در نیمه اول شهریور ماه، وقتی خبر غریبترین رخداد نظامی - سیاسی تاریخ بشریت پس از وقوع دو جنگ جهانی، تمام دنیا را آکند و به بهت افکند. آنهایی که از حضور موضوع «هواپیماربایی» یک جوان جهان سومی در فیلم تازه ابراهیم حاتمیکیا باخبر بودند، به تقارن تصادفی و عجیبش با حادثۀ یازدهم سپتامبر فکر کردندو آنهایی که از تقدم و تأخر زمانی قضایا بیخبر بودند، بعدها که خلاصه قصه فیلم را در اخبار روزنامهها خواندند، حیران شدند که چگونه بعد از انفجارهای نیویورک و واشنگتن، او این فرصت را یافته که چند روزه فیلمنامهای در مسیر همین موج سیاسی روز بنویسد!؟ غافل از این که فیلمنامه ارتفاع پست مدتها پیش روی کاغذ آمده بود و ارتباطش با 11 سپتامبر، فراتر از این بود که نوعی «سواری بر روی موج سیاسی تازه» باشد: فیلمنامه فیلم عملاً حالتی پیشگویانه دارد.اما زمان ساخته شدن، تکمیل مراحل فنی و اکران نهاییاش به گونهای خواهد بود که خواه ناخواه اغلب آن را «دنباله» 11 سپتامبر تلقی میکنند.
با این تقارن و با تأمل در ظواهر امر، شاید به نظر برسد که ارتفاع پست در چالش با مضمونی داغ و سیاسی، به مراتب بیش از - مثل - آژانس شیشهای قصد دارد «حرف روز» بزند و به شرایط سیاسی بینالمللی اشاره کند. اما اگر نقبی عمیقتر از حد و حدود این اطلاعات کلی اولیه بزنیم، خواهیم دید که با وجود بستر ملتهب سیاسی - امنیتی داستان، ارتفاع پست در این دایره نمیگنجد. قهرمان فیلم، قاسم (حمید فرخنژاد) جوانی خوزستانی است که در زندگی خانوادگی با همسر پا به ماهش نرگس (لیلا حاتمی) و فرزند سه چهار ساله دچار عقبماندگیاش، بر اثر انبوه فشارها و معضلات اقتصادی، اجتماعی، فردی و معیشتی، به تصور این که جایی دیگر میتواند آرامش نیافته زندگی را بازیابد. تصمیم به ربودن هواپیما میگیرد. ناگفته پیداست که حرکت او در نهایت میتواند سیاسی، پیچیده، معنادار یا ضدامنیتی قلمداد شود. ولی انگیزه او، کاملاً ساده و دور از اینگونه پیرایهها بوده است. بدین ترتیب، ابراهیم حاتمیکیا وارد مرحله جدیدی از سیر تکاملی تجربههای سینماییاش شده است. به لحاظ مضمونی - یعنی بعدی که در اینجا مورد نظر ماست - او به رغم موقعیت بحرانی و سیاسی حساسی که در اثرش تصویر شده، میکوشد شخصیتهای اصلی خود را از پسزمینههای متعارف این موقعیت که در فیلمهای دیگرش هم حضور داشتهاند، دور کند و انگیزههای غیرسیاسی و یکسر شخصی و انسانی برای آنان قائل شود. شکی نیست که فیلم تضادها و تعارضهای نگرش سیاسی را در وجوه مختلفش - از سیاست خارجی گرفته تا توهم «سرزمین موعود» در آن سوی مرزها تا تفاوت مواضع جناحی و غیره - به شدت و به شکلی پررنگ در پسزمینه رخدادهایش دارد، اما تلاش ستایشبرانگیز سازنده و سازندگانش صرف این شده که هسته اصلی فیلم، اینگونه درونمایهها نباشد. ارتفاع پست این نوید را میدهد که همچون هر فیلم سیاسی - اجتماعی ماندگاری، بستر مسایل سیاسی روز را بر ریشههایی از امور انسانی و ازلی - ابدی و فارغ از زمان و مکان استوار سازد. این، بار دیگر مرا به آن تعریف تکرار شدهام میرساند که فیلم معاصر خوب، اول «انسان در پهنه حیات» را میبیند و بعد، از خلال و در دل آن، به «انسان در عرصه جامعه معاصر» میپردازد.
توالی موج مرده و ارتفاع پست در کارنامه حاتمیکیا، اتفاق عجیبی است. فیلم قبلی با صریحترین عبارات در مورد دو شکل متفاوترابطه یا درگیری با آمریکا سخن میگوید (در واقع خطابه میکند) و فیلم فعلی با متانت و پوشیدگی، تروریسم و تنازع بقا را از دو عنصر کاملاً ناهمجنس (که یکی بحث روز است و دیگری عمری به قدمت تاریخ بشریت دارد) به دو عامل همنشین و ضروری در متن داستانش بدل میکند. در واقع تصمیم و حرکت خشونتبار و غضبآلود قهرمان موج مرده - سردار راشد - به لحاظ میزان نامتعارف بودن و محکوم به شکست تلقی شدن از سوی سایرین، تفاوت چندانی با تصمیم و کنش هولناک قاسم ارتفاع پست ندارد. اما آنجا فقط عدهای محدود، با تأمل و دقت در این نکته ظریف که خود راشد هم به جنبه دن کیشوتی خویش واقف است. ممکن بود با او همدلی کنند یا کنش نامعقولش در حمله به ناو وینسنس را براساس معیارها و قضا و تمایلات حسی و درونیاش، طبیعی و پذیرفتنی بدانند. بقیه، چه آدمهای توی فیلم و چه ناظران دنیای درونی فیلم یعنی تماشاگران، تا سرحد مجنون انگاشتن راشد پیش میرفتند. در حالی که قاسم، به جهت انگیزههای بشری طبیعی و ملموسی که در پس تصمیمش نهفته و همچنین به خاطر دوریاش از پیرایههای سیاسی و جناحی راشد، برای همه مخاطبان فیلم فهمیدنی است. بعید و حتی محال میدانم که از میان بینندگان ارتفاع پست، کسی قاسم را «خشونتطلب» یا مثلاً «نشانه سلطهطلبی با تکیه بر اسلحه» بداند، و فراموش نکنیم که این صفتها با همین شکل توی گیومه، حتی در مورد حاج کاظم آژانس شیشهای به کار میرفت و به او نسبت داده میشد.
این جلب همدردی در مورد قهرمان ارتفاع پست، امتیاز کمی نیست. مگر فیلمسازی که قهرمان اثرش با انگیزههایی قابل درک، به خشونتی ناگزیر دست میزند، فراتر از همراهی حسی و ذهنی مخاطب با او، چه میخواهد؟ با تمام اینها، پرهیز از حرکت بر روی سطح و «لبه» مسایل سیاسی روز، هیچگاه نمیتواند فیلمسازی چون حاتمیکیا را از پرداختن به چالشها و تعارضات ماهیتی برخی از این مسایل به کلی دور کند. مطمئن باشید که در ارتفاع پست هم با انبوهی از تضادهای موجود و انکارناپذیر این زمانه و این دنیا و این موقعیت، روبهرو خواهید شد: مسأله سنت و ریشههای سنتی در تقابل با تمایل به گریز، به تنوع، به غرب، به جلوههای ظاهری یا سطحی آزادی، مسأله اصالتهای اخلاقی و گرایشهای انسانی در تقابل با توسل به خشونت برای احقاق حق، مسأله اهداف فردی مبتنی بر احساسها و خواستهای ساده و طبیعی در تقابل با بهرهها و برداشتهایی که دیگران نسبت به اعمال فرد دارند و آن را از دید و به سلیقه خود، به گونهای دیگر (مثلاً سیاسی، تروریستی، آزادیطلبانه، هرج و مرجطلبانه یا هر طور دیگر) تعبیر میکنند.
اما هیچ مطمئن نباشید که صراحت یا حتی میزان حجم و فرصتی که فیلم به هریک از اینها اختصاص میدهد، مثلاً به اندازه آژانس شیشهای باشد. با وجود این که در همین باره با خود حاتمیکیا حرف زدهام، شخصاً نمیدانم چه میزان از این تغییر ملایم و آهسته زاویه نگاه را پیشاپیش میخواسته و از همین منظر به موضوع نگریسته یا نه، اما لحن و منش سینمایی ارتفاع پست طوری است که ترجیح میدهد بدون فریاد زدن دغدغههای کلی و پیچیدهای که چند نمونهاش را برشمردم. آنها را در متن کنشها و واکنشها، تعلیقها و تصادفها، گرهافکنیها و گرهگشاییها و لحظههای غافلگیرانه اثرش جاری کند. به همین خاطر است که زدن تلنگری ظاهراً کوچک به هر یک از مسایل گفته شده و همتایان آنهاف موجب ایجاز فیلم در طرح مضامینش میشود. مقصودم از این ایجاز، قطعاً ایجاز ساختاری به معنایی که در ضربآهنگ تدوینی فیلم دیده شود، نیست (هرچند ارتفاع پست گاه از آن نوع ایجاز هم در پیشبرد درام بهره میگیرد.) در اینجا ایجازی را میستایم که حاتمیکیا در بازتاب یا اشاره به هر یک از دلمشغولیهای ذهنی خودش و قابلیتهای مضمونی متفاوتی که در بطن چنین ماجرایی نهفته، به کار میبرد و بر هیچ یک از معادلات دوگانه اثر (بین قاسم و نرگس با پسرش مالک و...) آنقدر مکث نمیکند که تقابل بین دو سوی یکی از معادلات، به زمینه اصلی وقایع فیلم بدل شود و زمینههای دیگر، کمرنگتر به چشم بیایند. این نوع تقابل، شاید در معادلات مشابه آژانس شیشهای هم بود. ولی به گمانم با من همعقیدهاید که آنجا، تقابل بین حاج کاظم و سلحشور (رضا کیانیان) به لحاظ مضمونی اهمیتی ورای سایر معادلات داشت و کلیدیتر از همه به نظر میرسید.
بر این اساسف کیفیت «منشوروار» ارتفاع پست از هر فیلم دیگر حاتمیکیا تاکنون عمدهتر است، و حالا که به جلوههای تلاش برای دستیابی به این کیفیت در برج مینو، آژانس شیشهای، روبان قرمز و حتی موج مرده فکر میکنم، درمییابم که نوع اشاره خود او به شکل و شیوه تغییر لحنش در فیلم امسالش چقدر درست است: «به نظرم اگر بوشد به این گفت تغییر، در واقع دارد خیلی تدریجی اتفاق میافتد. آرام آرام و با دیزالو، نه مثلاً با یک جامپ کات ناگهانی و شتابزده». هرچه باشد، او در فیلمهایش نشان داده که «ایستادن بر سر حرف و اراده فردی» برایش دغدغهای جدی است. با تبدیل قاسم ارتفاع پست به قهرمان / قربانی و همدلیبرانگیزی که اعمالی تأییدنشدنی از او سر میزند، آن قهرمان بسیجی رزمنده دلنازک و شکننده ولی ظاهراً با صلابت همیشگی حاتمیکیا اندکی تغییر کرده است. او در جلسه معروف شرح حال موج مرده گفته بود که دیگر درباره آن بچهها فیلم نخواهد ساخت مگر از روی فیلمهایش نمیدانستید که برایش مهم است که سر حرفش بایستد؟
کوشیدم تصویری کلی از حال و هوای مضمونی و نوع لحن فیلم آخر حاتمیکیا ارائه دهم تا هم جزئیات و فراز و نشیبهای این قصه پرالتهاب و به شدت دراماتیک را لو نداده باشم و هم تا حد ممکن نوع برخوردی را که تصور میکنم تماشاگر این فیلم باید نسبت به آن داشته باشد، ترسیم کنم. به ویژه از این حیثیت که معتقدم این نوع برخورد قاعدتاً باید با نوع رویارویی ما با هر فیلم قبلی حاتمیکیا متفاوت باشد. پیشاپیش حدی میزنم کسانی ارتفاع پست را دوست نخواهند داشت که این منطق جدید را برای مواجهه با پدیدهای تحت عنوان «فیلمی از حاتمیکیا» نگیرند یا نپذیرند. اما صرفنظر ازاین کلیات مضمونی مهم، فیلم تجربهای نو و دشوار در شکل، میزانسن، هدایت بازیگران، تدوین فیلمبرداری (مخصوصاً از نظر قاببندی) و تا جایی که در آخرین لحظهها شنیدهام، موسیقی است. شاید صحبت درباره این زمینهها به طور عادی و طبق سنت مألوف، از یک تهیهکننده فیلم در سینمای ایران کمی عجیب باشد. ولی منوچهر محمدی در کوتاهترین تعریفی که به عنوان مشخصه فیلم ارائه میدهد، به همین نکات اشاره میکند: «برخی از تجربههای شکلیای که در ارتفاع پست شده، مثل کار با جمع پرتعداد در فضای بسته، در آژانس شیشهای هم شده بود. اما به هرحال فضای بسته آژانس با فضای بسته این فیلم، قابل مقایسه نیست. آنجا بازیگران عرصه نسبتاً قابل ملاحظهای برای حرکت و مانور دادن داشتند. اما در اینجا چنین عرصهای نه برای بازیگران و نه برای دوربین و گروه صحنه وجودندارد. همه چیز در سطحی افقی و عریض اتفاق میافتد و حتی به لحاظ ارتباط هم جای مانور خیلی محدودتر از سقف فضای بسته آژانس است. میزانسن دادن در این فضا ، نورپردازی در این ارتفاع و پیش بردن درام و قصه و درونمایه در این صحنه، به نظرم دستاورد ساختاری و تکنیکی مهمی برای حاتمیکیاست.».
ارتفاع پست را در قطع اسکوپ ساختهاند. وقتی فیلم را میبینیم، بیدرنگ به یاد یکی از اشتباهای تاریخی تاریخ سینما درباره کادر اسکوپ میافتم: وقتی جورج استیونس فیلم خاطرات آن فرانک را با آن همه محدودیت در فضای بسته یک اتاق زیرشیروانی در زمان خفقان ناشی از سلطه نازیها، به صورت اسکوپ ساخت، بسیاری از مورخان و ناقدان سینمایی نوشتند که کادر اسکوپ برای نمایش دشتهای وسیع، صف طویل اسبها و کاروانها و پهنه بیکران اقیانوس مناسب است و استفاده از آن در فیلمی که میخواهد به لحاظ بصری، تنگی و خفگی ایجاد کند، نوعی اشتباه تکنیکی است. اما هم هنگام مشاهده آن فیلم و هم در مورد فیلم حاتمیکیا، حس میکنم همین کادر اسکوپ، به خفگی فضای فیلم از نظر ارتفاع منجر شده و جای تنگ آدمها در بلند شدن و برخاستن، با محدود شدن ضلع عمودی کادر به نسبتضلع افقی طولانی آن، به درستی تصویر شده است.
و جالب اینجاست که عبارت «ارتفاع پست» هم با این کوتاه به نظر رسیدن ضلع عمودی کادر نسبت به ضلع افقی، همخوانی دارد: مثل فضای داخلی هواپیما، اگر دست را بلند کنی به سقف میرسد، ولی در عرض و سطح افق، جای هر چند محدودی برای حرکت هست.
به این دشواری عملی کار در چنین فضای بستهای اشاره میکنم. میگویم که باید فیلم سختی بوده باشد. حاتمیکیا قبول ندارد: «شاید از بیرون که نگاه کنی، سخت به نظر بیاید. ولی واقعاً نظم مراحل تولیدی، همراهیهای گروه و عوامل و نووع اشتیاقی که برای رعایت همه جزئیات در جمع بازیگرها و بازیگردان فیلم وجود داشت، آنقدر بود که سختیهار کار حس نمیشد. در حقیقت فیلمی بود که از همه مراحل کارش بسیار لذت بردم و به جای آن که شور و شوق را از خودم به بقیه منتقل کنم، گاهی آنها اشتیاق زیادشان را به من هم منتقل میکردند و کار بهتر پیش میرفت.»
اشتیاق را نمیدانم، ولی التهاب گروه حتماً به همه بینندگان فیلم منتقل خواهد شد، ارتفاع پست فیلم پرالتهابی است، حتی با ملاکهای سینمایی صرف، حتی فارغ از مسایل محتوایی ملتهب.