از مجموع 18 یادداشت روزانه ای که نگارنده در طول برپایی جام 2008 نوشت و در روزنامه شرق به چاپ رسید،در حال حاضر تنها 14 یادداشت آن موجود بود که در سایت آمده و امیدوارم دیگر یادداشت ها را هم از آرشیو روزنامه گردآوری کرده و تقدیم کنم.
*
*
یک) بار دیگر همان دشواری همیشگی یادداشت های هر روزه همزمان با تورنمنت های ورزشی، خود را به رخ می کشد: شما که دارید این ستون را می خوانید، دیشب اولین فینال یورو 2008 را دیده اید و می دانید که ایتالیا در مقابل هلند چه ها کرده و چه نکرده است؛ اما من دارم این یادداشت را چند ساعت پیش از بازی اول آتزوری محبوبم می نویسم و حین فکر کردن به بازی لاجوردی ها و نارنجی ها، همۀ ذهنم معطوف به ضایعه ای است که دو سه روز است پیش آمده: فابیو کاناوارو، ستون ستبر میانۀ دفاع ایتالیا مصدوم شده و با تیم نیست. هر چه می کوشم، نمی توانم به این اتفاق کمتر از مثلاً مصدومیت آرین روبن و به خصوص مدافع محکم باشگاه ویگان آتلتیک و تیم هلند یعنی ماریو ملچیوت فکر کنم. همچنان پرشوق و پرامیدم؛ اما اندکی هم هراسان. شما که الآن در فردایید و نتیجه را می دانید، نمی توانید کاری بکنید؟ مثلاً به شیوۀ فیلم «روز گراوندهاوگ» یا «آفتاب ابدی ذهن بی آلایش»، کمی به قبل بیایید و در زمان سفر کنید و به من ِ دیروز که دارد ستون می نویسد، بگویید دیشب در بازی چه گذشته؟!
دو) از دوران حضور کلینزمن در جایگاه سرمربی تیم ملی آلمان، یکسره درگیر این پرسشم که آیا واقعاً آن چه هنوز تحت عنوان «فوتبال مکانیکی» - یا هر تعبیر مشابه دیگری، از کامپیوتری و ماشینی تا نظامی و خشک و غیره – به فوتبال ژرمن ها نسبت می دهیم و می دهند، مصداق و عینیت دارد؟ آیا این انگ زدن ها همتای همان واکنش دِمُده ای نیست که ایتالیا را همچنان با «کاتاناچیو» و شیوۀ تدافعی افراطی وصف می کند و انگار تعداد هافبک/فورواردها و نوع بازی رو به جلو اما البته درگیرانۀ آتزوری بعد از دوران دینوزوف را نمی بیند؟ دست کم درمورد تیم کلینزمن چنین بود. پیش فرض ها به گذشته برمی گشت و به روش های تیمی کلینزمن نمی خورد. حتی بعدتر و در جام جهانی 2006، از جمله در بازی مشهور آلمانی ها با آرژانتین، عملاً حرکات و سرعت و نفوذ و دریبلینگ تیم میزبان چنان سیال و جاری و موزون بود که آن بحث بی انعطافی و ماشینیسم، در عمل مضحک می نمود.
سه) در شب دوم جام اروپایی و در مسابقه آلمان- لهستان، بدیهی است که بر قضاوت دربارۀ همین نکته در مورد تیم یواخیم لو متمرکز بودم. حالا برداشتم این است که شکل ظریف و حتی نهانی از همان عملکرد یا بهتر است بگویم رویکرد مکانیکی، در این آلمان وجود دارد. خب بله، تیم سفیدپوش حمله می کند، متزلدر و شوان اشتایگر و کلوزه و پودولسکی باهوش و همچنین کوین کورانی و ماریو گومز را – که هر دو و به ویژه این دومی برخلاف تصورات مان، پریشب بسی چلمن و چلفتی نشان دادند – از نقاط مختلف به سمت دروازۀ حریف روانه می کند، روش های عربی/پرتغالی اتلاف وقت و جنجال سازی و بیمارنمایی و غیره هیچ دخلی به کارش ندارند، اما درنهایت نوعی دید محاسبه گرانه، نوعی موذی گری، نوعی صرفه جویی در صرف انرژی و قناعت در انتقال شور و گرما به تماشاگر و نوعی سیاستمداری غیردلچسب بر نگاهی که از ارتفاع بالا به بازی دارد، حاکم است که نمی گذارد از آن صفات قدیمی دست بشوییم. تغییرات و طراوت در بازی آلمان، تنها به همان میزانی قابل دسترسی است که تنوع در لباس این تیم: البته که آلمان ها همچون همیشه توانسته اند لباس شان را با تغییرات کوچک و طراحی دقیق، به زیبایی متین و تازه ای برسانند؛ اما هر چه باشد، این لباس همان سیاه و سفید همیشگی است و همۀ این دگرگونی های ماهرانه، به آن «رنگ» و لعابی نمی بخشد که چنگ هایی چند به دل بزند؛ درست مثل بازی شان که همچنان بیش از حد چارچوب گراست؛ هرچند سر و شکلش این ویژگی را فریاد نمی زند.