بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768
واکنشی به واکنش سایت کافه سینما نسبت به مراسم سمندریان تلاش برای «ترکاندن» با اخبار مغرضانه از عواطف بی غرض
سایت سینمای ما
مرداد ماه 1391
  [ PDF فایل ]  
     
 
پیشتر هم دربارۀ مهم ترین نمایندۀ تفکر پوپولیستی در نقد فیلم ما یعنی امیر قادری، این را نوشته بودم که هر خفته ای را می توان به آوای شیپور یا به ضرب لگد، از خواب پراند؛ ولی به بیداری آن کس که خود را به خواب زده، امیدی نیست. پیشتر با تعمد او، قابل پیش بینی بود که سایت مثلاً خبری/تحلیلی کافه سینما زیر نظر او به دلیل موضع گیری خودش در برابر فیلم «جدایی نادر از سیمین» (با مطلعی در دل حرف های او در نوروز 90 که در تاریخ رخنۀ پوپولیسم به نقد فیلم ایرانی بی سابقه بود: «نه جدایی ... اون قدرها فیلم خوبیه و نه اخراجی ها3 اون قدرها فیلم بدیه»!) حتی خبرهایی مانند اقامت موقت اصغر فرهادی برای ساخت فیلمی در فرانسه را به عنوان «مهاجرت» او از ایران جا بزند. پیشتر می شد فهمید چرا شباهت «تصادفی» موضع او و معاونت سینمایی وزارت ارشاد در خصوص فیلم های اخیر رضا کاهانی، که حرف بد می زنند و «سیاه نما» هستند و این جامعه و زمانۀ زیبا و صاف و تمیز را نازیبا و کج و معوج نشان می دهند، باعث شده که حتی اظهارات کاهانی دربارۀ دیدگاه های نظارتی معاونت حتی در این سایت مدعی جامعیت، نقل هم نشود...
اما حالا و در این روزها، نمی توانم دریابم دلیل دخالت او در ماجرای واکنش شاگردان پیر و جوان زنده یاد حمید سمندریان در آیین سوگواری استاد فقید، چه بوده و جز ایجاد هیاهو و تلاش برای «ترکاندن» -از عبارات محبوب این نوع ژورنالیسم- و پربازدید شدن، چه عوایدی خواهد داشت؟ این سایت ابتدا فیلمی را با این عنوان منتشر کرد: « ويديوي محصول "كافه سينما" براي مرگ استاد تئاتر ايران/ با استفاده از تصاوير آرشيوي جذاب از خودش و صحنه هايي از مراسم يادبود». به کارگیری شتابزدۀ کلمات «مرگ» و «جذاب» در این عنوان، گویی موضوع و بزرگی آن فقید را به حراج گذاشته است. اما جملاتی که در لید/توصیف این ویدئو آمده، می تواند هدف را آشکارتر کند: «ویديويي كه از صحبت هاي حميد سمندريان ... آغاز و با صحبت هاي حامد بهداد در تئاتر شهر به ياد حميد سمندريان ادامه پیدا می‌کند...».
تردید نکنید که توصیف این ویدئو تا رسیدن به دومین بخش آن، فقط برای استفاده از محبوبیت حامد بهداد – که گاه میزانش برای خود من هم تعجب آور است- و بیشتر دیده شدن ویدئو توسط بازدیدکنندگان سایت است (چه بسا برای برخی از این نوجوانان که کاری از او بر صحنه ندیده و ترجمه ای از او نخوانده اند، حالا حمید سمندریان به عنوان کسی که «استاد حامد بهداد» بوده، شناخته شده باشد!). اما عجیب این است که همین ویدئو به همراه چند عکس، فقط یک روز بعد با این عنوان جدید روی سایت می آید که «نظر شما چیست؟ آیا این شکل عزاداری از سوی هنرمندان و سوگواران را می پسندید یا بر آن انتقادی وارد می دانید؟»!

بدیهی است که در این جا خود نظرات مهم نیستند. بحث اصلی بر سر به راه انداختن چنین بحثی است. بنده هم در آن مراسم حضور داشتم و هم در از دست دادن مادر، پدر، دایی، هر چهار مادربزرگ و پدربزرگ و... خواهر بزرگ ترم، پیش کسوت امیر قادری و صدها نفر سن و سال دارتر از او به حساب می آیم. در وجه شخصی، عرض می کنم که حتی خود من در مراسم هر کدام از این رفتگانم، رفتاری متفاوت با مراسم یکی دیگر داشتم و افزون بر این، اساساً بنا به تجربه و مشاهده، به این رسیده ام که نمی توان در مورد واکنش های افراد مختلف در این گونه آیین ها، قضاوت و تحلیلی ارائه داد. هیچ کس نمی تواند بگوید که بنده یا برادرم یا عمه یا فلان دوست متوفی، با کمتر گریستن، او را کمتر دوست داشته ایم یا با بیشتر بر سر کوفتن، قصد خودنمایی داشته ایم (چیزی که این روزها به شاگردان مشهورتر زنده یاد سمندریان نسبت می دهند). کسی نمی تواند بگوید اگر دوربین و جمعیتی در کار نبود، حامد بهداد بیشتر و راحت تر خود را بیرون می ریخت یا کمتر؛ یا رضا کیانیان و هدایت هاشمی و پیام دهکردی بیشتر می گریستند یا کمتر. نمی توان تأثیر حضور دوربین و ازدحام را بر خلوت سوگواران اندوهگین که با استاد زندگی کرده اند و از او آموخته اند، با مباحثی مانند حد و مرز ریا یا اصالت در واکنش های حضار مراسم نوحه سرایی و روضه خوانی، یکی دانست.
اما در وجه خبررسانی، پرسش و مایۀ حیرتم این است که چه طور در این ویدئو و عکس ها، تصاویر طولانی و متعدد دست و سوت زدن حامد بهداد و هدایت هاشمی به وفور حضور دارد، اما حتی یک دقیقه یا یک جمله از حرف های محمد یعقوبی، برزو ارجمند و رضا گوران که همه را به کف زدن به افتخار استاد فقید فراخواندند، نقل نشده است؟! وقتی کاربر نوجوان و ایرانی ساده و از همه جا بی خبر و خوکرده به سنت های آشنای سوگواری را با تصاویر نامعمولی از سوت زدن افراد سیاهپوش مواجه می کنیم و به درستی به او اطلاعات نمی دهیم و نمی گوییم که این عکس العمل ها معادل رسم همیشگی دست زدن در انتهای هر نمایش بوده، بدیهی است که داریم پیشاپیش مسیر جواب کاربر به سؤال مطرح در تیترمان را مشخص می کنیم؛ که بگوید «خیر؛ نمی پسندم».
غافل از این که اساساً نظر دادن دربارۀ همه چیز و همه کس، نه در محدودۀ یک سایت و نه حتی در شکل دم دستی تر یک شبکۀ اجتماعی، بلکه تنها در محافل «دورِهَمی»، روی می دهد. وگرنه، چه کسی می گوید که اولاً رفتارهای آدمیان در موقعیتی تا این حد غیرقابل پیش بینی و کنترل نشدنی یعنی از دست دادن عزیزی که بزرگ هنرمان است، معیار مشخصی برای نقد شدن دارد؟ و ثانیاً اگر بناست نقدی صورت گیرد، جا و جلوه اش به بحث گذاشتن ماجرا با کاربران یک سایت مشتاق «ترکاندن»، آن هم با جهت دهی آشکار است؟!