«جرم» کیمیایی و درامی با شخصیت اصلی غایب: مزد هوش
روزنامه شرق
آذر ماه 1389
  [ PDF فایل ]  
     
 
این یادداشت یکی از بخش های مختلف ستون "ميكروسكوپ خصوصي من" بود که عنوان اغلب یادداشت هایم در صفحه آخر روزنامه های "شرق" و "اعتماد" بوده و هست؛ و با تمام توقیف ها و رفع توقیف های چندین بارۀ این دو روزنامه، مانند فعالیت خود آنها، ادامه یافته است. زمان نگارش این یادداشت، احمد غلامی در بند بود و با موضوع این نوشته، بهانه ای یافتم تا بتوانم از او یاد و برایش آرزوی آزادی کنم.
*
*
همۀ ما در طول فعالیت نوشتاری و مطبوعاتی، هر از گاهی با دبیر یک بخش یا سردبیر یک نشریه بابت مضمون یا لحن یک نوشته مان، بحث و جدلی می کنیم. این ماجرا گاه پیش از چاپ آن یادداشت یا مقاله پیش می آید که هدفش تغییر عباراتی در نوشته یا بدتر از این، تغییر کل مسیر و محتوایش است. گاه هم بعد از چاپ روی می دهد که هدفش پیشگیری از تکرار آن لحن و نوع نوشتن یا بدتر از این، نگارش چیزکی در توضیح آن نوشته است که احیاناً سردبیر می خواهد از طریق واداشتن نویسنده به این کار، ضرب و زنگ نوشته اولیه اش را بگیرد و از احتمال دلخوری کس یا کسانی که «سیبل» مطلب او بوده اند، بکاهد. در این مواقع، هر چه نویسنده در مطلب دوم هم به محور اصلی بحثش در مطلب اول وفادار بماند و فقط بکوشد «سوء تفاهم»ها را از بین ببرد، باز در نظر اغلب خوانندگان و همکاران، همچون کسی است که «ندامت نامه» نوشته باشد. یکی از معدود دفعاتی که طی حدود بیست سال نوشتن در عرصۀ سینما این اتفاق برایم افتاد، زمانی بود که در ویژه نامۀ همین روزنامۀ «شرق» برای بیست و سومین جشنوارۀ فیلم فجر (بهمن ماه 1383) با مسئولیت خودم که دبیر آن بودم، یادداشتی نوشتم به این مضمون که مسعود کیمیایی، فیلمساز باسابقه و بسیار باهوش سینمای ما، منهای تسلط و تبحری که در جایگاه کارگردان دارد، آن قدر فضای این سینما و این فرهنگ و این مردم را در دوره های مختلف تاریخی با شرایط فرهنگی هر زمانه خوب می شناسد که می تواند همیشه با «روابط عمومی» استادانه و «چیدمان» و «عرضۀ» درست کارها و حرف ها و دیدگاه ها و فیلم هایش، در همان موقعیت «تیتر یک» که از سال 48 تا کنون صاحبش بوده، باقی و برجا بماند. آن سال کیمیایی «سربازهای جمعه» را در جشنواره داشت که از قضا نوید تازگی و موفقیت فیلم هایی چون «حکم» و «محاکمه در خیابان» را نمی داد و بیش از هرچیز، با تیم بازیگری خاص مورد انتخاب کیمیایی، تبلیغات درست او بر روی تیتراژ متوسط فیلم ساختۀ عباس کیارستمی و بخش های اثرگذار سوگ رفتگان با نقش سیمرغ پسند مریلا زارعی که یادآور صحنه های درخشانی از «دندان مار» بود، کنجکاوی هایی ایجاد می کرد. در نتیجه، آن چه در نوشته ام آورده بودم، به روشنی دربارۀ این فیلم مصداق داشت. اما کیمیایی شاید به دلیل لحن کنایی نوشته ام، به این برداشت رسیده بود که مقادیری طعنه و تمسخر هم چاشنی آن یادداشت بوده. و این موضوع از طریق دوستم احمد غلامی دبیر ادب و هنر «شرق» آن زمان و سردبیر «شرق» کنونی، به من منتقل شد و به مطلبی در توضیح آن اولی انجامید. خوب یادم است که به غلامی گفتم این دومی را هم طوری نمی نویسم که شبیه ندامت نامه شود؛ و کوشیدم بگویم آن چه در وصف توانایی کیمیایی برای خوب «عرضه/present» کردن کارها و حتی حرف هایش گفته ام، اصلاً یک مهارت و هوشمندی ضروری است که از هیچکاک تا پولانسکی، هر بزرگی از آن بهره می برد. طبعاً و قطعاً غلامی بهتر از من این را می دانست. اما طبع آرامش که همیشه رو به «آشتی» دارد، متمایل بود به این که همان سرسوزن احتمال ضدیت با آشتی را هم از دامنۀ واکنش های احتمالی نوشته ام، حذف کند. جمعه شب گذشته که بخش هایی از فیلم «جرم» و فرآیند دوبلاژ آن توسط بزرگان این فن/هنر از تلویزیون پخش شد و بار دیگر فضای تبلیغاتی بسیار مناسبی برای کنجکاوی و اشتیاق نسبت به فیلم تازۀ کیمیایی پدید آورد، این برنامه را به قصد این که بعداً به غلامی عزیز نشان دهم و باز بگویم که همین ویژگی کیمیایی را می گفته ام، ضبط کردم. فکرش را بکنید، چه هیجان و انتظاری برای دیدار هر دو نسخۀ «صدای سرصحنه» و دوبله شدۀ فیلم در اهالی پیگیر سینمای ایران شکل می گیرد. من برای رساندن آن نسخۀ ضبط شده به غلامی، همان قدر هیجان و شوق دارم.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
1370 . 1371 . 1372 . 1373 . 1374 . 1375 . 1376 . 1377 . 1378 . 1379 . 1380
1381 . 1382 . 1383 . 1384 . 1385 . 1386 . 1387 . 1388 . 1389 . 1390 . 1391 .1392 . 1393 . 1394 . 1395 . 1396 . 1397 . 1398 . 1399
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768