از مجموع 27 یادداشت روزانه ای که نگارنده در طول برپایی جام 2006 نوشت و در روزنامه شرق به چاپ رسید،در حال حاضر تنها 16 یادداشت آن موجود بود که در سایت آمده و امیدوارم دیگر یادداشت ها را هم از آرشیو روزنامه گردآوری کرده و تقدیم کنم.
*
*
(1) آخر این چه اقبالی است که من دارم؟! الآن که شما دارید این یادداشت را می خوانید، بازی دیشب ایتالیا و اوکراین برگزار شده و نتیجه و چند و چونش برایتان روشن است؛ ولی من به ضرورت زمان آماده سازی و صفحه بندی روزنامه، دارم چند ساعت مانده به مسابقه، این را می نویسم. معنی عجیبی دارد: خودم نمی دانم که موقع خواندن این ستون توسط شما، زنده ام یا نه؟! اگر آتزوری از قرعه ظاهراً آسان و در واقع خطرناکش (چون با خطر «اطمینان یافتن از برد و صعود» همراه است) استفاده نکرده باشد و به هر شکل و دلیلی در یک چهارم حذف شده باشد، من دیشب سکته کرده ام و این آخرین ستون «دو نیمه در بهشت» است که پیش از کسب عنوان افتخاری «جوان ناکام» برایتان می نویسم! در غیر این صورت، در ستون فردا راجع به این بازی و ماجراهایش با هم اختلاط می کنیم.
(2) نمی دانم چرا برای خودم این توهم باطل و بی دلیل را داشتم که دوستان تلویزیون به آن انتقادهای تند و صریحم درباره مسابقه عصبی کننده و بلاتکلیف «جام طلایی» (در همین ستون و در روز یکشنبه هفته پیش، چهارم تیر ماه) توجه می کنند و مقادیری بهشان بر می خورد و دست کم جوابیه ای چیزی می فرستند. این را در برخی مقاطع که با تلویزیون کار کرده ام هم به تجربه دریافته ام که روابط عمومی ها در این مجموعه، خیلی کمتر از بقیه واحدها می نشینند و ذره بین به دست، روزنامه و مجله می خوانند تا واکنش های مردم و مطبوعات را به صاحبان برنامه ها و سیاستگذاران سازمان، منتقل کنند. اگر ادعایی مبنی بر نادرستی این نظر من وجود دارد، طبعاً باید در عملکردها خودش را نشان بدهد: یا در ترتیب اثر دادن انتقادهای مستدل و به درد بخور؛ و یا در بروز عکس العمل و ارسال جوابیه در مقابل انتقادهای بی پایه و اساس. به هر حال، مشکلات قبلی این مسابقه، همچنان پابرجاست. هنوز نه شرکت کنندگانش، نه انبوه بینندگان دیگری که بازی های جام را دنبال می کنند و مجبورند آن وسط، این قرعه بازی و لوپ شدن مداوم آرم و نام اسپانسرهای آن در تلویزیون ها و ال سی دی های پشت سر گویندگان برنامه را هم شبی چند بار تحمل کنند و نه حتی خود مجری آن، نمی دانند که بحث های پیچیده «ضریب احتمال» و این بازی های عجیب و غریب که گاهی مجری می گوید «الآن فقط فلان دو عدد باید از گلدان بیرون بیاید» و غیره، اصلاً یعنی چه؟! چطور شده که مسابقه های متداول در همه جای دنیا در این روزهای پرهیجان جام جهانی، به «پیش بینی» درست یا تقریباً درست نتیجه مسابقات، جایزه می دهند و این جا، دوستان عزیز ما همه چیز را به لاتاری و بخت آزمایی شبیه کرده اند و بدون توجه به نتیجه درست و غلط، به هر شرکت کننده ای امکان حضور در قرعه کشی می دهند؟ آن هم با قوانینی که روشن است مجری مسابقه هم از آن سر در نمی آورد و بارها اشتباه می کند و بهش می گویند باید این یکی رقم را عوض کند و آن یکی را دوباره توی گلدان بیاندازد و غیره؟! اگر نهاد دیگری به بهانه جام جهانی و بدون هیچ توجهی به پیش بینی های درست و غلط، این طور لاتاری های پر رنگ و لعاب و وسوسه انگیز به راه می انداخت، همین تلویزیون دستش را «رو» نمی کرد و نمی گفت این نوع مسابقات فقط و فقط به قصد بیشتر فروش رفتن بسته های CD شرکت در مسابقه، برپا شده و نوعی دکان و بازار است؟ نمی گفت برگزارکنندگان این مسابقه حق ندارند مفهوم واژه های فارسی را به دلخواه خودشان عوض کنند و به جای «برنده خوش شانس»، یکسره و با بیشترین میزان تأکید ممکن بگویند «خوش بخت» و بردن «یک دستگاه خودرو» یا مثلاً «یک دستگاه آپارتمان» از مسابقه جام طلایی را مظهر سعادت و نیک بختی بشر بیانگارند؟! نمی گفت این لحن «بشتابید، بشتابید» که در کلام مجری مسابقه جاری است و حتی اصرار و تأکید می کند که بسته های با هولوگرام و بی هولوگرام و اصل و کپی و غیره هیچ فرقی نمی کند، فقط تا می توانید و تا دیر نشده، شما را به خدا در این مسابقه شرکت کنید، خیلی اصل و اساس تجارت پرسود موجود را لو می دهد؟ نمی گفت تعادل و منطق و متمرکز بودن و پرهیز از شلوغ بازی و جارزدن و به خصوص شرکت دادن جواب های درست ، می توانست جذابیت اصلی چنین مسابقه ای باشد؟
(3) بحث بر سر این که فیفا در جام بعدی سهمیه قاره آسیا را کاهش دهد، کاملاً جدی شده. می دانید که ورود رقیب گردن کلفتی مثل استرالیا به بازی های انتخابی آسیا در جام 2010 قطعی است و تازه قرار است لوله خروجی این قیف را هم تنگ تر کنند. آیا این تصمیمات، حاصل بدبیاری های نصادفی تیم های آسیایی در جام آلمان است؟ خوب که نگاه کنیم، معادلات صعود تیم ها از گروه های هشت گانه مرحله اول و بعدش، معادلات منجر به تعیین برندگان بازی های یک هشتم، با یکی دو استثناء کوچک، به شکل معقولی برقرار شد و حذف عجیب و شگفتی خارق العاده ای اتفاق نیفتاد. بالا نیامدن لهستان و چک از مرحله اول و حذف هلند و اسپانیا در یک هشتم، تنها نکات پیش بینی نشده جام تا پیش از شروع مرحله یک چهارم بود که آن هم با توجه به قرعه مسابقات و رو در رویی هلند و اسپانیا با دو تیم موذی پرتغال و فرانسه، تااندازه ای قابل پیش بینی بود. با این حساب، وقتی حتی در پیش بینی هایمان هم جا و بختی برای صعود کره و ژاپن و عربستان و تیم خود مان نمی دیدیم، واقعاً باید خیلی جا بخوریم که فیفا بخواهد سهمیه آسیا را تقلیل دهد؟ اصلاً فکر نمی کنید از اولش این سهمیه به طور کاذبی افزایش یافته بود؟ نتایج کره جنوبی و ژاپن در جام قبلی، چند درصدش به میزبانی شان بر می گشت و چه قدرش به سرمایه گذاری و پرورش استعدادها و سطح و توان واقعی فوتبال آنها؟ بیهوده غر نزنیم. سهمیه آسیا در همین جام هم نباید بیشتر می شد. اگر نمی شد، ما با دوم شدن در گروه مقدماتی، نمی توانستیم به دنبال ژاپن به جام برویم و دچار توهمات واهی نمی شدیم و فکر نمی کردیم همین که کشوری چند بازیکن در لیگ های اروپایی دارد، یعنی این که فوتبالش در سطح بین المللی قابلیت مطرح شدن پیداکرده. همچنان و مثل خیلی از مناسباتی که در ادعاهای جاری در فضای هنری مان هم داریم، در فضای ورزش فوتبال هم بیت کلیدی و پرمصداقی که از یاد برده ایم، این است که: بوریا باف اگر چه بافنده است/ نبرندش به کارگاه حریر.