از مجموع 18 یادداشت روزانه ای که نگارنده در طول برپایی جام 2008 نوشت و در روزنامه شرق به چاپ رسید،در حال حاضر تنها 14 یادداشت آن موجود بود که در سایت آمده و امیدوارم دیگر یادداشت ها را هم از آرشیو روزنامه گردآوری کرده و تقدیم کنم.
*
*
یک) همه آنهایی که این ستون ثابت روزهای جام ملت اروپا را دیروز همین جا خواندند، حتماً حسابی خندیده اند. یادداشت دیروز که چندی مانده به مسابقه ایتالیا- هلند (به گمانم حالا بهتر است بنویسم هلند- ایتالیا!) نوشته شده بود، از خواننده درخواست می کرد که با ماشین زمان، یک روز به عقب سفر کند و به من بگوید در اولین فینال جام، چه رخ داده! خب، وقتی این یادداشت را بخوانی و بدانی که نویسنده اش دلواپس آتزوری است و دیده باشی که ایتالیا چه طور در برابر آتش نارنجی هلند جزغاله شد، روشن است که خندۀ سیری می کنی!
دو) «کباب شدیم». در فاصله ای ده روزه، این جمله و رنج نهفته در آن را دوبار و به ترتیب برای بازماندن استیل آذین تهران از راه یابی به لیگ برتر و باخت بی سابقۀ ایتالیا در اولین بازی اش، تجربه کردم و شنیدم و گفتم. منهای اطمینانی که درباب آفساید بودن گل اول هلند دارم (برخلاف نظر جناب مسعود مرادی)، بدیهی است که اقتدار مطلق هلند را می پذیرم. این صفت «مطلق» بدان معنا نیست که تیم محبوبم تهاجم خطرآفرینی روی دروازۀ نارنجی ها نداشته؛ برعکس، می خواهم بگویم ما دست کم به زدن سه گل بسیار نزدیک شدیم و تعصب و سرعت عمل حیرت آور فن درسار و البته مقادیری بدشانسی، امکان زدن ِ حتی یک گل برای رهایی از این تحقیر تاریخی را از ما گرفت. اما هلند اگر چنین پیش نمی افتاد و خیالش آسوده نبود، به راحتی این توانایی و هدفمندی و سازمان یافتگی و تقسیم وظایف را داشت که دو سه گل دیگر هم بزند. در همین حد هم اگر نزد، هوش سرشار بوفون با خروجش در چند تک به تک و البته تیر دروازه، مانعش شد. با این وصف، «مطلق» خواندن چیرگی هلند قابل درک به نظر می رسد.
سه) «می شه این قدر دندوناتو به هم فشار ندی؛ صداش داره دیوونم می کنه». می شود تصور کرد که این دیالوگ کنایی فیلم جاودانۀ «دختر خداحافظی» در وصف واکنش های مزدک میرزایی در هر بازی فرضی همراه با شکست سنگین ایتالیا، به درستی جواب می دهد. اما پریشب و در گزارش هلند- ایتالیا، او حتی همین به هم فشردن دندان ها را هم رنجورانه نهان کرد و با ظرفیتی عجیب، دم به دم از حقانیت هلند گفت. جملۀ کلیدی او که البته با همان ایراد بزرگ گزارش های خودش و نیز عادل فردوسی پور یعنی بیان گذرا و شتابزدۀ همه چیز- حتی نکات مهم- همراه بود، اواخر بازی بر زبانش جاری شد: «شاید ایتالیا توی بازی بعدی با تیم اصلیش به میدون بیاد». بحث اساسی بر سر همین نکته است: این نگرش سنتی، این به کارگیری بازیکنان امتحان پس داده قدیمی مثل دی ناتاله و گاتوسو و حتی ورود کاسانوی بی مصرف، این ترسی که منجر به محروم ماندن تیم از استعدادهای جدید و باطراوتی چون آکوییلانی و کوالیارلا شد و سیمونه پروتای شدیداً آمادۀ بازی های آخر آ.اس.رم را هم به زمین نیاورد، انگار فقط با باختی چنین سهمگین از ذهن منجمد دونادونی رخت بر می بندند. اگر جمعه در بازی با رومانی باز همین آشفتگی، همین سراسیمگی، همین حس پذیرش شکست، همین عدم تقسیم وظایف که گاهی پیرلو و گاهی کامورانزی و آن اواخر حتی کاسانو را در جایگاه راه اندازندۀ حمله ها می گذاشت، بار دیگر تکرار شود، دیگر باید به کلی از آتزوری این دوره دست شست. برآشفته نشوید؛ خودم از این بابت بیش از هرکسی به هم ریخته ام. حیرانم که انگیزۀ ادامۀ این ستون تا فینال 9 تیر را از کجا بیاورم؟! مگر آن که ذهن دونادونی بر مدار دیگری بچرخد.
چهار) واپسین نکته را در حد اشاره ای کوتاه می گویم: حضور و رفتار و ضربات و نفس و نگاه های دل پی یرو در آن دقایق دیرهنگام که آمد و دوید و عرق ریخت و برای تیم دل تپاند، با وجود سن بالا و رمق متوسط او، نشانه هایی از یک منجی بالقوه را در خود داشت. او و مقادیری فابیو گروسو، تنها کسانی بودند که چند لحظه، بارقه هایی از امید را در دل تنگ و دردمندمان کاشتند. هرچند بی آن که به بار بنشیند، بی ثمر ماند و ماند. حالا معنای غیبت کاناوارو و عوارض فقدان توتی را می فهمیم.