از مجموع 27 یادداشت روزانه ای که نگارنده در طول برپایی جام 2006 نوشت و در روزنامه شرق به چاپ رسید،در حال حاضر تنها 16 یادداشت آن موجود بود که در سایت آمده و امیدوارم دیگر یادداشت ها را هم از آرشیو روزنامه گردآوری کرده و تقدیم کنم.
*
*
(1) شنبه در روز اول بازی های حذفی جام، ژرمن ها بیش از هر روش تاکتیکی، با تکیه به شیوه برخوردشان با سوئد و تحلیل روانشناسانه ای که از روحیه جمعی این تیم داشتند، آنها را مغلوب کردند. انگار کلینزمن می دانست که سوئد در این دوره برخلاف روزهای اوجش (مثل جام 94) مشکل بی نظمی دارد و اگر شاگردانش همان اوایل بازی بتوانند از این تیم زهرچشم بگیرند و گربه را دم حجله بکشند، سوئد دیگر نمی تواند زیاد خطرناک باشد. عین همین اتفاق افتاد و دلیل تداوم حمله های آلمان هم این بود که جلوی نظم پیدا کردن سوئد در حملات متوالی را بگیرد و بین تهاجمات بی انسجام شاگردان لاگربک، وقفه بیاندازد. این در حالی است که بهترین بازیکنان سوئد هم هیچ وقت در این جام به مرز آمادگی و خلاقیت نرسیدند. لیونبرگ خود خودش نبود و آن سرعت و تیزهوشی را نشان نداد، زلاتان ابراهیموویچ حتی شبحی از توانایی هایش در یووه را بالای سر نداشت و از آن گل های سوررئال جام قبلش به ایتالیا خبری نبود و حتی در لارسن آن خونسردی و اعتماد به نفس وایکینگ وار همیشگی دیده نمی شد. همین اوضاع بود که موجب شد با یک اخراج و مخصوصاً با خراب شدن پنالتی هنریک لارسن، سوئد دیگر قافیه را ببازد و آن «گربه دم حجله کشتن» آلمان کار خودش را بکند. این کاری بود که انگلیس هم سعی کرد با سوئد بکند و با دفاع بهتر سوئد و شانسی کمتر از آلمان، فرصتش را در همان اول بازی به دست نیاورد. یا شاید سوئد هم مثل خیلی از تیم های دیگر، در بازی های آخر شب و زیر نور مصنوعی (به جای آفتاب بازی های عصر)، بهتر و روان تر بازی می کرد و برای همین بیشترین انسجام را جلوی انگلیس داشت! به هر حال، سوای همه حساسیت ها و اهمیت باقی ماندن تیم های صاحب تاریخچه، بازی انتقامی یک چهارم بین آلمان و آرژانتین و غیره، یکی از امتیازات فرعی این برد و صعود آلمان این است که باز تی شرت های کلینزمن را با آن رنگ های متغیر در هر بازی و ست کردنش با شلوار، روی نیمکت آلمان می بینیم. خب، مربی ای که در اولین تجربه هایش و در سنی نزدیک به دوران بازی و گلزنی، چنین تیم سرحال و هدفمندی ساخته، چرا نباید خوش تیپی و جوانی اش در قیاس با پیرمردهای سکان دار بقیه تیم ها را به به نمایش بگذارد؟!
(2) ولی همان طور که فکرش را می کردیم، آرژانتین اصلاً راحت به یک چهارم صعود نکرد. مکزیکی ها که اساساً در بازی های سخت بهتر کار می کنند تا جلوی تیم های متوسط و ضعیف، این جا هم حسابی حریف و «پا» بودند و این نظر، فقط به زدن گل اول و پیش افتادن از مدعی قهرمانی بر نمی گردد. مکزیک تا پیش از وقت اضافی دوم، تیمی نشان می داد که به حضور در یک چهارم درست به اندازه آرژانتین اطمینان یا تمایل دارد. برعکس سوئد که زهردار نبود، مکزیک مدام به دوباره فروریختن دفاع و دروازه تیم راه راه پوش نزدیک می شد و البته به بهترین عملکرد ممکن از سوی دروازه بانش اسوالدو سانچز هم تکیه داشت (آن توپی که او در حالتی نامتعادل و با نوک دست چپ از تک به تک ساویولا گرفت، ثابت می کرد که خیلی از ضربه های - به قول گزارشگران و تأییدکنندگان ابراهیم میرزاپور- «مهارنشدنی»، واقعاً هم این طور نیستند!). حتی زیبایی بی همتای گل صد در صد فردی ماکسیمیلیانو رودریگز (گفتم اسم کاملش را به خاطر بسپارید؛ چون قاعدتاً خیلی زود از آتلتیکومادرید به باشگاه معتبرتری می برندش) تا حد زیادی به شیرجه فوق العاده ولی بی فایده همین گلر بستگی داشت. کلاً اگر دقت کنیم، هر شوت بلند و ضربه قوس دار و امثال اینها بیشتر در صورت شیرجه ناکام دروازه بان، به خلق تصویری رؤیایی در قاب تلویزیون بدل می شود و لذت تماشای حرکت آهسته آن هم به این شیرجه همان قدر وابسته است که به خود ضربه. اما همین مکزیک انگار بعد از گل دوم حریف، یکهو یادش آمد که هیچ وقت جزو تیم های رده بالا نبوده و دارد جلوی مدعی جدی قهرمانی بازی می کند. کم رمق شد، دیگر نتوانست با گرداندن واترپلووار توپ به دور محوطه جریمه تیم پکرمن، خطر جدی ایجاد کند، و به آرامش و قناعت رسید. رفتار و خونسردی بازیکنانش در آخر بازی و در حین تعویض پیراهن با آرژانتینی ها کاملاً این قناعت یا اتمام بلندپروازی را نشان می داد؛ و چه حیف!
(3) و اما امروز، ایتالیا که تا حضور در نیمه نهایی، یک بازی با استرالیا دارد و یک بازی با برنده سوئیس – اوکراین، درست مثل یک هشتم نهایی جام 2002 به وضعیتی دچار شده که خطر آسان گرفتن حریف، بزرگ ترین بلای آن است. این توهم که «آتزوری با قرعه خوبی رو به رو شده» می تواند آفت ترسناکی باشد و به خصوص جلوی تیم گاس هیدینگ یعنی همان مربی ای که در جام قبل با کره جنوبی، تیم عزیز ما را حذف کرد، به غافلگیری های ناگواری بیانجامد. در کنار کابوس هیدینگ موذی و مرموز، این را هم در نظر داشته باشیم که ایتالیا بدترین بازی مرحله اولش را جلوی تیمی با قدرت بدنی و توان دوندگی و درگیری بالا انجام داد (آمریکا). خب، جنگندگی و نفس تمام نشدنی استرالیایی ها را که دیده اید؟ می گویید آماده سکته باشم؟! یعنی تیم تا آن جا دوام نمی آورد که بازی دوستانه نه چندان جذاب اخیرش با سوئیس حواس جمع و نتیجه گیر و تاحدی شبیه به یونان شگفتی ساز 2004 را در یک چهارم اصلاح کند؟ یا مثل بازی کم دردسر با متوسط های امسال چک، اوکراین آشفته و نه چندان زهردار را در مرحله بعد حذف کند؟ اگر هنوز در نیمی از ذهنم فکر می کنم سکته ای در کار نخواهد بود و آتزوری به راهش ادامه خواهد داد، دلیلش فقط و فقط هوش و شعور و سرعت عمل مارچلو لیپی است (اگر تراپاتونی بالای سر تیم بود، از حالا تخت اورژانس را برای عصر امروز رزرو کرده بودم!). او تنها مربی این سال های ایتالیاست که هیچ وقت حتی برای چند دقیقه، طرفداران تیمش را «منتظر» تعویض نمی گذارد، هوشمندانه ترین تغییر روش ها را به کار می گیرد (تعویض زودهنگام نستا با مادراتزی و بعد، گلزنی و «مرد میدان»شدن مادراتزی در همین بازی اخیر با چک که یادتان هست؟) و البته در برابر هیکلی های استرالیا، حتماً بولدوزرهایش (گاتوسو، زامبروتا و همین مادراتزی) را فیکس می گذارد. خداوندا، امروز را هم به خیر بگذرانیم. یعنی می شود؟