این یادداشت به بهانۀ سالروز تولد نصرت کریمی هنرمند باسابقۀ زمینه های مختلف هنرهای نمایشی ایران (یکم دی 1303) برای روزنامۀ شرق نوشته و با اندکی کوتاه شدن، چاپ شد.
*
*
میان هنرمندانی که به هر دلیل موجه یا بی رحمانه ای، امکان تداوم فعالیت در کشور خود را ندارند، همواره این که تصمیم می گیرند بمانند یا بروند، معنای بسیار مهمی در نسبت عاطفی و حسی آنها با فرهنگ و ملت و قومیت شان ایفا می کند. به حرمت همین ماندن نصرت کریمی بازیگر و کارگردان و مجسمه ساز و صداپیشه و نویسنده و شاعر و عروسک گردان و همه فن حریف قدیمی هنرهای نمایشی مان، این یادداشت را به بهانۀ تولد هشتاد و شش سالگی اش به یادی از او و حضور مؤثرش در تئاتر و سینمای ایران اختصاص می دهم. به رسم معمولاً منقرض شده ای که به زور زحمت می کوشیم گهگاه زنده اش کنیم، می خواهم یکی از پیران دِیر را که هنوز زنده و سرحال است، پاس بدارم. او که متولد اول دی ماه 1303 در تهران است، مانند عرت ا... انتظامی و مرتضی احمدی با سابقه ای که در کار با فولکلور اصیل تهرانی (به لهجۀ خودشان بخوانید «تهرونی») داشته، همواره رد و ضرب و جلوه ای از لهجۀ اصل پایتخت را در گویندگی ها و بازی هایش حفظ کرده و می توان برای تشخیص اصالت این لهجه، به او در جایگاه یک مرجع و منبع اشاره یا رجوع کرد. لحن او در گفتن گفتار متن مستند درخشان «اون شب که بارون اومد» کامران شیردل و نمونۀ امروزی هوشمندانۀ متأثر از آن «تهران انار ندارد» ساختۀ مسعود بخشی از آن نمونه هایی است که بدون وجود این قریحۀ سرشار طنز و شوخ طبعی در صاحب صدا، به گویندگی مکانیکی و «انجام وظیفۀ» صرف بدل می شد. بیش از 500 مجسمه و عروسکی که او در سال های بعد از انقلاب ساخته و چند نمایشگاه هم از مجموعۀ آنها بر پا کرده، در برخی موارد مانند عروسک های مشهور «آقای پاکیزه» و «آقای آلوده» در تیزرهای تلویزیونی مشهور دهۀ 1370، به خاطرۀ مشترک بسیاری ایرانیان تبدیل شده اند و اغلب اطرافیان او، از دخترش ماندانا کریمی با فعالیت ممتازی که در کار عروسکی دارد تا پسرش بابک کریمی که بعد از سال ها فعالیت در عرصۀ بین المللی سینما، امسال با ایفای نقش یک بازپرس دادگستری در فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساختۀ اصغر فرهادی تجربۀ تازه ای را از سر گذرانده است و دامادش مهرداد اسکویی که یکی از مهم ترین و مداوم ترین مستندسازان سینمای ما به شمار می رود، دامنۀ فعالیت های هنری این خاندان را به شدت گسترش داده اند.
شاید هنرمندی در گذشته های دور کاری، کارهایی ساخته که با معیارها و ضوابط امروز حاکم بر جامعه اش همسویی و همخوانی نداشته باشد؛ اما این نه به معنای نادیده گرفتن کیفیات و اعتبارات دیگر کار اوست و نه باید ارزش ایرانی بودن و در ایران ماندنش را از بین ببرد. وقتی در اخبار و اطلاعات می خوانیم و می شنویم که نصرت خان کریمی با حرفه ای کردن یکی از علایق شخصی اش یعنی پرورش کاکتوس بخش هایی از این سال ها را گذرانده، تلخی و ارزش توأمانی برای ماندنش قائل می شویم. همین ماندن هاست که ماندگاری چون اویی را دوچندان می کند. نصرت او در چنین رویکرد انسانی و پایمردانه ای است. به حرمتش تمام قد می ایستیم و هر همتای این جا مانده و ماندگار دیگرش را نیز بی نیاز از ذکر نام، می ستاییم.