یک: حالا دیگر با این نظر که می گویند جام جذابی در این دوره نداریم، مخالفت می کنم. حتی آن چه در یادداشت قبلی «دو نیمه در بهشت» در ستون پنج شنبه مطرح کردم – این که جام «هنوز» وارد مراحل مهیج ترش نشده و این به میزان احساس نیاز تیم ها برمی گردد- حالا دیگر رفع شده و گذشته و جای خود را به کوشش های همه جانبه برای بقا (درمورد تیم های ضعیف تر مثل فرانسه!) یا تداوم تا اوج (در مورد تیم های مصمم برای کسب مقام مثل سوئیس و مکزیک و آرژانتین) بخشیده است. دوندگی کره شمالی جلوی برزیل و کره جنوبی مقابل آرژانتین، با آن که هرگز دل خوشی از این دو تیم و کشور نداشته ام و ندارم، به حدی بود و گاه به ایجاد چنان خطراتی منجر می شد که نه فقط برد ضعیف مدعیان برزیلی با نتیجۀ 2-1، بلکه حتی برد قاطعانۀ 4-1 آرژانتین را نیز به حقارت و ویرانی چشم بادامی ها منتهی نکرد. ساحل عاج به هیچ وجه برای «آبروداری» صرف به دیدار پرتغال نرفت و در اغلب دقایق بازی اشتها و اشتیاقی برای پیروزی داشت که حتی از پرتغال پرادعا و پرطرفدار هم بیشتر به نظر می رسید؛ به ویژه در 20-15 دقیقۀ پایانی بازی که به راحتی و روشنی می توان گفت تیم کریس رونالدو را از پا انداخته بود. پاراگوئه که انگار نه انگار در برابر مدافع عنوان قهرمانی ایستاده، تیم محبوب ما را چنان به هم می کوفت و تهدید می کرد که در مقاطعی طولانی به خود گفتیم بازی اول را با باخت از سر خواهیم گذراند. سوئیس که زنگ خطری جدی در همان سبک و سیاق یونان یورو2004 را به صدا درآورده، منهای مهارت های تدافعی همه جانبه اش و آن همه حملۀ رعب آور که روی دروازۀ اسپانیا کرد، انگیزه ای ماتادورها برای پیشروی و صعود داشت و به گمانم تیم همیشه احساساتی و کم خردی که به شکلی تناقض آمیز، تحت هدایت دل بوسکۀ بسیار باهوش است، با آمادگی شدیدی که برای غافلگیر شدن و جا خوردن دارد، با دیدن همین انگیزۀ حریف، خود را چنان باخت که ده ها پاس اشتباه، شوت ها و ضربۀ آزادهای رو به آسمان و سوتی های گاه روده برکنندۀ دفاع به عنصر تکرارشوندۀ بازی اش در تمام دقایق تبدیل شد. اوروگوئه با چنان انسجامی دارندگان بیشترین نوازندۀ وو-ووزلا در جام را نقره داغ کرد و مکزیکی ها به لحاظ اقتدار و اعتماد به نفس، طوری فرانسۀ باز شل و وارفته و دارای قابلیت قرارگرفتن در جایگاه سی و دومین تیم جام را نابود و ناپدید کردند که حالا از بین دو بازی آخر گروه A، اوروگوئه-مکزیک به فینال برای سرگروهی و پرهیز از رو به رو شدن با آرژانتین بدل شده است. با آن که عموماً به قدعلم کردن متوسط ها در برابر بزرگان علاقه ای ندارم، این اتفاقات را به ویژه از این جهت قابل اعتنا و دل انگیز می انگارم که دارند متوسط های مدعی شده ای چون فرانسه و اسپانیا و پرتغال را به این حال و روز می افکنند. و تیم بد انتخاب شده و بد چیده شدۀ امسال ایتالیا را بابت خودمحوری های استادمان لیپی ادب می کنند.
دو: اما در ابعاد دراماتیک و خاطره شدنی اش، بازی های آخر هفته برایم ان قدر لحظه های لذت داشت که خوب می دانم چرا از همین روزها دارم جام را به اوج هیجان و طراوت و زیبایی اش نزدیک حس می کنم. لحظه هایی که ممکن است در متن و مسیر بازی ها ظاهراً آن قابلیت به تاریخ پیوستن و بارها در تصاویر تلویزیونی تکرارشدن را نداشته باشند؛ اما در یک بارقه و از یک زوایۀ شخصی، برایم چنان فریز و فیکس شده اند که می توانم در ذهنم بارها ریواند و تکرارشان کنم. آن لحظه ای که ارن دردیوک در نصفۀ دوم از نیمۀ دوم بازی سوئیس هیتسفیلد حسابگر و مکار با اسپانیای بی حساب و کتاب، دو سه مدافع این تیم را با دریبل هایش در عرض زمین و درست در نزدیکی محوطۀ شش قدم به معنای فیزیکی به زانو درآورد و ضربه هایش با چنگ و دندان کاسیاس و یک بار هم با تیر عمودی دروازه به گل دوم منجر نشد، به اندازۀ یکی از آن همه گل اعجاب آور مارادونا با همین نوع «ادامه دادن تا آخرین لحظه» جذابیت داشت. آن لحظه ای که تیه ری آنری با آن ابروهای بالارفته از فرط بهت و واماندگی، با کلاهی که تا پایین پیشانی به زیر آمده بود و پتویی که تا بالای چانه اش را می پوشاند، روی نیمکت چمباتمه زده بود و فلاکت خروس ها را می دید و امیدوارم می فهمید که دست او برای به جام آوردن فرانسه با دیت مارادونا که در کنار توانایی های پا و سرش برای قهرمان کردن آرژانتین در 1986 چه فاصلۀ فرش تا عرشی دارد، خود می توانست به اندازۀ هر نوبت دیگر متنبه شدن فرانسه بابت این که بعد از دو حادثۀ 1998 و 200 به مدد زیدان نه چندان خلاق، خود را دارای شخصیت قهرمانی و از بزرگان به حساب آورده بود، کیفورمان کند. جام 2010 آبستن لحظه های پرشمار پرلذت اینچنینی است. مشتاقانه منتظر نمونه های بعدی هستیم.