از مجموع 27 یادداشت روزانه ای که نگارنده در طول برپایی جام 2006 نوشت و در روزنامه شرق به چاپ رسید،در حال حاضر تنها 16 یادداشت آن موجود بود که در سایت آمده و امیدوارم دیگر یادداشت ها را هم از آرشیو روزنامه گردآوری کرده و تقدیم کنم.
*
*
(1) امروز و فردا در فاصله بین یک هشتم و یک چهارم نهایی، اولین وقفه/ استراحت جام را داریم. می توانیم بالاخره به کار و خریدی که حتماً وقتش غروب است، برسیم و نگران ساعت و دیر به خانه رسیدن و از دست دادن یک ربع اول بازی ساعت 6:30 و اینها نباشیم. همه اش را که بشمرید، ده روز به فینال مانده. جام 2006 هم تمام می شود و بعد تا آفریقای 2010 باید فقط به عکس ها و تکه فیلم ها و خاطره هایش دل خوش کنیم.
(2) بچه که بودیم، هیجان و جذابیت و «درام» دوئل وار جاری در ضربات پنالتی باعث می شد که گاهی به تساوی بازی در وقت اضافه و کشیدنش به پنالتی، علاقه نشان دهیم. نسل ما که اولین خاطره جدی اش از ضربات پنالتی را در نیمه نهایی جام 1982 اسپانیا بین فرانسه و آلمان غربی تجربه کرد، باید هم به پنالتی های آخر مسابقات حذفی علاقه مند می شد. این مسابقه ای معمولی نبود. بازی بزرگی بود با هیجانی ویژه و استثنایی؛ که در وقت قانونی 1-1 به پایان رسید و در وقت اضافی اول، فرانسه 3-1 از آلمان فدرال آن موقع جلو افتاد و با رهبری روحی و تاکتیکی رومینیگه مصمم و بااراده، ژرمن ها هر دو گل را در نیمه دوم وقت اضافی جبران کردند و در پنالتی هم به یمن آمادگی شوماخر معروف، بردند و به فینال رفتند. هر آدم اهل فوتبال که تا پیش از نیمه دوم دهه 1350 به دنیا آمده و خیلی زود پای فوتبال نشسته باشد، این بازی را دست کم با بعضی تصویرهای گوشه و کنارش به خاطر می آورد. مثلاً با آن لحظه خطای شوماخر بر روی فوروارد فرانسه (پاتریک باتیستون بود یا دومینیک روشه تو؟) که به شکستن فک و خونریزی بینی طرف منجر شد و اگر حالا بود، گلر را با دو سه کارت قرمز اخراج می کردند؛ ولی آن موقع شوماخر خودش جلوی پنالتی ایستاد. یا مثلاً با این نکته عجیب و تاریخی که لباس دروازه بان های دو تیم با ترکیبی از چند رنگ، درست عین هم بود و گزارشگران آن موقع تلویزیون هم هنوز درگیر شناختن اسم و قیافه بازیکنان بودند و امکان نداشت اطلاعاتی درباره این قضیه لباس های مشابه داشته باشند.
اما بعدها که بزرگ تر شدیم، دیدیم و تجربه کردیم و فهمیدیم که ضربات پنالتی تا چه حد بی رحمانه و غیر قابل اتکاست. هیچ چیز را ثابت نمی کند و به شدت به شانس و لحظه و بگیر و نگیر بستگی دارد. البته و در هر حال، این ضربه ها فرصتی در اختیار دو تیم می گذارد و از قرعه قدیم یا گل طلایی (شما بخوانید «مرگ ناگهانی») چند سال پیش، بسیار بهتر و انسانی تر است. ولی وقتی باخت های غمبار ایتالیا در نیمه نهایی جام 90 جلوی آرژانتین و در فینال جام 94 جلوی برزیل را به یاد می آورم یا خاطره های تلخ و مکرری از حذف و ناکامی انگلیس در جام جهانی و جام ملت های اروپا در 15-10 سال اخیر را مرور می کنم، می بینم همین پنالتی های آخر مسابقه، هم چه هیجان های لذتبخشی برایمان ساخته و هم چه احساس «مفت باختن» رنج آوری به ما داده. بابت همین حسرت هاست که دیگر دوست ندارم هیچ بازی مهمی به پنالتی بکشد، برد یکی را کمرنگ و کم قدر کند و باخت دیگری را دردناک تر از آن که اگر در خود بازی رقم می خورد.
(3) اینها همه در حالی است که بازی سوئیس و اوکراین پریشب یک استثنا بود و می شد با کشیدنش به پنالتی کنار آمد. هیچ کدام از دو تیم طرفدار جدی و اساسی در ایران نداشتند (البته در بین سرشناس ها، جز ناصر تقوایی که از پیش از جام، سوئیس را خوب شناخته بود و بالاخره هم حرفش درست در آمد و شاگردان کوبی کان بدون گل خورده حذف شدند). در واقع برای خیلی هایمان، مهم ترین وجه بازی طولانی و خسته کننده شان این بود که حریف ایتالیا در مرحله بعد مشخص شود. سوئیسی ها به روانی و شادابی روزهای مرحله اول شان نبودند و یاران شوآ هم انگار یادشان رفته بود که بازی، حذفی است و باید خطرناک و مؤثر حمله کنند. برای همین، دو تیم متوسط ولی دوست داشتنی، مقداری هیجان به تماشاگران بازی شان بدهکار بودند و ضربات پنالتی فرصت و فضای مناسبی برای جبران فراهم می کرد. اما عجیب بود که سوئیس از جلو افتادنش با همان ضربه اول و مهارشده شوچنکو حتی یک بار هم استفاده نکرد و همه هیجان احتمالی بعدی را در همان سه ضربه گل نشده اول، تمام و تخریب کرد و رفت و خداحافظ. این از آن ضربات پنالتی نبود که برای بچه های نوجوان این دوره، خاطره بسازد و به هیجان کشنده ضربات پنالتی، علاقه مندشان کند.
(4)ولی اوج هیجان پنالتی در بازی های یک چهارم، برای من و خیلی از دوستان در بازی ای رقم خورد که به وقت اضافه و ضربات پنالتی نکشید. بلکه در شرایطی که از هر اکشن یا تریلر یا فیلم ترسناک هالیوودی هم بیشتر به فرمول «نجات در آخرین لحظه» متکی بود، با ضربه پنالتی دقیقه 93 فرانچسکوتوتی به استرالیای دونده و بدقلق شکل گرفت. «تیم گاس هیدینک» که درست در همین مرحله جام قبل با عنوان «کره جنوبی» به حذف مرگبار آتزوری ها نائل شده بود و این بار در لباس و قامت «استرالیا» داشت همان کابوس را برای لاجوردی پوشان می ساخت، با اخراج نادرست ماتراتزی به برد امیدوارتر شد و با پنالتی نادرست دقیقه آخر، امکان برد را از دست داد. «این به آن در» البته در قوانین داوری، رفتار تحمل ناپذیری است؛ ولی ایتالیا که با یک یار کمتر و با توان بدنی تحلیل رفته ناشی از آن همه «به در بسته زدن» در طول بازی، بعید بود در وقت اضافی هم بتواند دوام بیاورد و دروازه اش فرو نریزد، فقط همان یک لحظه و یک پنالتی را داشت و توتی بزرگ و مطمئن، هدرش نداد. این هم مثل یکی از همان فوتبال بازی کردن های رؤیایی بچگی بود که سوت پایانش با زدن یک ضربه پنالتی به صدا در می آمد (هیچ نمونه مشابهی در فوتبال حرفه ای سراغ دارید؟!) و تصوری از رنج ها و سکته های قطعی در صورت به ثمر نرسیدن این ضربه، وجود نداشت. آن واکنش توتی بعد از گل شدن توپ، با مکیدن انگشت شستش، با این که خیلی عجیب و غیرقابل فهم به نظر می آمد، طبیعی و قابل درک و ملموس هم بود. این لحظه ای بود که لیپی باید قدرش را بداند و جمعه شب، در دومین بازی مرحله یک چهارم بین تیمش و اوکراین، نگذارد به این کابوس دم آخر دچار شویم.