميكشد. از ديد مهرجويي اين نكته يك مزيت است تا يك ضعف. انگار مهرجويي ميخواهد بگويد اين طبقه خيلي باحال است. اما بايد پرسيد چرا مهرجويي براي گفتن مفهوم به اين قشنگي رنج نميكشد و به خودش زحمت نميدهد. براي تبديل اين مفهوم به فيلم سينمايي به پروسهاي احتياج است كه مهرجويي دارد از زيرش درميرود. بهجاي اينكه ما را به دنياي فيلمهايش ببرد با شلختگي و كمرنگبودن حس طنز آزارمان ميدهد. در همين چه خوبه كه برگشتي صحنهاي وجود دارد كه در آن بشقابپرندهاي به ديوار نصب شده. عطاران كه حتی راهرفتنش هم كميك است ديالوگهاي خوبي به زبان ميآورد. اما در همين بين ارشادي ميگويد فكر كنم اين يك گيوتين چرخان است! اين جمله به لحاظ طنز خيلي ضعيف است. ارشادي چون در بازياش حس طنز ندارد خيلي هم بد اين ديالوگ را ميگويد. اگر يك فيلمنامهنويس خوب در كنار مهرجويي وجود داشت به او ميگفت الان عطاران خوب جلو آمده و نگذار ارشادي با گفتن آن جمله حس صحنه را خراب كند. مشكل من با فيلم مهرجويي به لحاظ مفهوم نيست. اتفاقا شادابي فيلمهاي او گمشدهي سينماي ماست.
پوريا: جالب است كه برخي از اقشار تحصيلكرده كه به فيلمهاي قبلي مهرجويي علاقه دارند در زندگي شخصيشان مثل آدمهاي چه خوبه كه برگشتي هم اداي جينجر راجرز را درميآورند و هم قليانشان را ميكشند. اما اين نگاه را در فيلم مهرجويي تخطئه ميكنند.
خوشخو: احسنت! ما در ايران زندگي خوبي داريم. هم از خوبيهاي زندگي غربي استفاده ميكنيم هم زندگي شرقيمان را حفظ كردهايم. ايرانيها در كل تاريخ همينطور بودهاند. هميشه توانستهاند فرهنگهاي ديگر را به خود جذب كنند. اما الان خيلي از وضعيتشان ناراضي هستند. همان دانشجويي كه مثل شخصيتهاي فيلم مهرجويي زندگي ميكند هم ناراضي است. احساس ميكند زندگياش تقلبي است. درحاليكه اين وضعيت كاملا مطلوب ايرانيهاست. اما نمودش در چه خوبه كه برگشتي خيلي شلخته است. مثالش صحنهاي كه بشقابپرنده پرواز ميكند و همهي افراد خانه هراسان ميشوند كه چطور چنين اتفاقي افتاده است. اما اين صحنه كات ميشود به صحنهي ديگري كه انگار چنين اتفاقي نيفتاده و آدمها دارند زندگيشان را ادامه ميدهند. انگار آن حادثهي عجيب فقط براي يك لحظه بوده. به همين دليل ميگويم فيلمِ جفنگ با جفنگ فيلمساختن فرق ميكند. اين وضعيت مثل تفاوت فيلم نيمهشب در پاريس با تقديم به رم با عشق است. وودي آلن در نيمهشب در پاريس احساس كرده بايد فيلمش را ورز بدهد. به همين دليل بعد از تماشاي آن احساس رضايت بيشتري دارم. اما در تقديم به رم با عشق اين كار را نكرده. معلوم نيست الك بالدوين در اين فيلم چهكاره است. راوي است يا يكي از شخصيتهاي اصلي فيلم؟ بقيه او را ميبينند يا نميبينند؟
پوريا: اين را هم بايد اضافه كنم كه مهرجويي در چه خوبه كه برگشتي بعضي از گرايشهاي مد روز مثل سنگدرماني و انرژيدرماني را هجو ميكند.
خوشخو: واقعا هجو ميكند؟
پوريا: اين همان بحثي است كه در مورد آسمان محبوب هم وجود دارد. آسمان محبوب در عين اينكه يك وجه عرفاني يا شهودي دارد، شبيه هجويهاي براي فيلمهاي عرفاني هم هست. دليل اين وضعيت دولحنيشدن بعضي از فيلمهاي مهرجويي است. يكي از وجوه تكنيكي صحنههاي سنگدرماني اين است كه وقتي دوربين وارد آن فضا ميشود موسيقيِ خيلي لايتي شنيده ميشود. اول فكر ميكنيم اين موسيقيِ متن خود فيلم است. اما بعدا ميفهميم آن را خانم حوري ياسمين روشن كرده است. فيلم آشكارا از جديبودن طفره ميرود. نشانههاي هجو هم در آن وجود دارد. مثل جايي كه از قول حوريه ميشنويم سنگهايش هر چند وقت يكبار از او دور ميشوند و بعد دوباره خودشان برميگردند. درحاليكه ما ميدانيم اين وضعيت نتيجهي دزدي نجيب است. از اين موقعيتهاي هجوآميز باز هم در فيلم داريم. نمونهاش جايي كه دو ماشين پليس با سرعت بیست كيلومتر در ساعت حركت ميكنند تا مهندس با بازي عطاران بتواند بشقابپرنده را پيدا كند. آن هم در وضعيتي كه چراغهاي گردان ماشينهاي پليس روشن است و صداي آژيرشان شنيده ميشود. يا مثل جايي كه پليسها روي چپق هفتتير ميكشند. ميخواهم بگويم تمام قواعد در فيلم به هجو كشيده ميشود. در واقع فيلمساز نه با عقل و منطق و نه با اصول فيلمنامهنويسي و نه حتي با احساسش چه خوبه كه برگشتي را ساخته است. اين وضعيت در دوران كهنسالي خيلي از سينماگران پيش آمده است. مثل رابرت دنيرو كه به قول علي معلم در فيلمهاي اخير جوري بازي ميكند كه انگار ميخواهد بگويد من قبلا بازيهايم را كردهام. البته قبول دارم كه ما بايد اين فيلمها را بدون تيتراژ ببينیم و كاري به سازندهاش نداشته باشيم. اين را هم اضافه كنم كه طبقهي اجتماعي دكتر و مهندس فيلم در انتقامجويي نقشي ندارند و ايدهها را از طبقهي فرودست و آدمهايي مثل عبديزبل يا نجيب ميگيرند. دكتر و مهندس انگار فقط ميخورند و خوش ميگذرانند. حتي همين ايدهي جدي هم در فيلم آگاهانه به صورت سردستي مطرح شده. به نظرم در وجوه كمدي فيلم همين رويكرد هجوآميز دنبال شده. انگار قرار بوده با كليشههاي سينماي كمدي ايران يا سريالهاي طنز تلويزيوني شوخي بشود. نمونهاش نوع بيان خاص نجيب كه در كمديهاي رفتاري ايراني معمولا كسي راجع به آن حرف نميزند. هميشه يك شخصيت وجود دارد كه اينطور صحبت ميكند. ولي در چه خوبه كه برگشتي مهندس راجعبه آن حرف ميزند و وارياسیوني از كليشهي سينماي كمدي ايران ارائه ميكند. او به نجيب ميگويد چرا اينجوري شدي؟ چرا دو سال پيش اينجوري حرف نميزدي؟ نتيجهي همهي اين موقعيتها نوعي حالت هپروتي در فيلم است كه اتفاقا در نارنجيپوش خيلي جواب نداده. چون در اينجور مواقع نميتوان با تكيه بر بداههپردازي حامد بهداد كار را پيش برد. بداههپردازيهاي بهداد يك وجه جنونآميز و رواننژندانه دارد كه خودش هم به آن علاقهمند است. اما خوشبختانه در چه خوبه كه برگشتي تكيه بر عطاران است. به همين دليل بيمنطقيهاي نارنجيپوش كاملا به چشم ميآمد اما در اينجا آزارمان نميدهد. من بحثم همچنان به خودآگاهي فيلمساز برميگردد. جالب اينكه معمولا در اين شرايط به دنبال مقاصد فيلمساز هستيم و از حرفهاي خودش استفاده ميكنيم. اما مهرجويي بهشدت از مصاحبه پرهيز ميكند.
خوشخو: بايد پذيرفت كه مهرجويي براي نمايش اين دنيا احتياج به دستاويزهاي دراماتيك و نمايشي داشته. انتظار ما از فيلم مهرجويي بیشتر از كمديهاي مجيد صالحي و جواد رضويان است. متأسفانه مهرجويي در فيلمهاي اخيرش تفاوتهايي را كه بايد ميان آنها و كمديهاي دستچندم وجود داشته باشد كمتر و كمتر كرده است. در طهران؛ روزهاي آشنايي به خاطر ترانهي آخر فيلم شلختگي صحنههاي قبل به چشم نميآيد. اما مادهی خام چه خوبه كه برگشتي نياز به ورزدادن بيشتري داشته. مهرجويي ميخواهد بگويد شاد و خوب زندگي كن و براي رسيدن به يك زن به خودت زحمت نده. ميخواهد رقابتهاي عاشقانه را كه در ادبيات ايران ريشه دارد به سخره بگيرد. اين كار را بونوئل در فيلمهايي مثل اين ميل مبهم هوس به بهترين شكل ممكن انجام داده است. مهرجويي در زندگي شخصياش هم تلاش ميكند مثل شخصيتهاي فيلمهايش زندگي كند. خيلي جالب است كه زندگي و محصول يك هنرمند اينقدر يكسان باشد. ولي باز هم تكرار ميكنم كه خانم وحيده محمديفر نتوانسته همكار خوبي در نوشتن فيلمنامه براي مهرجويي باشد. ايشان در نوشتن سهلانگاري دارد و مهمتر اينكه حس طنزش ضعيف است. اتفاقا مهرجويي در فيلمهايي مثل بانو يا ليلا كه آثار كمدي نبودهاند شوخيهاي بهتري داشته است.
پوريا: در چه خوبه كه برگشتي همهي شوخيهايي كه به اجرا متكي بودهاند بهتر از كار درآمدهاند. مثل صحنهي طنابكشي با شلنگ كه فكر ميكنم آدمهايي كه كاملا با اين فيلم زاويه دارند هم نميتوانند بامزهبودن آن را انكار كنند. اما جايي كه قرار بوده شوخيها از دل فيلمنامه بيرون بيايند فيلم افت ميكند.
خوشخو: مشكل مهم ديگر فيلم اين است كه به نظرم حامد بهداد اساسا مناسب بازي در فيلمهاي كمدي نيست. مثل مارلون براندويي است كه دارد جاي جري لوئيس بازي ميكند! من تواناييهايش در فيلمهايي مثل سعادتآباد را انكار نميكنم. اما او را براي نقش كمدي آن هم در مقابل بازيگري در حد عطاران مناسب نميبينم. هنگامي كه فيلم را تماشا ميكردم احساس كردم عطاران خيلي تواضع داشته و از قدرت خودش استفاده نكرده، چون خيلي راحت ميتوانسته صحنهها را از آنِ خودش بكند.
پوريا: حرمت همشهري را نگه داشته!
خوشخو: شايد. هردويشان مشهدي هستند. الان كه فيلم را مرور ميكنم حداقل نود درصد صحنههاي خندهدارش را جايي ميدانم كه عطاران در آنها حضور داشته. عطاران يك پتانسيل باورنكردني طنز دارد و تا دهان باز ميكند مخاطب خندهاش ميگيرد. وقتي در پرديس آزادي فيلم را ديدم به محض اينكه عطاران اولين جمله را گفت مردم خنديدند. خيلي جالب است كه يك بازيگر طوري به فرهنگ ذهني مردم راه يافته كه تا او را ميبينند ميخندند.
پوريا: حتي با وجود اينكه در اين فيلم گريم بسیار غيركميكي دارد.
خوشخو: تضمين ميكنم در وضعيت فعلي هيچ فيلمي با حضور عطاران شكست تجاري نميخورد. يك زماني مهران مديري اين ويژگي را داشت اما الان عطاران موقعيت را از آن خودش كرده. به همين دليل قراردادن حامد بهداد در مقابل او آن هم با كنترلنكردن بازياش به فيلم ضربهي جدي زده. بهداد در چه خوبه كه برگشتي بهشدت گلدرشت بازي ميكند. با تمام اين اشكالات با حرفهايت در مورد ستايش دنياي مهرجويي موافقم. اكثر فيلمسازان ما از اصغر فرهادي گرفته تا جمال شورجه به مخاطبشان ميگويند جدي و غمگين باش.
پوريا: پيچيده باش!
خوشخو: و تلخ باش و حسرت بخور. اما مهرجويي سالهاست كه به دنبال رويكرد ستايش از زندگي است.
پوريا: اين رويكرد در پايان فيلم هم ديده ميشود. در كنار ساحل شاهد يك كشمكش هستيم اما چون لحن كشمكش شوخي است همهچيز به آرامش ميرسد.
خوشخو: بخش جالب صحنه اين است كه گوسفند بازي شطرنج را به هم ميزند.
پوريا: قبل از اين صحنه وقتي دكتر و مهندس به طور جدي دعوا ميكنند ما ميخنديم. اما در صحنهي آخر آنها دارند شوخي ميكنند و ما ديگر نميخنديم.
خوشخو: مهرجويي ما را به يك دنياي شاد و بيخيال ميبرد كه الزاما نيازمند ثروت نيست. بيشتر به اتفاقي درون خود آدمها ارتباط دارد. اين رويكرد در سينماي موزيكال دههي 30 آمريكا تبليغ ميشد و به همين دليل ارجاع مهرجويي در يكي از صحنههاي فيلم به آهنگ فرد آستر و جينجر راجرز هوشمندانه است. در همين راستا بد نيست خاطرهاي هم از مهرجويي تعريف كنم. چند سال پيش وقتي فيلم پري را ساخته بود براي مصاحبه به ديدنش رفتم. پري يكي از پيچيدهترين فيلمهاي مهرجويي است و كلي ارجاع به سالينجر و معماري اسلامي و عرفان دارد. مهرجويي در اين فيلم چند بار به گنبد شيخلطفالله فيد فيروزهاي زيبايي زده بود. فكر كنم سال 73 بود كه براي مصاحبه به خانهاش رفتم. روي ميزش پر از كتابهاي قديمي ادبيات ايران بود. از تذكرهالاوليا گرفته تا تاريخ بيهقي. معلوم بود كه مشغول كلنجاررفتن با اين متون است. اما وقتي ازش دربارهي فيدهاي فيروزهاي فيلمش سؤال كردم هيچچيز نگفت. فقط گفت چون خوشگل بودند از آنها استفاده كرديم! در همين راستا معروف است كه يكبار مهرجويي وايرج كريمي براي حضور در يك ميزگرد دانشجويي به دانشگاه تهران يا شريف رفته بودهاند. ظاهرا ايرج كريمي تفسيرهاي پررنگولعابي از ريزهكاريهاي فيلمهاي مهرجويي ارائه داده و مهرجويي فقط يك خندهي شادمانه روي لبش بوده. اين خاطرهها را بيان كردم تا بگويم رويكرد شوخوشنگ مهرجويي به زندگي او را از تفسير و تأويل كارهايش فراري داده.
پوريا: شايد اگر چه خوبه برگشتي كمي به اين رويكردهاي تفسيري و تأويلي راه ميداد منتقدان اينقدر عليه فيلم موضع منفي نميگرفتند. اما مهرجويي همان شعر خيام را كه ظاهرا تم اصلي فيلم است با تأكيد نشان ميدهد تا تماشاگر دنبال هيچ لايهي پنهاني در فيلم نگردد.
خوشخو: نكتهي مهم اين است كه انگار مهرجويي مدتي است مخاطبانش را از طبقهي روشنفكر به عامهي مردم منتقل كرده.
پوريا: درست است. البته اين سير كاملا تدريجي اتفاق افتاده.
خوشخو: به نظر ميآيد مهرجويي تصميم گرفته به زبان مردم فيلم بسازد و به آنها توصيه كند در زندگي خوش باشند. اما هنوز نتوانسته دستاويزهاي دراماتيك قابل دفاعي در اين حوزه به كار بگيرد.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768