دو نیمه در بهشت - جام 2010 آفریقا ی جنوبی - 5: بیزاری از بنز و برزیل
روزنامه شرق
خرداد 1389
 
 
یک: این چه الزام رنج آوری است که باید برای آماده شدن و صفحه بندی و چاپ و غیره، این یادداشت را عصر دوشنبه بنویسم و شما وقتی آن را بخوانید که بازی دیشب ایتالیا – پاراگوئه برگزار شده؟ شما نمی توانید به شیوۀ فیلم هایی که «ماشین زمان» به شخصیت هایشان توانایی سفر در بین گذشته و آینده را می بخشد، یک سر به یک روز قبل بیایید؟ نمی توانید به من بگویید دیشب آن همه غرغر و نق نق همگان دربارۀ پیری تیم امسال مارچلو لیپی بزرگ، بالاخره درست از آب درآمد و تیم عزیزمان را در گام اول به باد داد؟ یا برعکس، ما هم مثل آلمانی های مقتدر و به شدت دارای «تنوع سبک» در بازی شان، از حالا میخ مان را چنان کوبیده ایم که همه پذیرفته اند باید از مدعیان به حساب آییم؟ فردا همین جا دربارۀ آن چه نیمه های دیشب گذشت، با هم گپ خواهیم زد.
دو: امشب به غیر از بازی دو هم گروه دیگر ایتالیا یعنی نیوزیلند و اسلوواکی، مسابقات یکی از دو گروه مرگ جام یعنی گروه G شروع می شود. بدیهی است که گروه مرگ دیگر، گروه E (هلند، دانمارک، ژاپن و کامرون) به شمار می رود. اما درمورد گروه G، اتفاقاً من یکی چندان این نکته را که بسیاری دربارۀ کره شمالی می گویند، جدی گرفتنی نمی دانم. دلیل دشواری بیش از حد این گروه، نمی تواند یان باشد که به گذشته های بسیار دور کره شمالی که در جام 1966 ایتالیا را در گرداب خود غرق کرد، ارجاع بدهیم و بگوییم این تیم هم ممکن اشت امسال چنین کند. به احتمال قریب به یقین، برزیل همین امشب پذیرایی مفصل و پرگلی از ایشان خواهد کرد و بعد این احتمال شگفتی سازی و غیره هم فراموش خواهد شد. اما دلیل مهم تر، به غیر از هم گروه شدن برزیل و پرتغال با نوع فوتبال لاتین شبیه به هم،عظمت تیم ساحل عاج است که از نتایج یکی دوسال اخیرش تا میزبانی آفریقای جنوبی که دیدیم تماشاگرانش برای برد غنا جلوی صربستان چه حنجره ای پاره کردند تا مربی گری بزرگمرد باهوشی چون سون گوران اریکسون تا بازیکنانی چون دروگبا و یحیی توره و –به باور من، حتی- کالو که می توانند از احتمالات حضور در تیم منتخب جام در پایان آن محسوب شوند، برای این که یکی از دو تیم پرمدعای گروه را کنار بزند و خودش صعود کند، همه ویژگی های لازم را دارد. امشب، بازی ساحل عاج در برابر پرتغال، حکم یکی از شبه فینال های مرحلۀ اول را خواهد داشت.
سه: همین حالا و پیش از اولین «شوی فوتبالی» برزیلی ها، وقتش است که به سیاق ستون چهار سال پیش «دو نیمه در بهشت» در همین روزنامه، جسارتاً از این تیم بزرگ اعلام برائت و بیزاری کنم! این که پرستاره است، این که همچنان از احتمالات اصلی قهرمانی است، این که امسال با حسابگری های دونگا نمی خواهد آن بی گدار به آب زدن قدیمی برزیل کلاسیک را نشان بدهد، این که شور فوتبال در رگ های مردمانش بیش از خون جریان دارد، هیچ کدام نمی توانند مانع این بیزاری و تداوم آن شوند. نکته در این است که به قول مارچلو لیپی متشخص ما، «همیشه اگر از مردم بپرسید چه تیمی قهرمان خواهد شد، می گویند برزیل». و من تردید ندارم که اگر این جمله را را روی کاغذ نمی خواندیم و به جایش در مصاحبه ای تصویری از خود لیپی می شنیدیم، تأکید جمله روی واژۀ «مردم» بود؛ و احتمالاً اندکی لحن تحقیرآمیز داشت. «مردم» به معنای عموم و عوام، می توانند همان طور فوتبال را مترادف با برزیل بدانند که مثلاً از ضبط ماشین های 90درصدشان ، ماه هاست که فقط صدای ساسی مانکن و تتلو (!) به بیرون می خزد، که «اخراجی ها» و «چارچنگولی» و «زندگی شیرین» را پرفروش می کنند، که برای هر مسابقۀ تلویزیونی مضحک و زیرمتوسطی صف می کشند تا در استودیو حضور داشته باشند و با خنده ای به پهنای صورت از فرط ذوق، کف بزنند. عصبانی نشوید لطفاً، شما به عنوان برزیلی خاصی که خوانندۀ این روزنامه هم هست، استثنا به حساب می آید. آن طیفی که طرفداران برزیل را پرشمار می کند، از صادرکنندگان شعار معروف «صنعت نفت، برزیلته» تا گل کوچک بازهای محله های مرکزی و جنوبی تهران، اغلب از دل همین طبقۀ فرهنگی برمی آید. دوست داشتن برزیل به این عنوان که مظهر و مهد فوتبال است، درست به این می ماند که میان اتومبیل های باسابقل سطح بالا، بنز انتخاب اول و اصلی آدمی باشد. خب، بله؛ البته که ماشین فوق العاده ای است. ولی رفتن به سراغ آن، برای نمایش دارایی و ثروت، از سلیقۀ عامی که باز جسارتاً صفتش را «تازه به دوران رسیدگی» می گذارم، سرچشمه می گیرد. نگرشی cool تر، متین تر و کمتر متمایل به «تابلو»بازی، احیاناً بی.ام.دبلیو را برمی گزیند. نگاه عام، همانی است که در زبان عامیانۀ امروزی ما، وفور و شدت هر پدیده ای را با بنز توصیف می کند. مثلاً می گوید «فلانی مثل بنز غذا می خوره»؛ و نمی گوید مثل بی.ام.دبلیو. چون بنز می تواند به خوبی کلیشۀ آشکار زیاد بودن، فراوان بودن و گران بودن باشد. درست مثل برزیل که علاقه به آن، به روشنی مصداق کلیشه ای بودن است.
چهار: نتیجۀ تقابل با سلیقۀ عام را از سال ها پیش، از خیلی پیش از آن که به اتفاق جمعی از دوستانم در هیأت مدیرۀ انجمن منتقدان سینمایی تند و تیز و غیرمنفعل ده سال پیش «زرشک زرین» را برای زیر سؤال بردن بدترین و کلیشه ای ترین فیلم سال سینمای ایران اهدا کردیم، می دانم. حالا هم متوجه هستم که باید در انتظار ای.میل های عصبانی بسیاری باشم. لطف می کنید. باکی نیست. اختلاف سطح و اختلاف سلیقه، همین ها را هم دارد.
 
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   ?????   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
???? ???
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768