بازیگری   تئاتر   گفتگو   گزارش   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
صفحه اول
الف . ب . پ . ت . ث . ج . چ . ح . خ . د . ذ . ر . ز . ژ . س . ش . ص . ض . ط . ظ . ع . غ . ف . ق . ک . گ . ل . م . ن . و . ه . ی
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright © 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768
نمایش «P2» نوشته ی عباس جمالی به کارگردانی مسعود میرمنتظمی: خشم ضحاک از دویدن بی پایان باران کوثری
روزنامه «هفت صبح» به سردبیری آرش خوشخو
مهر ماه 93
  [ PDF فایل ]  
     
 
آیا این باران کوثری است که دارد در تمام طول اجرا پایین آن پره های پنکۀ غول آسا در جا می دود؟! این سؤالی بود که در چند شب اخیر اجرای نمایش غافلگیرکنندۀ «P2» در تالار حافظ، تماشاگرانی که با نور تابیده بر نیمرخ بازیگر و تصویر معمولاً ضدنوری که از او در مقابل چشمان شان قرار می گرفت، یکسره از خود و دیگران می پرسیدند تا بالاخره نمایش با زمان سنجی کافی و کاملش، بی آن که زود و پادرهوا تمام شود یا از فرط کش آمدن، مخاطب را با ده ها بار احتمال اتمام مواجه کند، به پایان می رسید و کوثری عرق ریزان و خندان از آن دویدن تداعی کنندۀ دو مفهوم متضاد «تسلسل» و «اراده» دست برمی داشت و به صف بازیگران دیگر می پیوست تا تشویق شود.
در برخورد با تئاترهای تجربی و نامتعارفی که به جای متفاوت بودن به معنای اصیل اش بیشتر داعیۀ متفاوت بودن را به رخ می کشند، تماشاگران معمولاً این آمادگی را دارند که بعد از مدت طولانی «تحمل» حرکات و رفتارها و اصواتی که معمولاً نه تنها معنا بلکه حتی احساس انسانی ویژه ای را هم پدید نمی آورند، یک و نیم و بلکه دو ساعت «آزمون طاقت» را پشت سر بگذارند و بعد از بیم آن که انگ ضدیت با فرهنگ و هنر خاص به آنها نخورد، با ابراز رضایت ظاهری از تالار اجرا خارج شوند. در این وانفسا که تئاترهای مدعی تجربی بودن، اتفاقاً بیشتر آب به آسیاب نمایش های عامیانه می ریزند و همین مخاطب محدود تئاتر را هم از هر چه تجربه گرایی نامتعارف است دلزده می کنند، وقتی هر از گاهی کاری مانند کارهای رضا ثروتی یا «مسخ» نصیر ملکی جو یا همین «P2» روی صحنه می روند و می دانند که به جای روایت داستانی معمول و پیوسته، باید عناصر فرمی، بصری، موسیقایی، طراحی حرکات و در نهایت احساس های رنگ به رنگ و گوناگونی به تماشاگر عرضه کنند، لذتی چه بسا بیش از نمایشی که مبتنی بر درام نویسی اصولی و روایتگر است، به آدمی می بخشند. در این نمایش به خصوص، البته هوشمندی نویسنده اش عباس جمالی که ایفاگر نقش کلیدی ضحاک هم هست، به گونه ای خط کمرنگی از روایت را در «موقعیت» غریب دنیای بی زمان و مکانی که تصویر شده، جاری می کند که نمی توان گفت نمایش فاقد خط داستانی است. این دنیایی است که ضحاک در آن بر جمشید فائق شده و دو دختر جمشید را در کنار ملازم مجیزگوی خود دکتر (احسان کرمی) در کنار دیگران در قرنطینه ای مخوف و چندطبقه نگه داشته و استثمار می کند؛ اما از کلیات روایت شاهنامه ای این قصه، تنها همین عناصر به جا مانده اند و بقیۀ نمایش، از طراحی گرفته تا موسیقی خوب انتخاب شده که البته با صدای بدی در سالن پخش می شود، همه دنیایی ظاهراً امروزی را به تصویر در می آورند. از بازی دکتر با موبایل اش تا نوع جلوه گری زنانۀ ارنواز (آزاده صمدی) و بحث و جدل هایی که مطرح می کند، همه چیز به دنیای معاصر می ماند و طعنه های ضحاک به مردمان روزگارش که حتی دادگری او را هم ابلهانه پذیرفته اند، طنین خنده آور و در عین حال هولناکی دارد.
و درست در همین تلفیق زمان ها و اله مان هاست که «P2» موفق می شود دنیای غریب و فضای آبسوردش را از طریق انتخاب هایی مانند دو بازیگر نقش مارهای ضحاک که این جا دو مرد فربه و تنومند به نام های مغزخوار 1 و 2 هستند، به اغراقی نزدیک کند که جهان نامعمول اش را بباوراند. از همین زاویه است که ایدۀ یکسره دویدن یک نفر در آن دایرۀ عظیم، کارکرد ویژه ای پیدا می کند. به نظر می رسد که حرکت مداوم او بیشتر یادآور نوعی تسلسل و بیهودگی است و دور باطل زدن را تداعی می کند. اما وقتی در انتهای نمایش و بعد از طرح نام کاوه که می خواهد علیه ضحاک شورش کند، ضحاک بر سر این دوندۀ خاموش هم فریاد می زند و ارادۀ پولادین او را برای خودش چندش آور و بیزارکننده وصف می کند، تازه می بینیم که حتی همین حرکت هم در آن رخوت و پذیرش همگانی، می تواند به مثابۀ اعتراض قلمداد شود. باران کوثری در حالی در چند شب متوالی این نقش را به قصد آزمایش ارادۀ منجر به تحرک جسمانی خویش به عهده گرفت که در شناسنامۀ نمایش، دو نام دیگر برای اجرای متناوب و جایگزین یکدیگر، به عنوان بازیگران این نقش آمده اند و فقط با بهره مندی از آن اراده، هر کسی می توانسته جایشان را بگیرد. ولی گویا برای ضحاک، این حرکت بیش از آن که در آغاز به نظر می رسد، به هم ریزاننده بوده و هست.