بازگشایی مجله "دنیای تصویر" بعد از حدود 18 ماه: همدلی با آقای انتظار*
روزنامه اعتماد
مهر ماه 1388
  [ PDF فایل ]  
     
 
بيش از يك سال و نيم پيش، در آخرين شماره روزنامه «اعتماد» در سال 86، يادداشتي با عنوان فرعي «درباره توقيف دنياي تصوير» نوشته بودم كه عنوان اصلي‌اش به قرينه اتفاق باورناپذير و ناگهاني توقيف اين مجله، نام كمدي جنون‌آميز استنلي كريمر «دنياي ديوانه ديوانه ديوانه» بود. آن جا بخش‌هاي مختلفي از حرف‌هاي علي معلم – صاحب امتياز و تفكر مجله «دنياي تصوير»- را نقل كرده بودم كه همه در وصف فيلم «مردي براي تمام فصول» فرد زينه‌مان، متن نمايشنامه و فيلمنامه رابرت بولت براي اين فيلم و البته باورها و منش و روش سِر توماس مور (پل اسكافيلد) در آن بود كه البته به گواهي تاريخ، با توماس مور واقعي بسيار تفاوت داشت و همين مردي كه در فيلم تصوير شده، با حقانيتي چندصدبرابر مور واقعي مبناي بحث من و علي معلم در گفت و گو و پرونده مورد اشاره در آن يادداشت بود. حالا و بعد از اين همه مدت كه بيهوده اين وقفه به طول انجاميد، دلايل گوناگوني براي ابراز اشتياق وجود دارد: از قطع بزرگ مجله و اين كه تنها مجله سينمايي است كه از عنصر جوهري سينما يعني «عكس» و تصوير در ابعاد درست و به‌قاعده‌اش بهره مي‌گيرد تا دوري و پرهيزي كه از احتياط و محافظه‌كاري رايج دارد و از اشاره‌ها و كنايه‌هاي يادداشت سردبير تا مطالب برخي نويسندگانش در بحث بر سر سياستگذاري‌هاي معاونت سينمايي يا جشنواره فجر يا سطح كيفي فيلم‌هاي ايراني يا تحليل فيلم‌هاي روز نه‌چندان باب‌طبع نگاه رسمي امروز و اين‌جا تا تقويت احتمال برگزاري تنها جشن مستقل اين سينما–منظورم از مستقل بيش از آن كه صرفاً وجه اقتصادي برپايي جشن باشد، آزادي در بخش داوري آن بدون اعمال‌نظرات رسمي است- يعني مراسم اهداي تنديس حافظ. از شدت همين شوق بود كه من يكي نرسيدم پرونده فيلم محبوب زندگي‌ام «آني هال» وودي آلن را كه براي نخستين شماره بعد از بازگشايي مجله نذر و نيت كرده بودم، به اين شماره برسانم! چون قالب كار و حجم مطالب تأليفي و ترجمه‌يي را آن قدر بيش از زماني كه در اختيار داشتم، گرفته بودم كه سنگ بزرگ شد و ماند براي شماره بعدي. اما تمام اين ويژگي‌ها به جاي خود، بحثم چيز ديگري است.
يكي از موقعيت‌هاي اثرگذار و ازيادنرفتني فيلم كليدي هم‌صحبتي‌هايم با معلم، جايي است كه سِر توماس مور بعد از كنار رفتن از مقام صدارت اعظمي هنري هشتم (رابرت شاو) تمام اهالي خانه‌اش را گرد مي‌آورد و مي‌گويد ديگر نمي‌تواند آنها را نگه دارد و تنها مي‌كوشد براي يكايك‌شان جاي ديگري براي كار بيابد. ماتيو(كالين بلِيك‌لي) كه سرپيشخدمت اوست، همين جا و از جمله ساده و دوستانه سِر توماس كه مي‌گويد «دلم برات تنگ مي‌شه مرد»، درمي‌يابد كه سِر توماس هميشه مي‌دانسته او اخبار خانه‌ و تصميم‌هايش را به بيرون درز مي‌دهد. اما هرگز هيچ نشانه‌يي از اين آگاهي‌اش نسبت به خيانتكاري ماتيو به دست نداده است. اين صبوري و حوصله‌كردن در جايگاه عنصر محوري رفتار سِر توماس، همان قدر كه بيننده را در طول فرآيند تماشاي فيلم به رنج و زجر كشيدن وامي‌دارد، بعد از اتمام فيلم و رسوب و تأثير چند ده ساله آن در ذهن و ضمير هر بيننده‌اش، به پررنگ‌ترين ردي بدل مي‌شود كه از سلوك سِر توماس در ما به جا مي‌ماند. آن هنگام كه فيلم را مي‌بينيم، از آن همه لحظه‌هايي كه خودمان جان به لب مي‌شويم و اگر جاي سِر توماس بوديم، بي‌آن كه طاقت تقيه و خودداري و انتظار داشته باشيم، بر خائنيني چون ماتيو يا ريچارد ريچ (جان هارت) برمي‌آشفتيم، به عصبيت دچار مي‌شويم و دندان‌ها بر هم مي‌فشريم. فيلم كه تمام و تأثير شخصيت «فراتر از واقع» سِر توماس كه آغاز مي‌شود، تازه درمي‌يابيم همين فرق او و هر آدم عادي است.
در تمام طول ماه‌هاي انتظار و طاقت معلم براي حل مشكل پرت و غيرجدي مجله كه موجب توقف انتشار آن بعد از هفده سال شده بود، شخصاً همين روند رنج مداوم را تجربه مي‌كردم. او نه‌تنها گردهمايي خداحافظي را با اهل‌ دفترش برپا نداشت، بلكه حتي در اين فاصله يك فيلم سينمايي بسيار پركار به لحاظ توليد و كارگرداني به نام «آل» هم كار كرد كه حاصلش خوشبختانه روي او و همه ما را سفيد نگه خواهد داشت. اما نفس اين پايمردي در شرايطي كه امكان ده‌ها تغيير وضعيت –شايد براي بقيه، بسيار هم وسوسه‌انگيز- از مهاجرت و زير همه‌چيز زدن تا سازش و باز به شكلي ديگر زير همه‌چيز زدن برايش وجود داشت، معادله پيشگويانه آن يادداشت من در همانندسازي‌‌هايي چند ميان سِر توماس و اين شيفته اصيل‌اش را درست از آب درآورد. و حيرت‌آور اين است كه خودم از اين پيشگويي دچار حيرتم. چون آن چه در اين دوران گذشت، هيچ اميدي براي تداوم اين پايمردي باقي نمي‌گذاشت.
حالا حاصل اين انتظار پيش روي سينما و سينمادوست ايراني است. از سينماي بي‌اختيار ايران كه هر روز افساري تازه بر گردن باريكش مي‌افكنند و محصولاتش را به سمتي مي‌كشانند و امسال نتيجه اين بازي(هاي) تازه را در جشنواره فجر به تماشا و تحمل خواهيم نشست، عذر مي‌خواهم كه فعلاً و به‌ناگزير، چه اين جا و چه در دنياي تصوير، به سينمادوست ايراني و اصالت و پايمردي‌اش بيشتر بها مي‌دهيم تا به هست و نيست خود اين سينما.

پانوشت:
*عنوان این مقاله نوعی بازي لفظی است با نام فيلم درخشان «همدلي با آقاي انتقام» اثر پارك چان-ووك.
 
     
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
1370 . 1371 . 1372 . 1373 . 1374 . 1375 . 1376 . 1377 . 1378 . 1379 . 1380
1381 . 1382 . 1383 . 1384 . 1385 . 1386 . 1387 . 1388 . 1389 . 1390 . 1391 .1392 . 1393 . 1394 . 1395 . 1396 . 1397 . 1398 . 1399
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768