یک: چرا ما باید برای این ایتالیا خودمان را به آب و آتش بزنیم و حنجره بدرانیم و بکشیم و در این ستون هرروزه مدام آبروی خودمان را بابت این هواداری در معرض خطرات هولناکی همچون تمسخر دوست و دشمن و کرکری های – حالا- فاتحانۀ دوستداران برزیل و آرژانتین و آلمان و اسپانیا و غیره قرار دهیم؟ واقعاً چرا؟ این تیمی است که حتی با خرابکاری هایش هم غافلگیرمان نمی کند و وقتی دقایقی طولانی و دردآور از پاراگوئۀ زیرمتوسط عقب است، احتمال باختش به عنوان یک شگفتی مطرح نمی شود. چون از یک سو همه می گفتند پیر است و از سوی دیگر، میان همان باسابقه های بزرگ فوتبال ایتالیا هم با دعوت نکردن لیپی از توتی، دل پیه رو، کاسانو، لوکا تونی و گروسو، نشان می داد از آن دوره هایی است که با تیم و انتخاب ها و تصمیمات عجیب و خودمحورانه ای مواجهیم. این نوع انتخاب ها معمولاً یا نتیجه ای درخشان دارد و یا به فاجعه می انجامد. و برای همین بود که دیروز در وصف احتمالات بازی ایتالیا در مقابل پاراگوئه، دو احتمال در دو سرطیف را مطرح کردم و از «حد وسط» چیزی نگفتم. حالا هم خواهش می کنم سعی نکنید به این شکل دلداری ام بدهید که بعله، البته نمایش آتزوری در استادیوم گرین پوینت شهر کیپ تاون، اِی، بدک نبوده و در نیمۀ دوم آبرومند بوده و اتفاقاً جلوۀ عینی همان «حد وسط»ی بوده که فکر نمی کردم در بازی ایتالیا وجود داشته باشد. اینها را به من نگویید؛ و دست کم جلوی من نکوشید از ایتالیا اندکی دفاع کنید؛ که اگر سرسوزنی قابل دفاع بود، من خودم عملکردش را بیست برابر بزرگنمایی می کردم و به خورد شما و همۀ مخالفانش می دادم و آداب رجزخوانی را تمام و کمال به جا می آوردم!
دو: مثل بسیاری اوقات، تنها یک آ.اس.رمی اصیل مثل دانیله دروسی بود که می توانست به داد تیم برسد و دست کم همان گل تساوی را به عنوان رفع کُتی در دروازۀ پاراگوئه جا بدهد (بخوانید در شلوغی دروازه، زورچپان کند!). این در حالی است که دروسی نه فقط تنها نمایندۀ رمی ها در تیم ملی، بلکه همچنین تنها نمایندۀ هر دو باشگاه قهرمان و نایب قهرمان لیگ و جام حذفی است و با محدود شدن تیم منتخب عجیب لیپی به تیم های رده های بعدی لیگ، از سیمونه پروتا و ماریو بالوتلی و مارکو ماتراتزی و از همه مهم تر، مارکو موتای رم و اینتر خبری نیست. اینها به کنار، این شیوۀ آشفته و اغلب به هم ریختۀ بازی تیم را نیز به حرمت تاکتیک پاس های عمقی از چپ که با سرعت یاکوئینتای بی مهارت در حفظ توپ و گاهی هم سیمونه پپه داشت مؤثر می افتاد و روان و شناور پیش می رفت، رها می کنیم. اما مگر لیپی همواره استاد بازگرداندن تیم به بازی، استاد بازی خوانی و استاد کنترل شرایط روحیه ای شاگردانش نبوده؟ این اضطراب همگانی که البته اوایل بازی با ساده لوحی تصور می کردم نتیجل باران شدید شبانه است و بعد دیدم به طور کلی سراپای تیم را فراگرفته، این سراسیمگی مشابه پرسپولیس در یک ربع آخر بازی هایی که در آزادی از حریف عقب افتاده و همین طور کور و بیهوده فقط روی دروازۀ حریف توپ می ریزد، این میزان پاس اشتباه و زدن ضربه های آزاد به پای دیوار دفاعی و توپ های معدود توی هجده قدم را با فاصله ای زیاد به بیرون زدن که متعلق به تیم های در حال حذف در یک بازی یک چهارم یا یک هشتم نهایی است، چه طور به دستان سابقاً شعبده گر لیپی قابل کنترل نبود؟! جنس بازی آتزوری در زمین خیس پریشب، مرا باز به یاد آن عبارتی انداخت که پدرم وقتی بود، در وصف این ویژگی ایتالیا که معمولاً دور اول را با جان کندن خودش و بالا آوردن جان دوستدارانش بالا می آمد و بعد گام به گام تا انتها پیش می رفت (اوج این الگوی بازی اش در جام 1982 بود)، به کار می برد: «لَش کِشی»! بله، تعبیر دقیقی است. ایتالیای ما با لش کشی توانست جلوی پاراگوئه به تساوی دست یابد. و میان چهار تیم بزرگی که امسال همه مترصد دستیابی به سومین قهرمانی در دوران بعد از ژول ریمه و آمادۀ بردن جام به خانه اند (برزیل، آرژانتین، آلمان و ایتالیا) ضعیف ترین بود؛ و تازه به اینها اسپانیا و پرتغال و هلند را هم بیفزایید که بی تردید بهتر از این اسیتالیا بوده اند و خواهند بود (اسپانیا تازه امشب از بهترین تیم تاریخ فوتبالش رونمایی می کند).
سه: اگر امیدی به صعود و تداوم باشد، حاصل سه چیز است: معمولاً مؤثر افتادن همین لش کشی ایتالیا در دور اول، قرعۀ بسیار خوبی که بازی دشوارش همین اولی با پاراگوئۀ معمولی بود (!) و البته این که تمام این نق ها ناشی از شور و اشتیاق و علاقه و دلواپسی برای تیم عزیزمان است. بدیهی است همه آرزو می کنیم در بازی دوم، یکشنبۀ آینده، کاری بکند و شیوه ای در پیش بگیرد و روحیه ای داشته باشد که برایش بخوانیم:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم/ نبود بر صراطش میسرم که نجوشم.
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم/ شمایل تو بدیدم، نه صبر ماند و نه هوشم.