چه در ایران و چه در هر نقطۀ دیگر دنیا، چه با گروه رسمی و پروانۀ ساخت و گروه و عوامل دارای تأییدیه های مستقیم یا غیرمستقیم وزارتخانه های فرهنگی و هنری و چه بدون طی این مراحل و با فیلم سازی در یک پستوی شخصی و خصوصی، چه با امید و اطمینان به اکران و رسیدن حرف ها و حس های فیلم به مردم و مخاطبان اش و چه با تلاش برای فرو کردن و نگه داشتن آن در قوطی دربسته، معتقدم فیلمی که ساخته می شود، بد یا خوب، مانند حرفی است که زده می شود و قدیمی های ما می گفتند دیگر نمی شود آن را پس گرفت. فیلمی که ساخته شده، با هیچ بگیر و ببندی نمی تواند مانند فیلمی که هنوز ساخته نشده و مجموعۀ کلماتی بر روی صفحات کاغذ یا تصویرها و ایده هایی در ذهن یک سینماگر است، نادیده و ناشنیده و – مهم تر از اینها- فهم نشده باقی بماند. مشکل این است که آشغال های دوست داشتنی مانند فیلم های بلند قبلی محسن امیریوسفی، این آرام ترین فیلمساز ما در بین آنان که با تمام ساخته هایشان، رکورددار گرفتاری های نظارتی اند، دیگر ساخته شده و با کوشش مانع تراشانۀ سال گذشته یا امسال برای به نمایش در نیامدن آن در جشنواره و بعد هم اکران عمومی، نمی شود مانند فیلمی که ساخته نشده، حرف های تلخ و شیرین و دنیای دوست داشتنی اش را نادیده گرفت و فهم نشده باقی گذاشت.
همیشه این را نوشته و گفته ام که مشکلات نظارتی برخی فیلم ها، بیش از هر واکنش دیگری، نشانگر و مؤید صحت و اثرگذاری حرف و هدف آن فیلم هاست. یعنی آن چه در دنیای داستانی فیلم، عامل ایجاد برخی ترس ها و بن بست ها برای قهرمانان فیلم می شود که مبادا در حال حرکت بر روی لبۀ باریک و تیز میان مجاز و غیرمجاز باشند، گربانگیر خود فیلم هم می شود؛ و همین نشان می دهد فیلم در اشاره به آن ترس ها و بن بست ها، درست و انسانی و واقع نمایانه عمل کرده است. یعنی واقعاً وجود دارند و واقعاً در هر روز و دقیقه، دارند بر زندگی ما اثر می گذارند.
این جا و در این داستان و ساختار بسیار به خصوص، پیرزنی را می بینیم که برقرارکننده و شنوندۀ مکالمه های میان چهار قاب عکس از شوهر مرحومش (اکبر عبدی)، پسر شهید شده اش در جبهه (صابر ابر)، برادر اعدام شده اش به دلیل سوابق چپ (شهاب حسینی) و پسر دیگرش که در خارج از کشور درس خوانده و زندگی می کند (حبیب رضایی) است و باید در زمانی به کوتاهی یک شب، میان انبوه خاطره هایی به بلندای یک عمر، مجازها و ممنوع ها را جدا کند و غیرمجازها را دور بریزد. برخلاف رویکرد ذره بینی نگاه نظارتی که به تک تک دیالوگ ها و چالش های گاه سیاسی و ایدئولوژیک و گاه صرفاً عاطفی و انسانی میان آدم های توی قاب عکس ها کار دارد، فیلم «دربارۀ» آن چالش ها نیست. بلکه بر بستر و زمینۀ آنها دارد پرسشی بس ساده را -از جنس همان که در عنوان این یادداشت می خوانید- طرح می کند یا به حال بانوی سالخورده ای که ناچار است دست به چنین انتخاب و تفکیکی بزند، غم و تأسف می خورد. به همین سادگی.