از مجموع 27 یادداشت روزانه ای که نگارنده در طول برپایی جام 2006 نوشت و در روزنامه شرق به چاپ رسید،در حال حاضر تنها 16 یادداشت آن موجود بود که در سایت آمده و امیدوارم دیگر یادداشت ها را هم از آرشیو روزنامه گردآوری کرده و تقدیم کنم.
*
*
با همه امید و ادعایی که خود پرتغالی ها و دوستداران فیگوی هدایتگر و کریستیانو رونالدوی بچه صورت در سراسر دنیا داشتند، کمتر کسی از اول بازی ها برای این تیم جایی در نیمه نهایی رزرو می کرد. از آن طرف، فرانسه هم تا پیش از جام مدعی خیلی خطرناکی به حساب نمی آمد و با شروع جام، حتی تا بعد از صعود زورکی به عنوان تیم دوم گروه آسانش، کاملاً از دایره تیم هایی که روی موفقیت شان شرطی بسته می شد، بیرون آمد و این طبیعی بود. ولی جالب این جاست که هر دوی آنها با سخت ترین حریفانی که در مسیر قرعه شان ممکن بود، رو به رو شدند و باز به جمع چهار تیم رسیدند و امشب دومین فینالیست جام را مشخص می کنند. پرتغال البته با مقادیر زیادی دست و پا زدن و خشونت توی زمین و کنار زمین (با جیغ و دادها و غرغرهای شمالی وار اسکولاری)، با زدن یک گل لحظه ای و نتیجه تصمیم فردی به هلند و بعد، برد با پنالتی و بدون برتری در برابر انگلیس، در این پیشروی توأم با مقاومت و مداومت طی مراحل حذفی، به گرد فرانسه هم نمی رسد. خروس ها که بی خطری شان را در مرحله اول برای همه مسجل کرده بودند و چه بسا اسپانیا با کوته فکری همیشگی تیم مدعی اش، خرسند بود که به جای سوئیس زهردار و نتیجه گیر، در یک هشتم با آنها رو به رو می شود، انگار یکهو مثل «آدم بد»های فیلمفارسی ها، به شکل غیرقابل باوری متحول شدند و انسجام و انگیزه و زمان بندی و تقسیم وظایف و تقسیم انرژی و حتی قدرت نتیجه گیری را یک جا به دست آوردند و با متانت و طمأنینه، از بچه غولی مثل اسپانیا و غول مریض و بدحالی مثل برزیل گذشتند. آن هم در مجموع با چهار گل کاملاً سالم و با تحرک و طراوت که همه اش نتیجه کار و برنامه تیمی بود و مثل تک گل پرتغال در دو بازی اخیرش یعنی گل مانیش به هلند، از زنده کردن آنی یک توپ مرده به دست نیامد.
ولی واقعاً به غیر از بازی های بد و بی شور و حال فرانسه در گروه هفتم مرحله اول، چه چیزی باعث شده بود که دیگر هیچ احساس خطری از جانب این تیم نداشته باشیم؟ بازی ندادن ترزگه؟ «گل نزن» شدن آنری؟ (این اصطلاح درخشان و اریژینال عادل فردوسی پور را باید در دائره المعارف جهانی واژگان فوتبال امروزی، به نام خود او ثبت کنند!). کم جانی و خستگی آشکاری که در دویدن و دریبل ها ی زیدان دیده می شد؟ خب، البته همه اینها جزو دلایل ماجرا بود. اما به یک نکته فرعی هم توجه کنیم: قیافه ریموند دومنک (که باور کنید تلفظ درست اسمش در زبان فرانسه، دومنش است؛ ولی ظاهراً دیگر در ایران به همان شکل تلفظ انگلیسی جا افتاده). حرف مسخره ای می زنم؟ قبول ندارید که نوعی بلاهت همراه با بهت زدگی در چهره و نگاهش به هنگام جان کندن بی حاصل فرانسه در بازی با سوئیس و کره بود که باعث می شد آدم حس کند این مربی اصلاً نمی داند چه بکند؟! نمی پذیرید که به نظر می آمد اصلاً جاه طلب و بلندپرواز نیست و انگار همین که روی نیمکت قهرمان هشت سال پیش بنشیند و کت و شلوار مرتبش را بپوشد (با این که هیچ تأثیری در خوش ظاهرتر شدنش ندارد!)، برایش کافی است؟ دیدید که کلینزمن پرشور و سرشار از خواستن، موقع گل «مساوی» آلمان به آرژانتین چند بار و طوری به هوا پرید که اگر هنوز توی زمین بود، می توانست بالای سر همه هد بزند؛ ولی دومنک حتی بعد از گل «پیروزی» تیمش به برزیل، با هیجانی به اندازه یک بیستم کلینزمن، فقط پا شد و کمی لبخند و دست زد؟! قیافه دومنک شبیه گروهی از هنرپیشه های فرانسوی است که شهرت شان را در میانسالی و حتی دوران پا به سن گذاشتن به دست می آورند (مثل میشل پیکولی یا برنار شابا) و همه هم موهای فرفری جوگندمی بی قاعده و متمایل به سفید دارند، در حالی که ابروان شان همچنان مشکی و البته بسیار پرپشت مانده! خیلی بی ربط می گویم؟ اینها ربطی به فوتبال ندارد؟ معذرت می خواهم؛ ولی اشتباه می کنید. همه کارهای عالم به حس و حالتی که از چهره و نگاه آدم ها بر می آید، ربط دارد. این را از زمان نوشتن مقالات و کتاب «ارزش و ژرفای نگاه در بازیگری» باور داشتم تا همین روزهای جام؛ که در یکی دو تجربه مشترک و جمعی فوتبال دیدن با مسعود کیمیایی کلوزآپ شناس و کلوزآپ دوست، از این که توی فوتبال هم چهره به طور مستقیم در شناخت اراده و توان آدم ها نقش دارد، مطمئن شدم. شرح این قصه را روزی می نویسم؛ ولی عجالتاً در وصف دومنک و شباهتش به آن بازیگران فرانسوی، این را داشته باشید که درست همین تضاد بین آب و رنگ اجزای سر و صورت، باعث می شود که اصلاً نتوانیم نشانی از هوش و هدفداری در صورتش ببینیم. انگار گیج و مات است و دارد مدام به این فکر می کند که این میدان جام جهانی دیگر چه جور جایی است؟! منهای آن دلایل فوتبالی، دلیل کلوزآپی ماجرای دل کندن همه از فرانسه، به همین بر می گشت. ما نمی توانستیم احتمال بدهیم که آدمی با این ظاهر نامصمم و کم هوش، چه طور می تواند دوباره موتور زیدان را روشن کند و تیمش را این طور جان بدهد؟ ما گول قیافه غلط انداز او را خوردیم یا دقت نکردیم که در خیلی از صورت های خنگ نما، نشانی از هوشی پنهان و نهفته هم به چشم می خورد که از جان میلز و وودی آلن تا جیم کری و تیم راث، صدها بار در چهره و چشمان بازیگران دوره های مختلف سینما، نمونه داشته است.
ولی با تمام اینها، هنوز دومنک را آن طور بزرگ و باهوش نمی بینیم که بگوییم امشب نبرد او را با اسکولاری هوچی و دسیسه گر و حرفه ای و چیره دست شاهد خواهیم بود. همچنان امیدمان به زیدان است که نگذارد لاتینی های پرمدعا و توخالی امسال (از دو آمریکای لاتینی معروفی که هواداران شان به تصاحب جام اطمینان داشتند تا اسپانیای جرقه ای و «بگیر نگیر» و حالا پرتغال که عملاً یک برزیل اروپایی است و سر پربادی دارد) هیچ نماینده ای در فینال داشته باشند. آن برزیلی باهوش که پرتغال را از بیرون زمین کارگردانی می کند و این الجزایری که از فرط انرژی و آمادگی، مطرح کنندگان تئوری ئوطئه را به توهم دوپینگ خود دچار کرده، امشب با هم مچ می اندازند. هر کدام سرحال تر و سریع الانتقال تر باشد، همراهانش را یک قدم به فتح جام نزدیک می کند.