میکروسکوپ خصوصی من: در شرایطی که ما به سر می بریم و در دل انفجار تبلیغاتی برخی محصولات سینمایی و تئاتری با حمایت های آشکار و پنهانی که از آنها صورت می گیرد، تشخیص و یافتن نمونه های اصیل کارهای هنری قابل رؤیت در سطوح عمومی، خود به ذره بینی قوی و دقیق نیاز دارد. میان فیلم های متعدد روی اکران در حال حاضر که به گل سرسبد آنان در جایگاه یک کمدی ناخواسته یعنی فیلم بس ضعیف و در آستانه عتیقه گی سی سال پیش -«پنجمین سوار سرنوشت»- در یادداشت همین ستون در هفته آینده خواهم پرداخت، طبعاً «عیار14» با بازیگران شناخته شده، کارگردانی که ساخته قبلی اش محبوب جوانان کافی شاپ نشین و وبلاگ نویس بود و انبوه تیزرهای تلویزیونی (که انصافاً خوب ساخته شده) و همچنین «به رنگ ارغوان» با تبلیغات مقرر و مکرر همه جانبه که از نیمه جشنواره فجر آغاز شد و اشتباهات همیشگی که مدتی توقیف شدن برخی فیلم ها در ذهن مردم پدید می آورد و تصور اهمیت شان را به شکلی کاذب چند برابر می کند، طبعاً بیشترین بازتاب و مخاطب را دارند. اما لا به لای این شلوغ کاری ها، فیلم متین و مؤثر و کم ادعایی هم در گوشه ها و تک سئانس هایی از برخی سینماها با ناچیزترین امکانات تبلیغی روی اکران است به نام «شاعر زباله ها»؛ که اتفاقاً این هم اندکی بیش از زمان توقیف فیلم حاتمی کیا در محاق توقیف به سر می برد ولی صاحبانش هرگز به این سمت و سو نرفتند که از همین سابقه در جایگاه عنصری به منظور ایجاد کنجکاوی در مردم بهره جویی کنند. حالا که فیلم بعد از سال ها به قول دوستان معاونت سینمایی «رفع مشکل» شده و به نمایش درآمده نیز اولاً همچنان سیر مهجور ماندنش به دلایل قابل درکی که توضیح خواهم داد، تداوم دارد و ثانیاً تمام معادلات مرتبط با جذابیت متن و حاشیه فیلم، به دلیل همین اکران بسیار باتأخیر، دچار جا به جایی شده است. «شاعر زباله ها» که نخستین ساخته محمد احمدی است، دارد دو سال دیرتر از فیلم دومش «حقیقت گمشده» روی پرده می رود و نمایش ناموفق آن فیلم حتی می تواند به زیان فیلم اولش باشد. زمانی که لیلا حاتمی در این فیلم یکی از نقش های کوتاه ولی بسیار کلیدی را با تأکید بر نگاهی سرد و یخ زده و خیره به خلاء –چیزی که مهم ترین ویژگی بازی او در این فیلم است- ایفا کرد، در دوره فترت کاری بود و حالا بیشتر دیده شدن تصویر بازی های متفاوت او در اکران و جشنواره امسال، آن اهمیت و جذابیت کنجکاوی برانگیز نقش آفرینی اش در «شاعر زباله ها» را به طور طبیعی کاهش داده است. صابر ابر که حالا به عنوان یکی از مهم ترین بازیگران تازه آمده در نیمه دوم دهه 1380 مطرح است، آن زمان و در این فیلم نخستین بازی سینمایی اش را به نقش رفتگری که دانش و عشق موسیقی دارد و با هدفون موزیک ممتاز گوش می کند، تجربه کرد و بیش از هرچیز در پی آن بود که تصویر تزئینی خود را به عنوان یکی از مجریان تلویزیونی آن دوران، با این نقش و گریم عمداً دور از بزک و آرایه، از ذهن ها پاک کند اما حالا این اکران دیرهنگام جایی برای جذاب به چشم آمدن این کوشش باقی نمی گذارد. موضوع فیلم که به غیر از یک عشق «دیو و دلبر»وار نهان میان یک رفتگر (با بازی بطئی و کنترل شده فرزین محدث که به زودی نقش آفرینی اش در سریال کیومرث پوراحمد را خواهیم دید) و بانویی تنها و محنت زده، در اصل بر آثار اجتماعی تلخ قتل های زنجیره ای و حس ناامنی نزد روشنفکران و هنرمندان می پرداخت، در آن زمان با این نوع نگاه تازگی داشت ولی حالا در کوران حوادث امسال ممکن است از نگاه بیننده مانند نوعی نبش قبر به نظر برسد. حذف نام محسن مخملباف -که نویسنده فیلمنامه بوده- از تیتراژ و تبلیغات محدود فیلم نیز تأثیر فروکاهنده خود را در جذب مخاطب برای «شاعر زباله ها» دارد.
در یکی از دوره های پررونق تئاتر با چند کار مهم روی صحنه، نمایشنامه و اجرای درخشان «به خاطر یک مشت روبل» نیز در یکی از دو سالن تماشاخانه ایرانشهر، با وجود تمامی طراوت و ظرافت هایش دارد مقادیری در سایه نمایشی که در سالن مجاورش روی صحنه است یعنی «مکاشفه درباب یک مهمانی خاموش» قرار می گیرد. من این دومی را هنوز ندیده ام و نظری درباره خود کار نمی دهم؛ اما این میزان تبلیغات اغراق آمیز در سطح شهر و این که برای نخستین بار یک تئاتر حتی صاحب تیزر تلویزیونی شده، نمی تواند بدون قرار و مدار صاحبان کار با شهرداری تهران و سازمان صدا و سیما ممکن شده باشد و سوابق و روابط کارگردان آن با مراکز و مواضع رسمی نیز این ظن را کاملاً تأیید می کند. بنابراین، در دل این بلوا و بلبشوی شدید تبلیغاتی هیچ عجیب نیست اگر متنی سرشار از ایده های ناب و معناهای نهفته به قلم بزرگ ترین نمایشنامه نویس زنده حال حاضر جهان یعنی نیل سایمون آن هم براساس داستان ها و دنیای پایه گذار طنز و جهان بینی دولحنی در تاریخ ادبیات داستانی و نمایشی یعنی آنتوان چخوف، اندکی مهجور بماند. حتی اگر اجرای حسن معجونی با استفاده هوشمندانه ای که از طرح صحنه، سِن ِ مدور کج و دیوار/دریچه انتهایی صحنه می کند، خلاقانه و فراتر از کار صرف با متنی عالی باشد؛ و حتی اگر پرده آخر کار که به دست مترجم متن اصلی یعنی شهرام زرگر نوشته شده، بی اغراق به جذابیت و لطف و تلخی و شیرینی دوگانه خود سایمون و چخوف باشد و به همان میزان با مسیرهای اصلی مورد اشاره شخصیت راوی/نویسنده، همخوانی و همسویی معنایی داشته باشد.