شرح تولید ورود آقایان ممنوع / رامبد جوان: مهم ترین حادثه پس از پیاده شدن انسان بر روی کره ماه*
ماهنامه سینمایی فیلم
نیمه بهمن ماه 1389/ ویژه نامه بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر
  [ PDF فایل ]  
     
 
همیشه بر این موضوع تأکید کرده ام که اشاره به آن چه در تعابیر و تحلیل هایمان "کلیشه"اش می خوانیم، و محدود کردن همۀ داوری هایمان به همین نوع نکات، می تواند خود به کلیشۀ تازه تری در عرصۀ نقد فیلم دچارمان کند. این که تصور کنیم سینما می تواند دچار کلیشه های مکرر و نخ نماشده باشد، اما نقد فیلم با ساحتی ازلی/ابدی، هرگز به کلیشه هایی چند دچار نخواهد شد، از آن توهمات حاصل از خودباوری کاذب است. یکی از این کلیشه هایی که دامنگیر نقد و البته داوری های رایج در جشنواره هاست، کم توجهی یا بی توجهی به قالب کمدی و میزان عمق و جدیتی است که به طور بالقوه در آن جریان دارد. شخصاً کوشیده ام از این رفتار در هر داوری مکتوب یا شفاهی که برعهده ام گذاشته شده، دوری کنم. اما بابت عمومیت آن وضعیت کلیشه زدۀ قدیمی که در فضای روشنفکری ما جاری است و زمانی علی معلم با ارجاع به این بیت از آن یاد می کرد که «خنده از بی خردی خیزد، چون خندم؟/ که خرد سخت گرفته است گریبانم را!»، گاه تک روی ام در این زمینه، به نتیجه ای نمی رسد. حتی با در نظر داشتن همین حرمتی که کمدی به عنوان یک اَبَرژانر دارد، در وصف این فیلم های ضعیف و سخیف همچنان متداول این سال ها با ویترینی از خنده های دندان نمای بازیگرانی مشخص با گریم های بعضاً چندش آور، اصرار دارم از ترکیب «شبه کمدی» استفاده کنم تا این تصور که آنها را هم به حریم عزیز «کمدی» راه می دهم، شکل نگیرد.
فیلم قبلی رامبد جوان پسر آدم، دختر حوا با اغماض نسبت به برخی مشکلات که اغلب فیلمنامه ای بودند (و در نوشته ای در همین مجله به آن پرداختم)، تقریباً تنها کمدی اکران 89 سینمای ایران بود که به جای شوخی های دم دستی متکی به شکلک و لودگی، فراز و فرود داستان و درام را مصالح خلق کمدی قرار داده بود و هر چند زمینۀ این کار را اندکی کش می داد و با افت هایی در یک سوم پایانی ماجرا، به سرانجام می رسید، در هر حال می شد سر را بالا گرفت و بی خجالت زدگی، در ردۀ «کمدی» واقعی ثبت اش کرد. حالا و در ورود آقایان ممنوع، با فیلمنامه ای از پیمان قاسم خانی که سرشار از جزئیات در شوخی پردازی و بهره مند از یک خط کلی بسیار جذاب است، می توان به راحتی جوان را یکی از معدود «کمدی»سازان باایده و خوش قریحۀ این سینما به حساب آورد و فیلم به فیلم هم منتظر و مشتاق ارتقاء سطح کارش ماند. ایدۀ مرکزی این است که خانم بی تا دارابی (ویشکا آسایش) با تعصباتی که دارد، نمی گذارد حتی یک مستخدم مرد در محدودۀ دبیرستان تحت مدیریت او کار کند و حتی در حوالی محوطۀ مدرسه اش، تابلوی «ورود آقایان ممنوع» نصب کرده و سال هاست آن را اجرا کرده است. اما در شرایط بحرانی ناشی از بارداری و زایمان خانم دبیر شیمی، ناچار می شود مرد مجرد بی دست و پایی به نام وحید جبلی (رضا عطاران) را برای رساندن چهار دختر المپیادی شیمی به آمادگی لازم در المپیاد، به مدرسه راه بدهد. از دید مدیران رقیب مدارس دیگر، این آقای جبلی «یه جورایی در حد اولین آدمی که پاش به کرۀ ماه رسید» است و در فضای داخلی مدرسه، بهانه ای برای بچه هاست که بتوانند میزان و دلایل مردستیزی خانم دارابی را با نمونۀ آزمایشگاهی طفلکی و بی خبری مثل آقای جبلی، بسنجند.
در ابتدا که با همین اطلاعات کلی و مشخصات فیلم رو به رو می شوید، اولین نکته ای که به نظر عجیب می رسد همان چیزی است که بعد از تماشای فیلم هم در واکنشی توأم با تعجب و ستایش، ابراز خواهید کرد: انتخاب ویشکا آسایش برای نقشی با مختصات وصف شده که با دیدن فیلم، به واکنش نسبت به بازی بسیار درست و سنجیدۀ او بدل می شود. این بزرگ ترین ریسک جوان در روند ساخت این فیلم و یکی از مهم ترین تصمیم های خود خانم آسایش در مسیر فعالیت به عنوان بازیگر بوده است که به ویژه در تقسیم بندی مراحل مختلف رفتار و نوع نگاه شخصیت خانم دارابی، نمونه ای مثال زدنی در سینمای این سال های ما به شمار می رود. این خصلت بیش از هر چیز، از این حیث جالب توجه است که به یاد آوریم سینمای کمدی ما حتی در بهترین نمونه ها، معمولاً کل بار کمدی فیلم را به لحاظ اجرا، تنها بر دوش بازیگران مرد می گذارد و خانم ها به دلایل قابل درک در شرایط موجود ما، تنهاد به عامل یا واسطه ای برای شکل گیری چند «موقعیت» کمیک تبدیل می شوند و خودشان در بازی ها و لحظه های کمدی نقش و دخالت مستقیم ندارند. در صحنه ای از فیلم اخیر جوان که آسایش و عطاران بر سر مقایسۀ قد با هم رقابت و جدل کلامی دارند (نکته ای که شاید بر حسب ویژگی های بازیگر و متناسب با خصلت های زن برترپندارانۀ خانم دارابی، از دلمشغولی های همیشگی او در رویارویی با مردها تا لحظۀ پایانی فیلم است) اشارۀ مرا به اثبات توانایی های آسایش در «بازی» کمدی فراتر از خلق موقیعت کمیک در ابعاد فیلمنامه ای، به یاد بیاورید.
به غیر از عطاران و بهاره رهنما که موفقیت شان در اجرای کمیک مسبوق به سابقه است، دیگر برگ برندۀ فیلم استفاده از مانی حقیقی در نقش یک پزشک خوش مشرب است که هم رابطۀ دوستانۀ بسیار شیرینی - و کمتر دیده شده در سینمای ایران- با دخترش (پگاه آهنگرانی) دارد و هم می کوشد به آقای جبلی کمی آداب و شگردهای رفتار و حرف زدن با خانم ها را بیاموزد و به دلیل ساده دلی – بخوانید «ساده لوحی» و در ذهن تان بگویید «چُلمنی» ِ -جبلی، موفق هم نمی شود. مانی که این روزها در تدارک ساخت فیلم بعدی اش است، با نمک فراوانی که در بازی اش در این فیلم ریخته، کنجکاوی مرا نسبت به حاصل کار مشترکش با داریوش مهرجویی در آسمان محبوب چند برابر کرد. فیلم همچنین جزئیات جذاب بسیاری در شوخی نویسی بر اساس تشبیه روابط زن و مرد به معادلات عناصر شیمیایی و شخصیت افراد به عناصر جدول مندلیف دارد که در دل عادات سینمای کمدی ما به شوخی های بسیار «رو» و صریح و مستقیم و بی طعنه و کنایه، بس دلپذیر می نماید. یک سکانس بازی والیبال در ویلای دکتر شاپوری (حقیقی) که به سرعت به دلیل تعصبات زن محوری خانم دارابی به رقابتی بر سر توانایی های زنانه یا مردانه تغییر ماهیت می دهد، سیر منتهی به سکانس آخر فیلم در جلوی محا برگزاری المپیاد با حوادثی که به هیچ وجه از مسیر داستان جدا و فقط متکی به خلق «سلسله حوادث پایانی» مرسوم در کمدی های بی منطق ایرانی نیستند، همه از ویژگی های قابل توجه دیگر این جدی ترین کمدی امسال این سینما هستند و ظاهراً سوت و کف های تماشاگران ایرانی و حتی غیرایرانی فیلم در اکرانی که تا کنون در خارج از کشور داشته، بر سر تک تک این صحنه ها اتفاق افتاده است.
منهای همۀ این ویژگی ها، در بررسی وضع و حال آن چه که به نام و بهانۀ کمدی به خورد تماشاگر امروز و این جا داده می شود و دوستان مسئول هم به جای کمترین نظارت کیفی بر این ماجرا، همۀ توان خود را صرف نکته یابی در فیلم های جدی تر انتقادی و هر چه بسته تر کردن فضا فکری کرده اند، یک نکتۀ شاید فرعی در فیلم ورود آقایان ممنوع هست که برای من بسیار بااهمیت جلوه می کند: این که علی صادقی، بازیگر ثابت بسیاری از شبه کمدی های روی پرده و سریال های مناسبتی پر از لودگی تلویزیون و ایضاً این جرگۀ جدید فیلم های سوپرمارکتی که با سرعت قارچ های خودروی سمی همه گیر شده اند، این جا فقط حدود ده دقیقه نقش دارد و به عنوان رانندۀ سرویس انتقال بچه های دبیرستانی به محل المپیاد، حتی فرصتی برای آلودن فیلم به آن شکلک های همیشگی به دست نمی آورد. با این انتخاب بازیگر، رامبد جوان انگار کنایه ای هر چند ناخودآگاه به آن دستۀ انبوه از شبه کمدی های سخیف و متأسفانه آشنای دور و برمان می زند که چگونه در روند شکل گیری شان، آنهایی که در حد یک گوشۀ کوچک هستند، به متن و هستۀ کار آمده اند و در نتیجه دیگر نگذاشته اند هیچ چیز این نوع سینما سر جای خودش باشد. اتفاقی که ورود آقایان ممنوع ما را برای مدتی، از نتایج مصیبت بار آن دور و رها می کند.

یک ویژگی برجستۀ فیلم: شوخی محوری فیلمنامه بر اساس یک دیالوگ سوء تفاهم آمیز

منزلتِ «کنایه»

درست در نقطۀ مقابل آن چه در متعالی ترین نمونه های کمدی تاریخ سینمای بعد از کمدین های کلاسیک یعنی آن چه از روی نوشته های نیل سایمون، وودی آلن، بیلی وایلدر و آی.اِی.ال. دایموند گاه به دست خود آنها و گاه توسط دیگران ساخته شده، حتی بهترین کمدی های تاریخ سینمای ما مانند اجاره نشین ها معمولاً فاقد شوخی هایی هستند که به طعنه و کنایۀ کلامی متکی باشد و چیزی را با اشاره به چیزی دیگر، بدون ذکر مستقیم، به محور شوخی بدل کند. اساساً به کارگیری کنایه در دیالوگ که از ظرافت های رشک انگیز قابلیت های سینمای ناطق است و فرسودگی تئوری به تاریخ پیوستۀ «سینما زبان تصویر است» را هر چه بیشتر به رخ می کشد، در سینمای ما بیشتر در کارکردهای غیر کمیک دیده یا در واقع شنیده شده است: در فیلمنامه ها و فیلم های بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، مسعود کیمیایی، علی حاتمی، داود میرباقری، ایرج کریمی، علیرضا نادری و البته ابراهیم گلستان. هر چند این موارد هم اغلب با طعنۀ توأم با شوخی و متلک شخصیت ها به یکدیگر همراه بوده، اما به ندرت در جای اصلی طعنه و گوشه و کنایه یعنی کمدی، نمونه هایش را داشته ایم.
فیلمنامۀ پیمان قاسم خانی برای فیلم ورود آقایان ممنوع رامبد جوان، نه تنها این ویژگی را هم میان انبوه شوخی های تصویری و میزانسنی و اجتماعی دیگرش دارد، بلکه از این حیث برای شخص من اهمیت ویژه می یابد که یک مجموعه دیالوگ پر از کارکرد کنایه، به محور کنش اصلی و سوء تفاهم مرکزی داستان بدل می شود: جایی در میانۀ فیلم که آقای جبلی در ماشین خانم دارابی نشسته و تمام حرف هایش دربارۀ نیاز به رسمی شدن در مدرسه و رهایی از کار قراردادی و آوارگی هایش را با اشاره های غیرمستقیمی بیان می کند که از دیدن زن، به پیشنهاد ازدواج تعبیر می شود!! طبعاً مانند هر سکانس درست متکی به کنایه های کلامی، این را هم نمی شود در این نوشته توصیف کرد. اما دلیل این که با خیال راحت اصل این سکانس را این جا لو دادم، این است که ظرافت های جزئیات پردازانه اش در تک تک جمله ها، بیش از آن است که با این توصیف کلی که درباره اش می دانید، لطف و جذابیت اش از بین برود. جایی که جبلی اشاره به کار همزمان در چند مدرسه را با تعبیر «تخت گاز رفتن» توصیف می کند و دارابی حرف او را کنایه ای به رابطۀ همزمانش با چند زن می گیرد، به تنهایی روده برکننده است. اما بعدتر که نقش همین سکانس را در شکل دادن بقیۀ تغییر و تحولات مسیر قصه در فیلم می بینیم، از ریسکی که قاسم خانی کرده و مبنای این تقطۀ عطف تازۀ فیلمنامه را بر همین کنایه های کلامی قرار داده، مشعوف تر می شویم. اجرای این سکانس توسط عطاران و آسایش و کارگردانی صحنۀ تصادف در میان آن، به مؤثر افتادن تمهید فیلمنامه ای موجود، کمک بسیار رسانده اند.
پانوشت:
1-تیتر مطلب، نام فیلمی از ژاک دمی است با بازی ماچلو ماسترویانی و کاترین دونوو که در بسیاری نقاط دنیا با نام جایگزین «مرد نیمچه آبستن» به نمایش درآمد.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
1370 . 1371 . 1372 . 1373 . 1374 . 1375 . 1376 . 1377 . 1378 . 1379 . 1380
1381 . 1382 . 1383 . 1384 . 1385 . 1386 . 1387 . 1388 . 1389 . 1390 . 1391 . 1392 . 1393 . 1394 . 1395 . 1396 . 1397 . 1398 . 1399
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768