همين هفته اكران جهاني «درباره الي...» آغاز ميشود؛ ابتدا در فرانسه و بعد در آمريكا و بقيهيي كه فيلم در راه آنهاست. پيشتر البته فيلمهاي ايراني ديگري نيز در نقاط مشابهي به اكران درآمدهاند و گهگاه هم اين اكرانها شباهتهايي به پخش گسترده و فراتر از نمايش «سينماتكي» فيلم بزرگ اصغر فرهادي داشته است. اما مهمتر از «نوع» اكران و تعداد سالنهاي سينما يا شمار شهرها و كشورهايي كه فيلم در آنها به نمايش عمومي درميآيد، «دلايل» اين پخش جهاني است. آن چه به عنوان دليل جذب پخشكنندگان خارجي به تك و توك محصولات ديگر سينماي ايران قابل رديابي است، در بالاترين حد و سطح نسبتش با خود «سينما» و تكنيكها و زيباييشناسي آن، به نوعي هنجارگريزي، اگزوتيسم، متفاوتنمايي و غريب نمايي بازميگردد. آنها فيلمهاي درخشاني از كيارستمي يا مخملباف يا پناهي، فيلمهاي متوسطي از مجيدي يا جليلي را گاه به نمايش عمومي گذاشتهاند، چون تصاويرشان، محيط لوكيشنهايشان، دغدغههاي شخصيتهايشان هيچ شباهتي به هيچ تصوير و فضا و آدم معمول سينماي غرب نداشته است. اين غرابت، نوعي كنجكاوي و علاقه توريستي را برميانگيخته كه موجب تمايل پخشكننده(ها) براي اكران اين فيلمها ميشده. وگرنه، يك خانواده طبقه متوسط متمايل به روشنفكري در مثلاً مركز پاريس، از «دكوپاژ» خارقالعاده و قاعدهشكن كيارستمي يا شاعرانگي فيلمهاي مخملباف يا نوع ظريف طرح مسائل زيستي سطوح محروم اجتماع ايران امروز در فيلمهاي پناهي، ادراك تخصصي چندان عميقي ندارد كه بخواهد به مشاهده آنها علاقهمند شود. علاقهيي اگر بوده – كه گاه بوده- بيشتر به همان اگزوتيسم و ديدار آن چه پيشتر نديدهايم، مربوط ميشده.
حالا و در خصوص اكران «درباره الي...» مطلقاً چنين نيست. اگر بخواهم باز و بر حسب تناسب موضوع به آن تئوري شخصي قديمي و بارها تكرارشدهام رجوع كنم كه «آدمي اصيلتر است كه بديهاي قوم خودش را بهتر بشناسد»، ان گاه ميتوانم جسارت بورزم و به طرح اين ديدگاه بپردازم كه اكران شدن يك فيلم ايراني به اين دليل كه ايراني است، به اين دليل كه مسائل صرف و محيط صرف و جامعه صرف و زمانه صرف ايراني را منعكس ميكند، ديگر نميتواند برايم امتيازي به حساب آيد. اين كه فيلمي هويت ايراني را فقط از طريق طرح مسائل ايراني كسب و احراز كند، به گمانم ديگر فضيلتي دربرندارد. بلكه درست برعكس، نشان ميدهد كه دلايل پذيرش جهاني نسبت به فيلم، به اگزوتيسم و نگرش «اقليتي» اكثريت غربي ها به آن، ربط داشته يا منحصر بوده؛ نه به ارزشهاي سينمايي فيلم، فارغ از اين كه در ايران توليد شده است. در بحث از دلايل پخش جهاني «درباره الي...»، حتي يك مخالف فيلم كه اين روزها ناگزير است جايگاهي تكافتاده و عموماً منتهي به بدبيني يا حتي بيزاري اين همه علاقهمند سينماشناس را تاب بياورد، به گونهيي طبيعي ميپذيرد كه فيلم به هيچ وجه به هويت صرف ايراني و فضاي اينجايي و مسائل قابل طرح در اين جغرافيا و اين زمانه، محدود نيست و اقيانوسهايي بس پهناورتر و ژرفتر را درمينوردد: تكنيك قصهگويي و ايجاد دهها نقطهعطف فرعي ولي حياتي را دارد، مهارت اجرايي در ترسيم اين قصه به زبان و بيان سينما را به نمايش ميگذارد، دغدغههاي جاري در آن «انساني» و «اخلاقي» و وراي هر مرز زماني و مكاني و زبانياند و در نهايت، اگر به عنوان فيلمي آمريكايي يا ايتاليايي يا به فرض محصول يك كشور شمال آفريقا در مقابل پخشكنندگان غربي قرار ميگرفت، همين شأن و وزن را مييافت. چون به سادهترين و غاييترين تأثير سينما دست مييابد: درگيري قلبي بيننده در طول تماشا و درگيري ذهني و فكري و اخلاقي او بعد از تماشا، تا مدتها.
با اين اوصاف، اگر برخي از اين كشورهاي اكرانكننده، به فرض بخواهند فيلم را به زبان خودشان دوبله كنند و بر پرده بياندازند، شخصاً به عنوان يكي از علاقهمندان جدي فيلم كه برايش كم هم وقت و مايه نگذاشتهام، چندان نگران نخواهم بود. البته و حتماً حيف است كه تفاوت لحن و حس و بيان احمد (شهاب حسيني) در دوبار «اي واي، اي واي» گفتناش بابت مرگ و بابت نامزد داشتن الي (ترانه عليدوستي) با يك بار «اي واي، اي واي» گفتن پيمان (پيمان معادي) بابت لو رفتن ماجراي آشنايي احمد و الي نزد عليرضا (صابر ابر) براي كسي كه آن نسخه فرضي دوبله شده را ميبيند، از دست برود و شنيده و حس و درك نشود. اما اين فرض بعيد را تنها از اين حيث طرح ميكنم كه بگويم «درباره الي...» فراتر از يك فيلم صرف ايراني با نشانههاي اقليمي و بومي ظاهري و اينجايي و تاريخمصرفدار است.