این یادداشت بعد از اهدای جایزۀ بهترین کارگردانی جشنوارۀ برلین به اصغر فرهادی برای فیلم "دربیارۀ الی..." نوشته شد.
*
*
آیا این میزان هیجان و اشتیاق که برای مراسم پایانی جشنواره برلین 2009 و رهاورد فیلم «درباره الی...» از این مراسم داشتیم و حالا با دریافت جایزه بهترین کارگردانی (که بابت عنوان «خرس نقرهیی»، برخی به خطا میپندارند جایزه دوم کارگردانی است. دوستان مطلع عزیز، برلین تنها جایزه اصلیاش به بهترین فیلم را با عنوان خرس طلایی اهدا میکند و عنوان بقیه جوایز بهترینهایش از جمله بهترین کارگردانی، خرس نقرهیی است) به اوج شور و غرور انجامیده است، صرفاً به تعلقخاطری که نسبت به این فیلم و تأثیر حسی و انسانی عمیقاش داریم، باز میگردد؟ یعنی مقادیری دچار ذوقزدگی هستیم و همزمانی تقریبی جایزه کارگردانی اصغر فرهادی در فجر و برلین را چنین به فال نیک گرفتهایم؟ آیا این هم جایزهیی است همپای همه جوایز مهم دیگر سینمای ایران از کن و برلین و ونیز و لوکارنو و سنسباستین و نانت؟ و ما چون هنوز مشعوف طراوتهای فیلم هستیم، جایزه را بیش از حد بزرگ پنداشتهایم؟
فیلم قبلی فرهادی «چهارشنبهسوری» در مهمترین موفقیتی که به دست آورد، جایزه انتخاب مردمی جشنواره سنسباستین و هوگوی طلایی جشنواره شیکاگو 2006 را ربود. سالها پیش از آن، «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی جایزه یوزپلنگ برنزی جشنواره لوکارنو و «دندان مار» مسعود کیمیایی جوایزی در برلین و مانهایم گرفت. منهای این موارد و حتماً چند نمونه دیگر که در خاطرم نمانده، هیچ فیلم «غیراگزوتیک» دیگری در تاریخ سینمای ایران موفق به دریافت جایزهیی از جشنوارههای معتبر جهانی نشده است. همواره و در همه نمونههای تحسینشده، یا شخصیتهای فیلم دچار شرایط اجتماعی غریب و توأم با تنگدستی بودهاند (از میان آنها دوست داشتهایم و از جوایزشان به وجد هم آمدهایم، «دونده» و فیلمهای قبادی و مخملباف و بنیاعتماد و فروزش و جلیلی و دیگران)و یا ساختار فیلم یکسره از سینمای داستانگو و خطی و معاصر و قابل پیگیری برای تماشاگر سینماروی معمول، دور و با شیوههای روایی یا بیانی خاص و حذف عناصر و الگوهای معمول همراه بوده (از میان موفقترینها، فیلمهای کیارستمی و پناهی و «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» و «بیست انگشت» و سایرین) . به تعبیر دیگر، میان فیلمهایی که جوایز مهمتر فهرست بسیار بلندبالای افتخارات بینالمللی سینمای ما را گرفتهاند، یا فیلم مربوط به زندگی جاری طبقه متوسط شهری و معاصر با همه گیر و گرفتهایش نداشتهایم و یا اگر داشتهایم (مثل «طعم گیلاس» کیارستمی) نوع و جنس ساختار فیلم کاملاً نامتعارف و خارج از الگوهای معمول روایت سینمایی بوده است. بنابراین، به دلیل آن که «درباره الی...» احیاناً پرتعلیق ترین فیلم ایرانی ستایش شده در جشنوارهیی به اهمیت برلین است، به دلیل آن که شخصیتهایش همین دغدغهها و راست و دروغهای عینی من و شما و بقیه افراد این جامعه و این زمانه را دارند و به دلیل این که با ساختاری اگر چه دور از عرف ملودرامهای انباشته از موسیقی و اطوار و بزک، اما به هر رو قصهگو و ظاهراً کلاسیک توانسته ویژه باشد، مهمترین محصول صادره این سینما به آن فهرست بلندبالاست. این پیروزی همپای بقیه موفقیتهای سینمای ما نیست؛ بلکه ورای آن، پیروزی داستان و روایت سنجیده بر اگزوتیسم، پیروزی بیرون کشیدن درام بر استخراج سکون و رکود از دل لحظههای جاری زندگی و پیروزی قالب سینمایی دیریاب و دلپذیری است که مفاعیم عمیق را نه در ساختار تحمیلی و افراطی نامرسوم یا در انبوه دیالوگهای فکورانه آدمها، بلکه در دل سادهترین چشم و ابرو آمدنها و همه حرف راست را نزدن آدمها در دل زندگی روزمره طبقه متوسط مییابد.