این یادداشت در دل مجموعۀ ویژۀ مجله 24 برای تبیین نسبت های میان فوتبال و سینما در آستانۀ جام جهانی 2014 برزیل آمد.
*
*
در زمینۀ نوشتن یادداشتی به بهانۀ جام جهانی 2014 برزیل، با دیگر دوستان همکارم در زمینۀ نقد سینمایی تفاوتی دارم و آن، این است که در هفت هشت سال اخیر بارها مقالات و یادداشت های مربوط به فوتبال و جام های جهانی و اروپایی نوشته ام و حالا دیگر اشاره به شباهت های کلی «درام»ی که در فیلم خوب و فوتبال خوب جریان دارد، بسیار مکرر به نظرم می رسد. به همین دلیل است که منظر دیگری برای این یادداشت انتخاب کرده ام: این که نه میان خود این دو، و نه میان نگاه جهانی و مردم به این دو، بلکه میان نگاهی که در ایران اهالی مباحث سینما و فوتبال به زمینۀ مورد تخصص شان دارند، چه همانندی هایی هست. توضیح که بدهم، رفع ابهام می شود.
در برخی نوشته ها و البته بیشتر در گپ های سرپایی و شفاهی و مجازی مربوط به سینما در ایران، همچنان به تعابیری برمی خوریم که سال های سال است در مباحث نظری و تحلیلی سینما در دنیا، خبری از به کار بردن آنها نیست. این که همچنان فیلم ها در ذهنیت ایرانی، به دو دستۀ بسیار کلی «تجاری» و «هنری» تقسیم بندی می شوند و به جای ویژگی های سبکی و بیانی، اغلب ویژگی های ظاهری مثل حضور بازیگران شناخته شده یا مناسبات تولیدی هر فیلم، عاملی می شود برای زدن یکی از این دو برچسب به پیشانی فیلم، یکی از تکرارشونده ترین موارد است. از دوران پا گرفتن کلیپ سازی برای قطعات موسیقی در دهۀ 1980 و با انقلابی که تدوین غیرتداومی در این بخش از کار سینما و تلویزیون پدید آورد، دیگر به واقع نسبت دادن تقطیع همراه با جامپ کات و تمهیدات تدوینی نامتعارف به مکتب مونتاژ و در نقطۀ مقابل آن، استفاده از عبارت «کارگردان متکی به مکتب میزانسن» برای فیلمسازان متمایل به برداشت بلند، عجیب و به منزلۀ نبش قبر به نظر می رسد. اما هنوز در نوشته های و درس هایی دربارۀ سینما در ایران به تفکیک سبک مونتاژ و سبک میزانسن برمی خوریم. از زمان آندره بازن به این سو، تعبیر «بازی تئاتری» کاربردی در نوشته های مربوط به هنرهای نمایشی ندارد؛ ولی در ایران هنوز طرح تئوری نگارنده علیه استفاده از این عبارت در یک مقاله، و تأکید بر این که هر درامی نوع بازی مشخص خود را طلب می کند و آن جنس بازی به فرض تغییر مدیوم درام از روی صحنه به جلوی دوربین، تغییری نخواهد کرد، موجب تعجب کسانی می شود.
درست به همین سیاق، هنوز بیشتر گزارشگران، مفسران و ژورنالیست های فوتبالی، از تعبیر دِمُدۀ «کاتاناچیو» در وصف تدافعی بودن فوتبال ایتالیا، بازی «ماشینی» در وصف فوتبال آلمان یا اهمیت «قدرت بدنی» در تیم های اروپای شرقی بهره می گیرند. انگار نه انگار که سال هاست بازی آتزوری و ژرمن ها نقطۀ مقابل آن اوصاف سنتی دهه های پیشین به شمار می رود و آماده سازی بدنی در مورد همۀ تیم های رده اول و حتی دوم فوتبال دنیا گاه حتی بیش از تمرینات صرف تاکتیکی، نقش دارد و مختص اروپای شرقی یا نژاد آفریقایی نیست! هنوز اگر ایران با تیمی از کشورهای عربی بازی داشته باشد، متخصصان فوتبال از «کندی» بازی عربستان یا قطر یا بحرین می گویند؛ در حالی که به تعبیر درخشان ناصر تقوایی، عرب ها به دلیل شرایط آب و هوایی و شرجی هوایشان، بنا و عادت را بر این می گذارند که به جای دویدن خودشان، توپ را بدوانند و در نتیجه، همان تیمی که مفسر ما «کند» توصیف اش می کند، با سه پاس دم دروازۀ ماست و مدام به موقعیت تک به تک می رسد! و کسی هم به فکر نمی افتد که مقادیری در آن واژگان فسیل شده، تردید و میزان به کار گیری شان را کمتر کند.
حتی از این ویژگی های کلی که به تیم ها نسبت می دهند، گذر کنیم و به برخی عبارات متداول در شرح یک مسابقه برسیم: دوستان مان هنوز به نیمۀ دوم می گویند «نیمۀ مربیان»؛ و هنوز به گل رسیدن بازیکنی که با تعریض وارد زمین شده را نتیجۀ درک و شناخت مربی می دانند. غافل از آن که در دنیای امروز و با این فوران اطلاعات، وقتی یک مربی پیش از شروع بازی نمی تواند به شناخت درست حریف و نقاط ضعف و قوت اش دست یابد و نیاز دارد در طول نیمۀ اول تازه دریچه ای برای این شناخت به دست بیاورد، دچار عملکرد تأخیری به حساب می آید؛ و اگر تمام بازی اش را بازیکنان تازه وارد به زمین پیش ببرند، معلوم می شود از ابتدا ترکیب و انتخاب هایش را غلط یا نیمه غلط چیده! و این باز حاصل تفاوت منابع و شرایط و ظرایف امروز در مقایسه با فوتبال ساده تر و آرشیوهای لاغرتر و شناخت محدودتر دهه های گذشته است.
همچنان که زمان می گذرد، گویا در اینجا همه چیز در جای خودش متوقف مانده و ما هنوز حرفی تازه تر از تعابیر از یاد رفته، نداریم.