دربارۀ "تنها دوبار زندگی می کنیم" و مقایسۀ بی ربط آن با "نفس عمیق": دربارۀ افسردگی، بدون افسردگی*
مجله 24
دی ماه 1388
  [ PDF فایل ]  
     
 
بعد از بوتیک حمید نعمت الله، تنها دو بار زندگی می کنیم دومین فیلمی است که از سویی با تمام وجوه ساختاری و دیالوگ ها کار نور و تصویر و دغدغه ها و ساختمان فیلمنامه و رفت و برگشت های زمانی و به ویژه پرداخت رئالیستی اش از قصه ای با ابعاد افسانه ای، دوستش دارم و از سوی دیگر نمی فهمم چرا و بر چه مبنایی از سوی برخی از علاقه مندان دیگرش به فیلم نفس عمیق پرویز شهبازی تشبیه می شود. منهای این که نفس عمیق می خواهد هر نوع آنارشیسم و سادیسم شخصیت هایش (حتی در حد شکستن آینه بغل تمام ماشین های پارک شده در حاشیۀ یک خیابان) را با ترهاتی از قبیل «جوانان ما سرگرمی یا کار یا امید به زندگی و آینده ندارند» توجیه و تئوریزه کند و دغدغه های سیامک انتصاری پور (علیرضا آقاخانی) در تنها دو بار زندگی می کنیم دلمشغولی های کاملاً طبیعی و درک شدنی آدمی از طبقه و با سن او در آستانۀ مرگ کامل است، منهای بداعت و خلاقیتی که در ساختار روایی تنها دوبار زندگی می کنیم وجود دارد و از معادلش در فیلم شهبازی خبری نیست (و ضرورتی هم نداشته که باشد)، منهای این همه ظرافت های بیانی و دیالوگی در فیلم بهزادی و این که من یکی با این همه دیالوگ بازی و حتی زمینۀ اقلیمی مشابهم هنوز نیمی از حرف های آن دو پسر دوقلوی شمالی نفس عمیق را به دلیل بیان به شدت بدشان نمی فهمم، تفاوتی دیگر در میان است که بیش از همه برایم اهمیت دارد: نفس عمیق اساساً این قصد را دارد و به این عنوان هم شناخته و محبوب شده که تصویری از «سرخوردگی ها و افسردگی های جوانان معاصر» ارائه می دهد و مهم تر این که با لحن و بیان و مناسبات و ترانه و پایانی مجاور با همین افسردگی، به این کار دست می زند. در حالی که تنها دوبار زندگی می کنیم با وجود مضمون غم انگیز حسرت ها و هجران و حرمان پزشکی که رشتۀ تحصیلی اش را نیمه کاره رها کرده (یا اخراج شده؟) و از کار و شغلی که داشته هم کنار گذاشته شده و با مینی بوس مسافرکشی می کند و حالا مرده و برگشته تا بخشی از حسرت هایش را تأمین کند، سرشار از طنز و سرحالی و شیطنت و بازیگوشی است و این جلوه بیش از همه در دو رابطۀ دوستانۀ سیامک با شهرزاد (نگار جواهریان) و دوست/وارث اش (رامین راستاد) جاری می شود. در دنیای نفس عمیق تنها شیرینی های موجود، به مزه پرانی ها و آن شیوۀ بیانی عجیب و نچسب دختر (مریم پالیزبان) برمی گردد که آن هم اغلب اوقات با نوعی پوزخند و تمسخر همراه است. در حالی که هم نشینی ها و هم صحبتی های سیامک و شهرزاد در مینی بوس (کنش داستانی مشخصی که شاید بیش از همۀ ویژگی های دیگر، به توهم شباهت این صحنه های فیلم بهزادی و ماشین سواری های دختر و پسر در نفس عمیق منجر شده) از زاویۀ تمسخر، به طنز و طعنه آمیخته نمی شود. بلکه به خودی خود و با توجه به زمینۀ افسانه ای جذابی که دارد، دلپذیر به چشم می آید: از خود می پرسیم این دیگر چه فیلم و چه شرایط و چه دنیایی است که در آن، مردی که مدتی کوتاه از دنیای مردگان باز آمده، به دخترکی که ادعا می کند شاهزاده ای از یک جزیرۀ دور و دراز است، پیشنهاد می کند به خانه اش برود. یعنی وجه خیال انگیز فیلم و شیطنت شخصیت هایش در حدی است که حتی مرده بودن هم از گرایش ها و تمایلات عاطفی یا جسمانی شان نمی کاهد! اما این قصه با تمام این خصلت های خیالی، در دل پرداختی کاملاً رئالیستی و با اصرار به کار با نورهایی که به نظرطبیعی می رسند، ظاهری به خود می گیرد که با چشم غیرمسلح، می توان با سینمای متمایل و مصر به افسردگی نفس عمیق اشتباهش گرفت.
پانوشت:
* چون پیشتر دربارۀ این فیلم نوشته ام (ماهنامۀ فیلم، شماره 399) این یادداشت را فقط به بحث قیاس نادرست این فیلم با نفس عمیق اختصاص دادم که مطمئنم همزمان با اکران آن، باز در نوشته ها مطرح خواهد شد.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
1370 . 1371 . 1372 . 1373 . 1374 . 1375 . 1376 . 1377 . 1378 . 1379 . 1380
1381 . 1382 . 1383 . 1384 . 1385 . 1386 . 1387 . 1388 . 1389 . 1390 . 1391 .1392 . 1393 . 1394 . 1395 . 1396 . 1397 . 1398 . 1399
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768