معتبرترين نظرخواهي مشهور سينمايي درخصوص ده فيلم برگزيده منتقدان و فيلمسازان سينماي جهان. از پنجاه سال پيش تاكنون توسط مجله انگليسي سايت اندساوند گردآوري و تنظيم ميشود. با وجود همه انتخابهاي مشابهي كه از سوي ديگران (مهمتر از همه، مجله فرانسوي پوزيتيف) انجام شده و ميشود. هنوز با در نظر گرفتن انتخابهايي كه سايت اندساوند هر ده سال يك بار جمعآوري ميكند. ميتوان به جامعترين تحليلهاي ممكن در مورد جريانها و جرگههاي سليقهاي و زيباييشناختي در بين ناقدان و كارگردانهاي مهم دنيا دست يافت. و اين كاري است كه در اين مطلب، ميخواهيم گامهايي در مسير انجام آن برداريم.
1- تغييرات و تكرارهاي فهرست نهايي
ناگفته پيداست كه در قبال مجموعه انتخابهاي 253 منتقد و فيلمساز جهاني، مثلاً 10 خواننده ايراني اهل سينما ميتوانند صدها و هزاران تحليل متفاوت داشته باشند و حتي رويكردهاي كاملاً متضادي را براي برداشتهاي تحليليشان برگزينند. اما در اين نگرش شخصي، براي من مهمترين اتفاقي كه در فهرست نهايي ده فيلم برتر تاريخ سينما از ديد منتقدان و از ديد فيلمسازان رخ داده، حضور فيلم جزيره تنهاييام، هشتونيم در هر دو فهرست است. اين نخستين باري است كه چنين اتفاقي در هر دو فهرست روي ميدهد. البته حضور فيلمسازان در جمع رأيدهندگان سايت اندساوند اساساً قدمت زيادي ندارد و از همين دوره قبل يعني 1992 آغاز شده، اما جالب اينجاست كه ده سال پيش هشتونيم در فهرست نهايي فيلمسازان وجود داشت و در فهرست نهايي منتقدان، غايب بود. حالا به عنوان تنها فيلمي كه به طور مشخص درباره سينماست. اگر آواز در باران را كمي غيرمستقيمتر به سينما و حرفه نمايش مربوط بدانيم، در هر دو فهرست حضور دارد. البته مجموعه به هم پيچيده رؤياها، خاطرات و آرزوهاي گوييد و آنسلمي (مارچلو ماستروياني). شخصيتر و خاصتر از آن است كه حتي در بين «خوره»هاي حرفهاي سينما، توقع محبوبيت همگاني آن را در سر بپرورانيم. اما حضور فيلم در جايگاه تنها نماينده سينماي مدرن دهه شصت اروپا در هر دو فهرست، نشانگر كيفيت شمايلوار آن و تثبيتش به عنوان فيلم دشوار و غريبي است كه از فرط ديده شدن و شناخته شدن و كالبدشكافي شدن، حالا ديگر ملموستر و آشناتر به نظر ميرسد.
اتفاق بسيار مهم ديگر كه سرمستي شخصيام را از فهرست امسال افزون كرد، حضور سر آلفرد هيچكاك در كنار اورسن ولز كبير در رده نخست فيلمسازان مورد علاقه منتقدان بود. اين نه تنها اولين باري است كه كسي با كسب آراء مساوي با ولز، در موقعيت بلامنازع او در سكوي نخست شريك ميشود، بلكه به طور كلي نخستين دفعهاي است كه هيچكاك به جايگاهي بالاتر از رده چهارم صعود ميكند. مثل ده سال پيش، سرگيجه به عنوان سرآمد فيلمهاي محبوب استاد، در هر دو فهرست نهايي حاضر است و آراي ديگر او بين پنجره عقبي، روح / رواني، بدنام و حتي سي و نه پله، بانو ناپديد ميشود و مارني تقسيم شده. همچنان و پس از گذشت حدود نيم قرن از جهانگير شدن شهرت هيچكاك، چنين مينمايد كه كشف و لذت بردن از ظرافتهاي پنهان آثار او براي منتقدان، با اهميتتر است تا آموختن مهارتهاي كارگردانياش براي فيلمسازان. تعداد منتقداني كه فيلمي از هيچكاك را در ده فيلم خود گنجاندهاند، يكي دو نفر از نصف كل منتقدان شركتكنده در نظرخواهي كمتر است. ولي در بين فيلمسازان، حدوداً يك سوم شركتكنندگان به استاد رأي دادهاند.
از تغييرات مهم ديگر در فهرست نهايي منتقدان، بايد به جابهجايي چهار فيلم از فهرست ده سال پيش اشاره كرد: در 1992، جويندگان جان فورد، آتالانت ژان ويگو، مصائب ژاندارك كارل داير و پاتر پانچالي ساتيا جيت راي جزو ده فيلم برگزيده تاريخ سينما از نگاه منتقدان بودند، ولي امسال اين چهار فيلم جايي در فهرست نهايي منتقدان ندارند و مقام خود را به پدرخوانده كاپولا، طلوع مورنا، هشت و نيم فليني و آواز در باران دانن وكلي دادهاند. به همين ترتيب، در فهرست نهايي فيلمسازان هم دوباره آتالانت و مصائب ژاندارك در ده فيلم سال 1992 بودند و حالا نيستند، اما دو فيلم جاده فليني و عصر جديد چاپلين هم در كنار آنها از ده فيلم برتر فيلمسازان در نظرخواهي 2002 حذف شدهاند. به جاي اين چهار فيلم، لورنس عربستان لين، دكتر استرنچ لاو كوبريك، دزد دوچرخه دسيكا و قاعده بازي رنوار در فهرست حاضرند. به تعبيري، ميتوان گفت كه ورود طلوع به فهرست امسال منتقدان مثل حضور آتالانت در هر دو فهرست ده سال پيش، نتيجه ذوقزدگي ناشي از نمايش و عرضه نسخه جديد و ارتقاء كيفيت داده شده فيلم است. وگرنه، فيلم كلاسيك مورنا مثل اثر دلنشين ژان ويگو، نكته چندان غيرمنتظره و نامكشوفي براي بازبينيهاي بيپايان ندارد. از سوي ديگر، نخستين ورود پدرخوانده به فهرست منتقدان (كه ناگهان در پله رفيع چهارم هم قرار گرفته) درست مثل حضور آواز در باران در رده دهم، نتيجه كنار آمدن خيليها با خودشان است: چه آنهايي كه نگران بودند آثاري را در فهرستشان بگنجانند كه ممكن است به علاقه مفرط به سينماي سرگرميساز متهمشان كند، چه كساني كه گذشت مقطعي بيش از يكي دو دهه را براي سربلند بيرون آمدن كاپولا از آزمون زمان لازم ميدانستند و چه بازماندگان و پيروان نگره مؤلف كه نميخواستند پا را از دروازه معبد بزرگشان بيرون بگذارند، همه با گذشت زمان، با كمرنگ شدن نظريههاي رو به كهنگي و با از بين رفتن توهمات كليشهاي مربوط به تفكيك سينماي هنري از سينماي سرگرميساز و امثال اين ترهات، واهمهها را رها كردند و در نوشتن نام فيلمهاي واقعاض محبوبشان، بيشتر راست گفتند.
همين راستگويي بود كه نام لورنس عربستان را به عنوان تنها ساخته ديويد لين و همچنين تنها فيلم عظيم تاريخي حاضر در فهرست كل دورهها، براي نخستين بار وارد ليست برترينهاي فيلمسازان كرد. اين نكتهاي است كه به زعم من دليل حضور مجدد گاو خشمگين، پدرخوانده، پدرخوانده 2، هفت سامورايي و راشومون در فهرست نهايي كارگردان ها را هم بايد در آن جست: لين، اسكورسيزي، كاپولا و كوروساوا در اين فيلمهايشان، جلوههاي كاملاً قابل دركي از آرزوهاي غايي هر فيلمسازي را به لحاظ اوج دشواريها و مهارتهاي «كارگرداني» عرضه كردهاند و علاقه توأم با غبطه فيلمسازان به كار آنها، به كلي طبيعي به چشم ميآيد. ثبت چشماندازهاي وسيع بيابان يا هدايت انبوه سياهي لشگرها كه در كار لين در لورنس عربستان بارها ديده ميشد، در دهها اسپكتكل ديگر هم وجود داشت و دارد. اما تمركز عجيب لين و اجزاء ريز درامپردازي و شخصيتپردازي فيلمش، به ويژه در پرداخت شخصيت نامتعارف و كمنظيري چون لورنس، تلفيق آن وجوه عظيم و جزءنگري را در كار او غبطهانگيز و به منزله سقف قابليتهاي كارگرداني در سينما جلوه ميداد. شكلهاي متفاوتي از همين كيفيت تلفيقي در صحنههاي مسابقات بوكس و پرداخت دو شخصيت جيك و جويي لاموتا در گاو خشمگين هم بود و دو فيلم كاپولا و دو فيلم كوروساوا هم براي دو نسل مختلف از سينماگران و سينماروهاي حرفهاي دنيا، الگوي مثالزدني عظمت طرح روايتي، تعدد رويدادها و حتي مسيرها و بسترهاي اصلي داستان، تعدد شخصيتها (منهاي راشومون) و عمق و گستردگي درونمايههاي انساني، اخلاقي و اجتماعي محسوب ميشود كه همه جزو حيطه اختصاصي فعاليت كارگردان است. در اين ميان، كاپولا خود را وامدار شيوهاي ميدانست كه از امثال كوروساوا آموخته بود و دو دهه بعد با پدرخوانده 1 و 2 آن را به نسل بعدياش ميآموخت.
در فهرست ده كارگردان انتخابي منتقدان نيز به نسبت سال 92، سه تغيير به چشم ميخورد: چارلي چاپلين، سايتا جيت راي و كارل دراير جاي خود را به استنلي كوبريك، آكيرا كوروساوا و فرانسيس فورد كاپولا دادهاند. درست مثل راي كه آن موقع به تازگي درگذشته بود و موج بازنگري فيلمهايش، دنيا و به خصوص مغرب زمين را فرا گرفته بود و به همين جهت وارد فهرست نهايي سال 92 شد. حالا هم حضور كوبريك تازه درگذشته در فهرست كارگردانهاي برگزيده منتقدان، به نظر من پايدار و هميشگي نخواهد بود.
اما فيلمسازان در انتخاب ده كارگردان برجسته تاريخ سينما، حتي پيش از منتقدان به همكاران تازه مرحوم شده خود احترام گذاشتهاند. آنها كوبريك و بيلي وايلدر را با فاصلهاي اندك از زمان درگذشتشان، در فهرست نهايي خود جاي دادهاند و به جاي اين دو و همچنين ديويد لين، سه نفر ديگر را از فهرست قبليشان حذف كردهاند: لوئيس بونوئل، چارلي چاپلين و جان فورد. به اين ترتيب، چاپلين تنها فيلمسازي است كه از هر دو فهرست نهايي منتقدان و كارگردانها خارج شده و حالا تنها كمديساز حاضر در كل فهرستها، بيلي وايلدر در بين فيلمسازان مورد علاقه كارگردانان است و در مجموعه فيلمهاي دو فهرست نيز هيچ كمدياي ديده نميشود. يعني واقعاً دنيا و به ويژه دنياي سينما، اينقدر جدي وعبوس شده؟!
با اين اوصاف و با ستايشي كه همه نثار فيلمسازان از دنيا رفته دو سه سال اخير كردهاند، در مجموع دو فهرست شامل ده كارگردان برگزيده تاريخ سينما از نگاه منتقدان و فيلمسازان، تنها چهار كارگردان زنده حضور دارند: كاپولا (در هر دو فهرست)، ژان لوك گدار (در فهرست برگزيدههاي منتقدان)، مارتين اسكورسيزي و اينگمار برگمان (هر دو در فهرست برگزيدههاي فيلمسازان) كه تازه در اين ميان، اين آخري ديگر عملاً ديگر فيلم نميسازد و با وجود اخبار گاه و بيگاهي كه از او به گوش ميرسد، در جزيرهاي دور از جريان زنده سينماي دنيا به سر ميبرد.
اما ميخواهم برخلاف عادات دور و بريهايمان كه مدام به دنبال تحقير سينماي روز و اعلام افت و نزول كلي سينما هستند، اشاره كنم كه تبديل اين فهرستها به فهرست مردگان شاخص تاريخ سينماي دهههاي پيش و حضور تنها يك فيلم محصول 25 سال اخير در فيلمهاي برتر دو گروه (گاو خشمگين)، كاملاً طبيعي و حتي نشاندهنده تثبيت تاريخي هنر هفتم است. توجه كنيم كه در عرصه هر هنر قديميتر ديگر، اين اتفاق يعني برگزيده شدن تعداد زيادي از هنرمندان بزرگ كلاسيك كه سالهاست از دنيا رفتهاند، تكرار ميشود. مثلاً در عرصه نقاشي، بعيد به نظر ميرسد كه هر رأيگيري مشابه، كسي از مشاهير نيم قرن اخير در كنار ونگوگ، پيكاسو، داوينچي، سزان يا كاراواجيو قرار بگيرد. در حيطه موسيقي، حتي تصور اين كه آهنگساز يا اثري از دو سه دهه اخير با وجود تنوع سبكهاي پرشمار و بيشمار موجود، در كنار باخ، شوبرت، بورودين و فرانتس ليست قرار گيرد، غيرممكن مينمايد. در محدوده ادبيات داستاني هم گابريل گارسيا ماركز دو دهه پيش از مرگ رمان حرف ميزد، اما در اين سالها بزرگاني همچون ژوزه ساراماگو، ميلان كوندرا و بسياري از همزبانان ماركز در آمريكاي لاتين هم آثار جاودانهاي عرضه كردهاند. در حالي كه بعيد است هيچ كدام از ما اثري از آنها را به همين زودي بر مثلاً داستايفسكي و فاكنر ترجيح بدهيم و در انتخابهاي نهاييمان بياوريم.
اين خاصيت هنر و نسبت ميان زمان و هنر است. هرچه قدمت آثار كلاسيك بيشتر ميشود، ارزش و عظمت و ابهت تاريخيتان افزايش مييابد. هرچه هنري چون سينما به سمت قدمت بيشتر پيش ميرود و صاحب تاريخچه و بعد تاريخ صد و چند ساله ميشود، انتخاب فيلمهاي جديد نياز به گذشت زمان بيشتري دارد. حتماً خيلي از ما و شما و همچنين رأيدهندگان سايت اندساوند معتقديم كه مثلاً برشهاي كوتاه / راههاي ميانبر، قصه عامهپسند و فيلمهاي رومن پولانسكي، وودي آلن، ديويد لينچ، ديويد فينچر يا تيم برتون، قابليت بالقوه قرار گرفتن در فهرست برترينهاي سينما را دارند. در گوشه و كنار بسياري از فهرستها هم ردي از اين آثار به چشم ميخورد، اما راه نيافتن آنها به فهرست نهايي، به خاطر اينكه هنوز به سربلند بيرون آمدن از آزمون زمان نياز دارند، طبيعي و گريزناپذير است.
درست به همين دلايل است كه همشهري كين و ولز نابغه، همچنان در صدر و قله هر دو فهرست ايستادهاند و قاعده بازي و رنوار در هر دو فهرست جاي دارند. ما ميتوانيم فيلمهاي ديگري از ولز - مثلاً محاكمه يا نشاني از شر - را كمالگرايانهتر از كين بدانيم يا در اين كه كين واقعاً و در قلوب همه نظردهندگان، فيلم محبوب و خاطرهبرانگيزي باشد، شك كنيم. ولي «اهميت تاريخي» به درستي كار خود را ميكند و بايد بدانيم كه هرچه قدمت تاريخ سينما افزون شود، اين اهميت هم سير صعودي خود را سريعتر طي خواهد كرد.
2- تغييرات و تكرارهاي فهرست هر رأيدهنده
يكي از شاخ و برگهاي مهم تنه عظيم اين بازي بهترين فيلمهاي عمر، توجه به اين نكته است كه فهرست هر منتقد يا فيلمساز شركتكننده، در قياس با فهرست قبلي او در ده سال پيش، چه تغييراتي كرده، چه فيلمهايي را همچنان ثابت گذاشته و نام چه فيلمسازاني را بار ديگر در فهرست خود ذكر كرده است. اين هم ميتواند تصويري از نوسانهاي ديدگاهي و سليقهاي بسياري از نامهاي بزرگ حاضر در رأيگيري به ما بدهد و هم ميتواند اصولاً نگاه ما را به ضرورت تغييرناپذيري اينگونه فهرستها عوض كند.
بله، درست حدس زدهايد. منظور من از اين بررسي مقايسهاي، دقيقاً اشاره به برخي از گوشه و كنايههايي است كه برخي از پيگيران هميشگي نظرخواهيهاي اينچنيني در ايران، نثار تغييرات موجود در فهرست فيلمهاي محبوب سايرين ميكنند، آن را نتيجه فيلم ديدن در دستگاههاي خانگي ميدانند و با تحقير از اين موضوع حرف ميزنند. هم در نظرخواهي سال 66 مجله فيلم و هم در رأيگيري سال 72 مجله سوره، اين نوع اشارهها يا كليت اين نوع ديدگاه، جاري و حاكم است و فقط نظرخواهي اخير ما در همين دنياي تصوير و در سال 78، دور از چنين برچسبزدنهايي بوده. نيمنگاهي به تغييرات فهرست بسياري از بزرگان در فاصله 1992 تا 2002، ميتواند جعلي بودن ديدگاههاي متكي بر «ثبات مطلق» در انتخاب فيلمها و فيلمسازان برگزيده تاريخ را به خوبي نشان دهد. در بين فيلمسازاني كه هم در سال 92 و هم امسال در نظرخواهي سايت اندساوند حضور داشتهاند، تغييرات خيلي زياد نيست: پل شريدر، دنيس آركاند و پل مازروسكي، فيلمهايي از هفت فيلمساز مشترك را در فهرست ده سال پيش و فهرست اخيرشان آوردهاند و هر يك تنها سه فيلم و فيلمساز را تغيير دادهاند. ريچارد لستر، شش فيلم فهرست قبلياش را تكرار و چهار فيلم را عوض كرده و مرينال سن و استيگ بيوركمان، هركدام پنج فيلم و فيلمساز تكراري و پنج فيلم و فيلمساز تازه، به نسبت فهرست سال 92 خود دارند. آكي كوريسماكي هم در بين فيلمسازان، بيشترين تغييرات را در فهرست خود اعمال كرده و فقط سه فيلم را از فهرست قبلي در اين فهرست تكرار كرده، يك فيلمساز (بونوئل) را ثابت نگه داشته، فيلم محبوبش را بين آثار او عوض كرده و شش فيلم و فيلمساز را هم به كلي تغيير داده است.
اما مطمئن باشيد كه ثبات نسبي فيلمسازان در فهرستهايشان، مثل اوضاع وطني خودمان، ناشي از كمتر فيلم ديدن آنها در قياس با منتقدان است. چون اگر به سراغ منتقداني برويم كه هم در سال 92 و هم امسال آراي خود را سايت اندساوند دادهاند، با تغييرات بسيار شديدي در فهرستها مواجه ميشويم. در فهرست ژيل ژاكوب، سردمدار جشنواره كن، حتي يك فيلم ثابت نمانده و هر ده فيلم انتخابياش، تغيير كرده است! جالب اينجاست كه ده سال پيش، او ده فيلم كمدي را برگزيده بود و حالا هيچ فيلم نيمهكميكي هم در انتخابهايش به چشم نميخورد! خانمها و آقايان سرشناسي چون پيتر وولن، تادائو ساتو، آرونا واسودف و همين جناب مستطاب جاناتان رزنبام ايرانيپسند خودمان، هركدام فقط دو فيلم را از فهرست قبليشان به فهرست كنوني منتقل كردهاند و هشت فيلم محبوبشان را تغيير دادهاند. بزرگاني همچون رابين وود و ميشل سيمان كه نوشتههايشان براي برخي از دوستان دور و بر ما مثل وحي منزل است، در كنار آ»دري پلاخف روس، تغييرات اساسي ديگري در فهرستشان دادهاند و هريك از آنان، نام هفت فيلم را در فهرستشان دادهاند و هر يك از آنان، نام هفت فيلم را در فهرست خود عوض كردهاند و تنها سه فيلم را دستنخورده باقي گذاشتهاند. بقيه منتقدان هم - از فيليپ فرنچ و پيتر كاوي تا ديويد رابينسون و نايجل اندروز كه يكي از ديگري اثرگذارتر بوده و هستند - همه دستكم نيمي از فهرست خود را تغيير دادهاند و كمتغييرترين فهرستها از آن دانلدريچي (با تكرار شش فيلم از فهرست قبلياش) و فيليپ استريك (با تكرار هفت فيلم از فهرست ده سال پيش) است.
در كنار اين تغييرات بايد به اين نكته هم توجه كنيم كه به ندرت فيلمي از محصولات دهههاي هشتاد و نود در اثر تغييرات، وارد فهرستهاي جديد شده است. به عبارت ديگر، اين همه تغييراتي كه همه منتقدان و برخي از فيلمسازان در فهرستهاي خود پديد آوردهاند، نه ناشي از ديدن فيلمهاي جديدي كه بخواهند وارد انتخابهايشان كنند، بلكه به خاطر تازه ديدن يا دوباره و چندباره ديدن فيلمهاي قديمي در همان «دستگاههاي خانگي» مورد تحقير دوستان ضدتكنولوژي دور و بر ماست. شايد اينجا بهترين جا براي بهكارگيري و يادآوري آن جمله قصار مورد علاقه كيارستمي باشد كه مدام نقلش ميكند: «فقط احمقها هستند كه تغيير عقيده نميدهند».
3- سفيران سينماي ايران
ده سال پيش، زماني كه مجله فيلم در يكي از شمارههاي ويژه خود به درج نتايج نظرخواهي قبلي سايت اندساوند پرداخت، گردآورنده آن مجموعه در مقدمه توأم با شوخطبعياش به كنايه و طنز، اشاره كرده بود كه با وجود حضور يك «نفوذي» از جانب سينماي ايران (خسرو سينايي كه در بين فيلمسازان شركتكننده در رأيگيري حضور داشت) هيچ فيلمي از تاريخ سينماي ايران در كل انتخابهاي ناقدان و كارگردانها به چشم نميخورد. او به آنهايي كه موفقيت فيلمهاي ايراني در جشنوارههاي جهاني را به غلط، به منزله فضيلتي تمامعيار تلقي ميكردند و حتي ميكوشيدند سينماي ايران را به عنوان يكي از مهمترين، معتبرترين و شاخصترينهاي جهان سينما جا بزنند، طعنه زده بود كه «ظاهراً منتقدان فرنگي تعريف و تمجيدها را گذاشتهاند براي جشنوارهها و سر بزنگاه، سينماي ما را فراموش كردهاند».
امسال هم تنها «نفوذي» ما يك منتقد ايراني مقيم آمريكا (حميد دباشي) است كه تمام فيلمهاي برگزيدهاش را آثار آسيايي و آفريقايي تشكيل ميدهند (از باشو و دونده تا راه / يول معروف و عروسي در جليله ميشل خليفي). اما حضور سينماي ايران با همان رگه به اصطلاح جشنوارهاياش در ميان انتخابها، كم نيست.
در انتخابهاي فيلمسازان، دو فيلم از كيارستمي و يك فيلم از قبادي حضور دارند و خانه دوست كجاست؟ هم انتخاب يازدهم يكي ديگر از فيلمسازان است. در بين اين چهار فيلمساز علاقمند به فيلمهاي ايراني، دو نفر: استيگ بيوركمان مشهور و لوكاس موريسون (كه دستكم براي ما ناشناخته است) سوئدي هستند، يك نفر (گيليس مككينون) انگليسي است و يك نفر (كاترين برياي سرشناس) هم فرانسوي، يعني همه آنها اروپاييتبارند و فيلمهاي ما را فارغ از دغدغههاي قومي و علايق مشترك منطقهاي برگزيدهاند.
اما در انتخابهاي منتقدان، حضور سينماي ايران چشمگيرتر است: هفت منتقد اروپايي، پنج منتقد آسيايي، دو منتقد آمريكايي، دو منتقد استراليايي و يك منتقد اهل آمريكاي لاتين، برخي فيلمهاي ايراني را در فهرست برترينهاي خود گنجاندهاند. نكته كم و بيش قابل توجهي كه ميتواند سمت و سوي سليقههاي كلي اين رأيدهندگان را تا حدودي نشان دهد، آن است كه نام بزرگان مختلف سينماي مدرن - از برسون و برگمان و آنتونيوني و فاسبيندر گرفته تا از فليني و گدار و كوبريك - در فهرست علاقمندان به فيلمهاي ايراني، زياد به چشم ميخورد و ظاهراً آنها براساس همان نوع سليقه و تقسيمبندي كلي، فيلمهايي از كيارستمي و مخملباف را هم به عنوان جلوههايي از سينماي شاعرانه، انساني و - مهمتر از اينها - «تجربهگرا» برگزيدهاند.
به هر صورت، من كه شخصاً حضور برخي از فيلمهاي ايراني فهرستها را حاصل نوعي موج اسنوبيستي گذرا ميدانم (كه قطعاً در آن سوي مرزها هم مثل اين طرف جريان دارد) و به برخي ديگر از فيلمهاي ايراني حاضر در اين آراء، علاقه و ارادت جدي دارم. اساساً بر اين باورم كه نفي اينگونه موفقيتهاي فيلمهاي ما در عرصههاي بينالمللي، مثل اين است كه ما از برنده شدن تيم ملي فوتبالمان در ضربات پنالتي يك بازي حساس، ابراز نارضايتي كنيم و مثلاً بگوييم كه تيم بايد در وقت قانوني و با گلهايي در جريان بازي ببرد تا ما پيروزياش را جدي بگيريم! هرچه باشد، برد است و شادماني ملي ميآورد.
بدين اعتبار، بازبيني فهرست نهايي فيلمهاي ايراني حاضر در كل رأيگيريها بايد براي همه ما شاديبخش باشد، اگر از آن تعابير كلي پرطمطراق نتراشيم و زياد غره نشويم:
رديف 1- باد ما را خواهد برد (كيارستمي)، طعم گيلاس (كيارستمي) و كلوزآپ (كيارستمي).
رديف 2- زندگي و ديگر هيچ (كيارستمي)، زير درختان زيتون (كيارستمي) و نون و گلدون (مخملباف).
[هركدام دو بار حضور.]
رديف 3- باشو غريبه كوچك (بيضايي)، خانه دوست كجاست (كيارستمي)، خانه سياه است (فروغ فرخزاد)، دونده (نادري)، 10 (كيارستمي)، زماني براي مستي اسبها (قبادي)، سيب (سميرا مخملباف) و طبيعت بيجان (شهيد ثالث).
[هركدام يك بار حضور.]
در نهايت، عباس كيارستمي در فهرست فيلمسازان محبوب منتقدان جهان، با 12 رأي در جمع 20 فيلمساز برتر تاريخ سينما، در حوالي غولهايي چون ميكل آنجلو آنتونيوني، رومن پولانسكي و كنجي ميزوگوچي قرار ميگيرد.
بار ديگر تكرار ميكنم كه اين آرا، به شدت متأثر از فضاي عمومي جشنوارههاي جهاني و دستكم متكي به ميزان ديده شدن فيلمهاي ايراني در غرب و شرق جهان پهناور سينماست و هيچ تكليفي را درخصوص كليت تاريخ سينماي ايران، روشن نميكند.
4- شيطنت نهايي
... و حالا كه تا اينجا از شيطنتهاي دوستان علاقمند به اين «بازي جدي» در نظرخواهيهاي مشابه داخلي يا در برگردان رأيگيريهاي قبلي جهان ياد كرديم، چرا خودمان كمي شيطنت نكنيم؟ چرا نبايد بپرسيم كه پس از حدود يك دهه فعاليت و انتشار مدام يك مجله سينمايي انگليسي زبان و مثلاً بينالمللي كه توسط قديميترين ماهنامه سينمايي ما منتشر ميشود، چگونه هيچ يك از نويسندگان و منتقدان و دبيران و سردبيران آن از سوي سايت اندساوند براي شركت در اين نظرخواهي دعوت نشدهاند؟ مگر نه اين كه منتقداني از هند، آفريقاي جنوبي، هنگكنگ، نيوزيلند و حتي تايلند و فيليپين در رأيگيري حضور دارند؟ پس چرا آن همه حضور مدعيانه در عرصه مطبوعات بينالمللي سينمايي، هيچ اعتبار و تشخصي را در پي نياورده است؟!
(1) ده فيلم برگزيده منتقدان جهان
(2002) - سايت اندساوند
رديف نام فيلم، كارگردان و سال توليد تعداد رأي
1 همشهري كين (اورسن ولز، 1941) 46 رأي
2 سرگيجه (آلفرد هيچكاك، 1958) 41 رأي
3 قاعده بازي (ژان رنوار، 1939) 30 رأي
4 پدرخوانده (فرانسيس فورد كاپولا، 1972) 23 رأي
5 داستان توكيو (ياسو جيروازو، 1953) 22 رأي
6 2001: يك اوديسة فضايي (كوبريك، 1968) 21 رأي
7 رزناو پوتمكين (سرگئي آيزنشتاين، 1925) 19 رأي
8 طلوع (فريدريش ويلهلم مورنا، 1927) 19 رأي
9 هشت و نيم (فدريكو فليني، 1963) 18 رأي
10 آواز در باران (جين كلي و استنلي دانن، 1952) 17 رأي
(2) ده فيلم برگزيده فيلمسازان جهان
(2002) - سايت اندساوند
رديف نام فيلم، كارگردان و سال توليد تعداد رأي
1 همشهري كين (اورسن ولز، 1941) 42 رأي
2 پدرخوانده و پدرخوانده 2 (كاپولا، 1972) 28 رأي
3 هشت و نيم (فدريكو فليني، 1963) 19 رأي
4 لورنس عربستان (ديويد لين، 1962) 16 رأي
5 دكتر استرنچ لاو (كوبريك، 1964) 14 رأي
6 دزد دوچرخه (ويتوريو دسيكا، 1948) 13 رأي
7 سرگيجه (آلفرد هيچكاك، 1958) 13 رأي
8 گاو خشمگين (مارتين اسكورسيزي، 1980) 13 رأي
9 راشومون (آكيرا كوروساوا، 1950) 12 رأي
10 قاعده بازي (ژان رنوار، 1939) 12 رأي
11 هفت سامورايي (كوروساوا، 1954) 12 رأي
(3) ده فيلم برگزيده منتقدان، فيلمسازان و هنرمندان ايراني (1378) - دنياي تصوير
رديف نام فيلم، كارگردان و سال توليد تعداد رأي
1 همشهري كين 44 رأي
2 قاعدة بازي 34 رأي
3 سرگيجه 30 رأي
4 2001: يك اوديسة فضايي 27 رأي
5 هفت سامورايي 22 رأي
6 بر باد رفته (ويكتور فلمينگ، 1939) 21 رأي
7 سينما پاراديزو (جوزپه تورناتوره، 1988) 19 رأي
8 عصر جديد (چارلي چاپلين، 1936) 17 رأي
9 هشت و نيم 17 رأي
10 جويندگان (جان فورد، 1956) 15 رأي
11 دزد دوچرخه 15 رأي