یک: این که می خواهم بگویم، افتخاری نیست؛ اما هم دوستانم و هم خوانندگان نوشته های سینمایی ام می دانند که در وطن پرستی، افراطی نیستم و آن تئوری بارها تکرارشده ام را مبنی بر این که «آدمی اصیل تر است که بدی های قوم خویش، بهتر بشناسد»، افزون بر سینماگر و هنرمند، یا در واقع پیش از سینماگر و هنرمند، در زندگی عادی و شخصی افراد قابل طرح می دانم. در نتیجه، نه تنها از بحث استاد (با کش دادن شدید «الف» دوم بخوانید) بهروان در تأکید بر این که آسیایی ها دارند در جام خوب عمل می کنند و فاصلۀ فوتبال شان با غرب کم و کمتر شده، سردر نمی آورم، بلکه حتی اگر بنا بود این حکم درباب ایران هم صادر شود، باز نمی فهمیدم چه طور چشم باز و ذهن فعال می تواند با این میزان اغماض ناشی از عرق ملی، به چنین نتیجه ای برسد؟! این که در یادداشت های اولیۀ این ستون هر روزه گفتم از نبودن ایران در این دورل جام جهانی خوشحالم، از جمله به همین برمی گردد که حضور ما با اوضاع فعلی فوتبال ملی و باشگاهی و فدراسیون و مربیان حاضر و غیره، به راحتی می توانست حاصلی مانند شرایط تلخ و اسف بار کره شمالی داشته باشد که به ویژه، این که بعد از سال های سال اختناق و فضای بسته، داشتند همین یک بازی تیم شان را به طور زنده از تلویزیون می دیدند، با باخت مزین به عدد مقدس 7 در برابر هیچ گل زدۀ کره ای ها، وضع شان را ترحم برانگیز هم جلوه می دهد. بله، البته این را شنیده ام که می گویند ما از همین پرتغال فقط دو گل خوردیم. همان طور که این برد تا اندازه ای و در مواردی (از جمله گل کریس رونالدو که خودش بعد از برخورد توپ به پشت گردنش داشت دنبال آن می گشت!) تصادفی اتفاق افتاد و ممکن است اگر پنج بار دیگر همین دو تیم در همین شرایط و با همین اَرنج مقابل هم بایستند، بار دیگر به دست نیاید، برد دو گلۀ پرتغال در برابر ایران هم می توانست به سادگی جایش را با یکی دو خوش اقبالی یا دقت بیشتر بازیکنان آن تیم، به چنین گلبارانی بدل شود. نبودن ایران در این دوره است که باعث می شود حتی حالا که تیم محبوبم ایتالیا فرداشب تیم محبوبم ایتالیا در آستانۀ حذف از جام قرار گرفته (خداوندا، با آن هم گروه های زپرتی مثل نیوزیلند و اسلواکی، کی باورش می شود؟!) باز با خونسردی و بدون جنگ اعصاب و بی خوابی های کابوس وار شبانه، جام و زیبایی ها و حاشیه های زیبایش مثل فاجعه به بار آمدن در اردو و تیم خروس های مدعی و تهی را دنبال کنم.
دو) اما این که استاد بهروان همچنان اصرار داشت که بگوید تیم های آسیایی شهاب زودگذر نیستند و کم کم می توانند میان مدعیان ردۀ میانی جایی برای خود دست و پا کنند، حتی با اشارۀ سادۀ رضا جاودانی که اساساً استدلال گر چندان باهوش و حاضرجوابی نیست، به سرعت زیرسؤال رفت. جاودانی گفت وقتی کره شمالی از پرتغال 7 گل، کره جنوبی از آرژانتین 4 گل و استرالیا از آلمان 4 گل «دریافت می کند»، دیگر چه طور می شود به یک ژاپن یا به برد قبلی کره جنوبی تکیه کرد و سهمیۀ آسیا و اقیانوسیه را قابل افزایش یا دست کم در همین تعداد، درست ارزیابی کرد؟ اما استاد تنها با لبخندی خود پیش کسوت پندارانه، همان نگاه های حق به جانب را انداخت و کوشید با بازگویی کلمات به شکل مکتوب، مثلاً با تکرار مداوم «می شود» به جای «می شه»، همان بحث بی دلیل و ریشه را به کرسی بنشاند. این جا که رسیدیم، حس سپاسم از شبکۀ سه برای فراخواندن استاد که در کنار بهرام شفیع دو قلندر بازمانده از فرهنگ دهۀ شصتی گزارش فوتبال هستند و دورانی را تداعی می کنند که گزارشگر همۀ اسامی را از روی بازنویسی فارسی شان می خواند و منهای بازی هایی که گزارش می کرد، به ندرت فوتبال می دید، به اوج خود رسید. یاد زمانی افتادم که در حدود ده سال پیش، استاد بهروان مجری پخش یک بازی داخلی بود که در اصفهان برگزار می شد. در آستانۀ آغاز نیمۀ دوم، با همان نگاه متعجب و ناباوری که همیشه به دوربین دارد و انگار ذره ای از روز اول تا کنون با دوربین آشتی و آشنا نشده است، به چشمان بیننده زل زد و گفت «یِگ سلام خدمت همکاران عزیزم در استادیوم نقش جهان اصفهان و یگ سلام هم خدمت ِ ...». اما دیگر کار از کار گذشته بود و او بخش دوم جمله اش را همان ابتدا به کار برده بود و تمام. بنابراین برای پر کردن این جای خالی دوم لحظه ای درنگ عالمانه کرد و بعد به سرعت گفت «... و یِگ سلام خدمت همۀ عزیزانی که در هر کجای این کرۀ خاکی، دارند زحمت می کشند»! فکرش را بکنید، چرا مجری پخش فوتبال ما باید مثلاً به قابلۀ غیرقانونی پیری که دارد نوزاد نامشروع دخترکی را به دنیا می آورد که مثلاً در یک شهر مرزی جنوب مکزیک به او تعدی شده، سلام و خسته نباشید بگوید؟!
سه) پیشنهادم این است که دوستان در ادامۀ انتخاب های «به روز» و جذاب شان، یک یا بلکه چند بار هم استاد شفیع را به برنامۀ «یک جهان، یک جام» (جداً که چه عنوان خلاقانه و خاصی!) دعوت کنند تا وجوه مفرح برنامه از سقف خانه هایمان هم بالاتر برود. هر چه باشد، این یکی استاد همانی است که همین چند ماه پیش در برنامۀ «ورزش و مردم» که از گران قدرترین فسیل های به جامانده از دوران دردآور دهۀ شصت است، بعد از نمایش یکی از گل های سریع و زیبای کریس رونالدو در جام قهرمانان اروپا، از مجید جلالی که کارشناس برنامه بود، پرسید: «چرا ما از این گل ها تو فوتبال ایران نداریم آقای جلالی؟ یعنی شما به بازیکناتون نمی گین از این گل ها بزنن؟»! و جلالی بی نوا که می دید مجری سی سالۀ یک برنامۀ ورزشی چنین سؤالی می کند، ناچار شد بدیهیات را برای او یادآوری کند که «خب، گل زدن به این شیوه، نتیجۀ یک پروسه است. این جوری نیست که ما به بازیکن بگیم این جوری گل بزن و اون هم بگه چشم»!!