1) این که در این ستون و این دوره بسیار از ایتالیای محبوب مان گله کردیم، این که تیم با هر دست و پا زدنی بالاخره بعد از سیزدهمین یادداشت «دو نیمه در بهشت» امسال با دو مساوی و یک باخت از جام حذف شد – برخلاف دورۀ قبل که با همین ستون تا قهمرانی پیش رفتیم- و این که حتی نوع صعود زورکی معمول آتزوری از مرحلۀ اول در دوره های پیشین را «لَش کِشی لاجوردی» نامیدم، همه می توانند مخاطب را به این اشتباه بیاندازند که احیاناً از هواداری ایتالیا پشیمانم یا مثلاً این علاقۀ بی حاصل مانده و به فرجام نیک نرسیده را عبث می دانم. تا حدی که برخی دوستان دور و نزدیک از طریق ای میل یا اس ام اس لطف و یادآوری می کنند که از اول جام گفته بودند یا می خواستند بگویند تیمم را عوض کنم تا این قدر غم نخورم و داغ نبینم! خب، توصیۀ عجیبی است چون مشکلات ایتالیای امسال را خودم از اول می دانستم و بارها در همین ستون از آنها می نالیدم. تنها احترام بزرگمردی چون مارچلو لیپی بود که باعث می شد شدت انتقادات را کمی کمتر از آن چه باید، کنم. مائسترو به سن لج بازی رسیده و در حالی که یک لشگر بازیکن شایسته مثل لوکا تونی و کاسانو و آکوئیلانی و گروسو و حتی دل پیه رو و توتی را در ایتالیا گذاشته و دعوت نکرده، از بهترین بازیکن حاضر در اردویش یعنی کوالیارلا هم تا وقتی تیم در نیمۀ دوم بازی با اسلواکی به فلاکت افتاد، استفاده نکرد و نکرد. درست مثل تراپاتونی سال 2002 که در رفتار با دل پیه رو چنین لجاجت می ورزید. اما تمام اینها هیچ ربطی به این ندارد که همچنان دوستدار و دلواپس تیم بودم. اساساً این تصور که اگر تیم محبوبت به ضعف و حضیض افتاد، باید رهایش کنی و به سراغ تیم قدرتمند دیگری بروی، نهایت کج فهمی در درک احساس ها و حساسیت های «هواداری» است. ما با ایتالیای امسال «تحقیر» شدیم، با هم رنج کشیدیم، با هم به خودمان و داور و لیپی و تاخیرهای اسلواکی و زوین و زمان فحش دادیم و پشیمان هم نیستیم. از اول بهتر از دشمنان و رقیبان می دانستیم که تیم مان امسال وضع و حال ویرانی دارد؛ و هیچ در پی این نبودیم که مثلاً با انتخاب آسان و دم دستی مثل برزیل، بر اریکه بنشینیم و راحت طلبی پیشه کنیم. این رنج و حرص خوردن هاست که ارزش تیم محبوبت و ارزش هواداری خودت را صدچندان می کند. فرانکی شلتون (با بازی پرویز پرستویی) به عنوان یک فن/هوادار دوآتشۀ منچسر یونایتد در نمایشنامۀ «فنز» (محمد رحمانیان) از برادرش سانی (حبیب رضایی) می پرسید: «تو تا حالا واسه تیمت چی کار کردی؟ چاقوی کدوم آرسنالی بی پدر و مادری توی بازوت جا خوش کرده؟»! ما هم اندکی برای تیم مان حرص و حسرت خوردیم. این کار چندان بزرگی نیست، وظیفه و لذت مان در این بود. آخرین باری که تیمی دو بار پشت سر هم قهرمان شده، نزدیک به 50 سال پیش بوده و در دوران فوتبال مدرن، دیگر چنین کاری ممکن نشده. بعد از هر اوجی، افتی بوده و این طبیعی شده است. منتظر و مشتاق اوج لاجوردی بعدی می مانیم.
2) اما اینها هیچ ربطی به این ندارد که لیپی منهای همۀ ادعاهای کاذب، منهای این که مصاحبه هایش از عملکرد تیمش مهم تر شده بود و اغلب در تضاد با هم می ایستاد؛ و منهای بدبیاری های خودش و تیمش، دست کم در یک زمینه به هیچ روی بخشودنی نیست و آن این که هوشمندترین و آماده ترین بازیکن حاضر در فهریت تیم یعنی کوالیارلا را تنها در نیمۀ دوم بازی آخر به زمین فرستاد. آن گل چیپ محکم و مهارنشدنی، آن گل دیگر که پذیرفته نشد، آن پاس گل دیگر، آن شوت کات داری که دروازه بان اسلواکی در بهترین نمایش یک دروازه بان تا این جای جام دفعش کرد و آن همه شور و انگیزه ای برای درآوردن توپ از توی دروازۀ حریف به هدف تداوم بازی، کوالیارلا را در همین یک نیمه از سه بازی، به ستارۀ آتزوری ها و به قهرمان شخصی من در جام بدل کرد. از ابتدا مدام می نوشتم که لیپی باید برای نجات این خط هافبک کم رمق بی پیرلو و این فوراردهای نیم بند مثل یاکوئینتا، دست به دامان پر از گل کوالیارلا شود و این اتفاق در حالی افتاد که حتی پیرلو نیز نیمی از تأثیر کوالیارلا را نداشت. اشک های کوالیارلا در پایان بازی، تنها از حذف تیم نبود. از ناکافی بودن فرصتی بود که در اختیارش قرار گرفت تا برای تیمش بجنگد یا حتی رنج بکشد. این یکی از تلخ ترین اشک ریزان هایی بود که در دوران 30 سالۀ فوتبال بینی ام دیده ام.
3) اما در مفهومی متفاوت با آن چه دوستان نامش را «تیم عوض کردن» می گذارند، در ادامۀ جام تیم هایی برای دوست داشتن دارم، معتقدم و پیشتر هم نوشته ام که در هر مسابقه ای از تورنمنتی به این اهمیت و جذابیت، باید طرفدار یکی از دو تیم شد تا از بازی لذت برد. هم به این دلیل و هم برای جلوگیری از موفقیت تیم های منفورم، از این جا به بعد دغدغه و دلواپسی ام برای آن تیمی است که از میان سه تیم بزرگ دو بازی امروز یعنی انگلیس، آلمان و آرژانتین به جمع چهار تیم نهایی راه می یابد. این شوخی تقدیر و تاریخ است که از بین این سه به اضافۀ مکزیک، تنها یک تیم به نیمه نهایی می رسد و از بین متوسط های البته سختکوشی مثل اروگوئه، کره جنوبی، غنا و آمریکا هم یکی شان جزو چهار تیم خواهد شد! دنیا همین است دیگر.