این یادداشت یکی از بخش های مختلف ستون "ميكروسكوپ خصوصي من" بود که عنوان اغلب یادداشت هایم در صفحه آخر روزنامه های "شرق" و "اعتماد" بوده و هست؛ و با تمام توقیف ها و رفع توقیف های چندین بارۀ این دو روزنامه، مانند فعالیت خود آنها، ادامه یافته است.
*
*
آن چه در این یادداشت ثابت هفتگی ام بدان می پردازم نه بناست در نهایت «مهم»ترین رخداد فرهنگی هنری هفته یعنی سیر مداوم حمایت سینماگران از مواضع و شرایط مدیرعامل خانه سینما محمدمهدی عسگرپور را بررسی کند و نه احیاناً به اخبار تلخی چون درگذشت آرتور پن و همچنین نورمن ویزدم و غیره که در دنیای سینما بسیار واکنش ها و مکتوبات در پی داشتند، بپردازد. این انتخابی شخصی است که در نظرم به شکلی گسترده و چندجانبه می تواند دربردارندۀ نکات آموزشی، انسانی و هنرشناسانه باشد: شامگاه جمعه نهم مهرماه 1389 که نخستین قسمت مجموعه تلویزیونی «مختارنامه» داشت از شبکه یک سیما پخش می شد و بسیاری از بینندگان کاملاً فراری از برنامه های تلویزیون را به حرمت دیالوگ نویسی و سیر پیشبرد روایت و ترجمان امروز و تاریخ به یکدیگر توسط قلم و دوربین توانای داود میرباقری به طور موقت پای گیرنده هایشان می نشاند، اطمینان دارم بیش از همۀ ما مخاطبان پیگیر و سازندگان اثر و مسئولان امیدوار یا نگران نسبت به نتایج بازگوشدن این داستان در این دوران، یک نفر بود که حق داشت منتظر واکنش های کوشش و شکیبایی و ممارست و تداومش در کار باشد. یک نفر که از همان آغاز می دانست تصمیم ریسکی عجیبی گرفته که می خواهد این همه سال خود و زمان و انرژی اش را تنها مصروف این کار کند و در مقطعی طولانی از پردۀ سینماها و صحنۀ تئاتر به کلی کنار برود؛ اما هم شاید تصور نمی کرد که از آن قرار اولیه تا زمان پخش نهایی و دیده شدن حاصل کار این همه سال طول بکشد و هم از آن جا که به قول امیرعلی (داریوش ارجمند) در «اعتراض» مسعود کیمیایی، «این همه سال حبس، یه روزش هم نمی شه تعریف کرد» (نقل به مضمون)، شاید در آغاز روشن نبود که این محو تدریجی تصویر او و انتظار برای بازآمدنش با تصویر ابواسحاق مختار بن ابوعبیده ثقفی تا چه میزان مرارت خواهد داشت و طاقت خواهد طلبید. بله، دارم از فریبرز عرب نیا حرف می زنم.
در قسمت دوم مجموعه که پریشب پخش شد و به شکلی متراکم، هم درام های همیشگی میرباقری در کشمکش میان وظیفه و وسوسه را از طریق سرسپردگی و دلبستگی میان زن و مرد آغاز کرد، هم سوء استفاده های تاریخی از منازعات نهان و آشکار میان عرب و عجم را وارد مضامین اصلی اثر کرد و هم برخاستن مختار را تا سرحد چند صحنۀ اکشن اساسی – با پردازشی طبعاً پخته تر از مجموعه «امام علی (ع)» پیش برد، تنها در دو صحنۀ تک گویی رجزخوانانۀ مختار نبود که عرب نیا داشت طنین فراموش شدۀ «قهرمان» را در این سینما و تلویزیون خنثی به یادمان می آورد. در بخش حرف زدن با کیان (رضا رویگری) که به فکر فرو می رفت، در توضیح ناکارآمدی روش سلاح برداشتن و قلع و قمع کردن نزد عمویش (اکبر زنجانپور) که گویی دیالوگ هایش داشت هوشمندانه از تئوریزه شدن سرکوب جلوگیری می کرد و البته در دقایق نهایی برآشفتن مختار از عجم ستیزی کور و وهن آمیز ناخواهری اش ناریه (ماه چهره خلیل زاده)، عرب نیا با نوسان های صدا و احساس های چندگانۀ جاری در چهره و چشمانش داشت تردیدها و –همزمان- محکمی های مردی از سال های صدر اسلام را در برابر دیدگان ما باورپذیر جلوه می داد که شاید تا این میزان نزدیک به تردیدهای احتمالی هر آدم امروزی، هرگز مشابهش را ندیده و درنیافته بودیم. «مختارنامه» همین آغاز راه یادآور آثاری است که قابلیت کلاسیک شدن در تاریخ نحیف مجموعه سازی تلویزیونی ما را دارند؛ اما این میان، مرارت ها و مهارت های فریبرز عرب نیا را می توان از دریچه ای مستقل از اهمیت خود اثر نیز به نظاره نشست.