از مجموع 27 یادداشت روزانه ای که نگارنده در طول برپایی جام 2006 نوشت و در روزنامه شرق به چاپ رسید،در حال حاضر تنها 16 یادداشت آن موجود بود که در سایت آمده و امیدوارم دیگر یادداشت ها را هم از آرشیو روزنامه گردآوری کرده و تقدیم کنم.
*
*
تقریباً از همان اولین روز جام و این ستون ثابت، اشاره های صریح به علاقه ام در قبال فوتبال و تیم ایتالیا هم ضمیمه اش بود. در خصوص اطلاق ابلهانه و همچنان ادامه دار صفت «کاتاناچیو» برای اصرار بیهوده خیلی ها بر دفاعی بودن این تیم نوشتم؛ با تحسین تنوع و انعطاف ایده های مارچلو لیپی در هدایت آن و برای ابراز نگرانی ها و هیجان ها و نکته هایی پیرامون هر یک از بازی هایش، بخش هایی از ستون را در روزهای مختلف به هواداری از آن اختصاص دادم و مرحله به مرحله پیش آمدیم تا حالا، تا فینال، تا پیروزی در نیمه نهایی که همان «مرام و مهمان نوازی» ژرمن ها را که آرزو کرده بودم، نشان داد و تا این جا، قهرمانی آنها با میزبانی ایتالیا در جام 1990 «در» شد. در آخرین ساعات پریشب که آتزوری، منِ احساساتیِ بچه صفتِ شیرین عقلِ در آستانه سکته را آن لحظه های آخر، به آسمان برد و برای آلمانی ها بهتی فراتر از بهت مشابه لحظه های آخر بازی معروف منچستر یونایتد – بایرن مونیخ چند سال پیش به جا گذاشت، تازه فهمیدم که این هواداری های گاه افراطی در این ستون، بابت «توی چشم بودن» این روزنامه در بین اقشار مختلف، چه قدر، واقعاً چه قدر دیده شده. بابت این برد وجدآور و ناگهانی ایتالیا به اندازه تبریک های کل تعطیلات عید، پیام و تماس تبریک داشتم که دامنه اش حتی به آشناها و نیمه آشناهای سال های نه چندان نزدیک هم بر می گشت! به کسانی که گاه باید زور می زدم تا یادم بیاید کی و کجا بوده اند. این را می گویم که به کاربرد روش نامعمول هواداری هایم از ایتالیا در این ستون اشاره کنم. شیوه هایی که در منطق یادداشت نویسی ورزشی، طبعاً و به طور منطقی، در نشریات و صفحات ورزشی مرسوم نیست (مگر آن جا که پای تیم ملی کشوری به میان بیاید و حس ناسیونالیستی، بی منطقی های گاه کودکانه ولی جذاب هواداری کردن ها را توجیه کند)؛ و بسیاری بهم می گفتند که آخر یعنی چه که یک ستون کامل و طولانی از روزنامه ای به این مهمی را با شرح و بسط این دری وری های متعصبانه در ابراز شیفتگی نسبت به یک تیم فوتبال پر می کنی؟ اصلاً چطور می گذارند چنین کاری بکنی؟! اما همین تریبون، عملاً به شکل گیری چنان «کلوب» نانوشته و مجازی عظیمی از هواداران آتزوری دامن زده بود که تا دو سه ساعت بعد از پرواز رؤیایی تیم از استادیوم دورتموند به برلین شب فینال، هنوز خبر و پیام شان می رسید. می دانم که ذوق زدگی، از همه واژه های یادداشت امروز می بارد؛ و لزومی نمی بینم که این یک دفعه هم «حرفه ای» باشم و پنهانش کنم و از هیجانم در قبال بازتاب مطالب که خودش حاصل هیجانی صدبرابر برای برد و فینالیست شدن تیم (بعد از تحمل 12 سال انتظار از روز پنالتی های کابوس وار فینال 1994 با برزیل متوسط و نازیبا و پرباد) است، چیزی نگویم. اصلاً برای همین دیوانه بازی ها پای این تیم و کل فوتبال می نشینیم دیگر. این جا که دیگر عرصه نقد و درس و بحث نیست که بخواهم معقول بنمایم و ملاحظات حرفه ای را رعایت کنم و سعی کنم آدم باشم!
مربی ای داریم که از حوالی دقیقه 70 بازی جلوی میزبان، آن هم میزبانی که توان جسمانی بولدوزر واری دارد و تماشاگرانش حتی طاقت یک اوت گرفتن داور برای تیم حریف را ندارند، خیلی متین و با حوصله و سرفرصت، تعویض هایش را برای 50 دقیقه آینده طراحی و شروع می کند. بعد، با این که تیمش قبل از آن هم روی دروازه میزبان خطرآفرین بوده، با رساندن تعداد فورواردهای حاضر در زمین به سه نفر و با تغییری تاکتیکی، یکهو آنش به پا می کند و میزبان را به توپ می بندد و بالاخره هم دو بار به گل می رسد. تغییر مسیر بازی درست در همین مقاطع اتفاق اقتاد و در وقت اضافی بود که آن دو بار کوبیدن به تیر دروازه، آن شوت پای چپ پیرلو که لمن را به واکنشی با همان سرعت و انعطاف چند دقیقه قبل بوفون (روی ضربه محکم و نزدیک و پای چپ پودولسکی خوش استیل) واداشت، یا آن نفوذ سماجت آمیز جیلاردینو و تک به تک منجر به کرنر یاکوئینتا، همه به هوا پرتاب مان کرد. قبل از این، جلوی میزبانی که دیگر به طور جدی و با طراوت و شناوری و «بازی باز» مورد علاقه مربی اش کلینزمن برای قهرمانی قطعی خیز برداشته بود، اگر ببینید که مربی مقابل او آرام و خونسرد و با واکنش های هر چند دقیقه یک بار، کنار نیمکت مضطربش ایستاده، نمی گویید دیوانه است؟ نمی گویید آخر چه فکری در سر دارد که این قدر دیر دل پی یرو را به زمین می فرستد؟ که قبل از او فوروارد جوان تر و کم شهرت ترش جیلاردینو را روانه میدان می کند؟ که گاتوزو را بعد از مدت ها و بارها تعویض شدن، این بار تا آخر توی زمین نگه می دارد؟ که موقع ضربه های آزاد آلمان از جناحین فقط یک دفاع (معمولاً پیرلو) را جلوی توپ می گذارد؟ که با وجود دیدن ضعف اشنایدر در سمت راست، بیشتر نفوذ از عمق و قلب دفاع آلمان را دستور حملاتش می کند؟ که آخرش یکهو هافبک کم می کند و با ورود یاکوئینتا سه تعویضش را به فورواردها اختصاص می دهد؟ ولی اگر اینها را بپرسید، معلوم می شود که یادتان رفته با چه جور دیوانه ای طرفید!
هر اظهارنظری درباره این مربی و تیم و طرحی که پریشب در میدان چید، بدون اشاره به دو گل نبوغ آمیز شاگردانش، ناقص خواهد ماند. در گل اول، پیرلو با حرکتی تدریجی و طولانی در عرض، صدای همه را درآورد که چرا زودتر نمی زنی یا پاس نمی دهی؟ آن قدر این تأخیر خودخواسته و لیپی گفته را ادامه داد تا چهار بازیکن آلمان روی خط هجده قدم با او سرگرم شوند و فبیو گروسو طوری خالی بماند که برای دادن آن پیچ جادویی به توپ و ناکار کردن آنی لمن، فقط بالاک را در فاصله ای یک دو متری پیش رو داشته باشد. درست دو دقیقه بعدتر که منتظر سوت پایان بودیم، گل دوم با بریدن پاس آلمان ها توسط کاناوارو شروع شد، با گرفتن توپ از او توسط توتی (به قول عادل، «توتی به زور توپ رو از او می گیره») و پاس خلاقانه او به جیلاردینو ادامه پیدا کرد و بعد از حرکت عرضی دوباره او و سرگرم شدن سه دفاع آلمانی، پاس در بهترین نقطه و موقعیت به آلکس رسید و ضربه ای بی وقفه و باز پیچ دار و گل و پایان. برای آتزوری، رفتن به فینال نمی توانست رؤیایی تر از این شکل بگیرد که آغازگر گل نهایی (بخوانید «تیر خلاص») توتی باشد و زننده آن، آلکس.
ولی وقتی به شباهت بین حرکت عرضی و مکث عمدی پیرلو و جیلاردینو در لحظات پیش از پاس هر دو گل دقت می کنیم و بعد هم به فریب مدافعان با «تکان» کوچکی که در لحظه پاس به بدن شان دادند، در می یابیم که حتی شکل و زمان گل ها را هم مائسترو مارچلو لیپی تعیین و تنظیم کرده بود؛ و این اولین باری نیست که مرز میان جنون و نبوغ را مخدوش و تشخیص ندادنی می بینیم.