یک: دور یک هشتم نهایی تقریباً بدون هیچ اتفاق غریب و باورنکردنی، به پایان رسید. شاید تنها اتفاق ِ مقادیری عجیب، شکست 4-1 انگلستان مقابل ژرمن های شاداب و سرحال بود و نیز این که از بد حادثه، دلپذیرترین رخداد این مرحله یعنی تسلط آرژانتین در برد 3-1 مقابل مکزیک با تلخ ترین رخداد یعنی این که آلمان آماده و تیم مارادونای عزیز باید شنبه عصر رو در روی هم بایستند، مقارن شد. منهای این، تقریباً همه چیز به طور معقول و منطقی پیش رفت و در هفت بازی، تیم هایی برنده شدند که در مرحلۀ او هم در گروه شان اول شده بودند. یعنی آنها که از آغاز با عزمی جزم تر و آمادگی بیشتر وارد تورنمنت شده بودند، حتی با وجود لغزش هایی مانند تک باخت آلمان مقابل صربستان یا اسپانیا مقابل سوئیس، در نهایت همان حسابی که از آغاز روی شان باز می شد، درست از آب درآمد. از تیم های دوم گروه ها فقط یکی یعنی غنا آن هم در اتفاقی لحظه ای که به گل پیروزی اش در وقت اضافی منجر شد، آمریکا را شکست داد و غیر از آمریکا، تنها بازندۀ دیگری که چهره و جایگاه بازنده نداشت و باز طی اتفاقی لحظهای از جام بیرون رفت، ژاپن بود که حتی تک پنالتی خراب شده را هم «بد» نزد؛ فقط بد آورد و پاراگوئه از آن لحظه بهترین بهره را برد و حالا باید جلوی اسپانیا بایستد. این اسپانیایی است که البته باید هم پرتغال بی زهر و اندکی بی برنامه را می برد؛ اما اولاً خودش از آن چه از ابتدای جام مطرح می شد کم جان تر است و ثانیاً پرتغال به طرزی تعجب آور، در مقابل این تیم «راحت» باخت را پذیرفت و در بیست دقیقۀ پایانی بازی آخر یک هشتم، هیچ خود را برای رسیدن به تساوی و کشاندن مسابقه به وقت اضافی، به تکاپو نیانداخت. آن تعبیر مبهم و توضیح ناپذیر «شخصیت برنده» یا بازنده داشتن، این جا عینیت پیدا می کند.
دو: اما لحظۀ پاس گل ژاوی به داوید ویا، بدون کوچک ترین نمایشگری و اطوار به سبک برزیلی ها، از تصاویر افسانه ای جام 2010 بود که در تاریخ خواهد ماند، در تیتراژ ده ها برنامۀ تلویزیونی استافده خواهد شد و در صورت پیشروی بیشتر اسپانیا که البته با رو در رو شدن احتمالی اش با آلمان یا آرژانتین در نیمه نهایی، به گمانم به فینال نخواهد کشید، بیش از اینها ارزش خواهد یافت. در قیاسی بامعنا میان او و هم باشگاهی اش دنی آلوز، به یاد بیاورید که چگونه این یکی در بازی برزیل – شیلی پیش از زدن یک ضربۀ آزاد که تازه از گوشۀ بیرون محوطۀ جریمه بود و باید به صورت سانتر فرستاده می شد و امکان شوت زنی مستقیم نداشت، چشم هایش را در مقابل دوربین تلویزیونی طوری بست و مکث کرد که انگار دارد برای احضار ارواح اجدادش «تمرکز» می کند! بعد هم توپ را مستقیم به فاصلۀ پنج شش متری بیرون دروازه زد! این همه جلوه نمایی بیهوده و بی حاصل را به یاد داشته باشید و بعد بار دیگر پاس سریع، با کمترین تغییر زاویۀ توپ و با «پشت پا»ی ژاوی را هم تماشا کنید که چگونه ادایی در آن نیست و واقعاً این شیوه در آن لحظه، تنها راه رساندن توپ به ویای در حال زدن به عمق دفاع پرتغال بود و ضمناً، زیبایی و هوشمندی نهفته در آن معمولاً در بازی های باشگاهی یک طرفه بیشتر به چشم می خورد تا نیم ساعت آخر یک بازی حذفی بسیار حساس جام جهانی. اسپانیا از تیم های محبوبم نیست و همین حالا هم گفتم که اقتدارش را خدشه پذیر و محدود تصور می کنم. اما به احترام این لحظه کلاه از سر برمی دارم؛ به ویژه از آن جهت که به من مثالی عالی می دهد تا شرح دهم که نه از تکنیک گرایی و بازی های گیج کنندۀ اینچنینی برزیل، بلکه از خودنمایی و اطواری که در حاشیه اش جاری است، نفرت دارم.
سه: دوستان تلویزیونی ما همچنان به دو زمینۀ رفتاری عصبی کننده و تحمل ناپذیر این «رسانۀ ملی» یعنی الف- شعارپردازی و ب- تبلیغات بی حساب و کتاب، دامه می دهند. در مصاحبه های مردیم که مشخصاً و طبعاً گزیده شده اند، مدام به عنوان دلیل پخش مستقیم بازی ها، «تأثیر مثبت و سازندۀ آن بر روی فوتبال داخلی و ملی» را مطرح می کنند یا مثلاً با مثال آوردن از کره شمالی که برای نخستین بار دو سوم بازی اش با پرتغال را به طور زنده پخش و بعد قطع کرد، منت پخش زنده را بر سر بیننده می گذارند. در حالی که برای پخش بازی ها و تماشای آن که می تواند تنها دلیل تحمل مقطعی برنامه های این تلویزیون باشد، هیچ نیازی به این شعارها نیست. ما فوتبال می بینیم چون از آن «لذت» می بریم؛ و این عاملی فراتر، اساسی تر و حیاتی تر از هر انگیزۀ دیگر – از جمله، ارتقاء فوتبال داخلی- است. در بخش مربوط به تبلیغات، می توان پرسید که واقعاً تصور می کنید هیچ جای دیگر دنیا تا دقیقۀ 80 یک مسابقۀ فوتبال، فرصت پیش بینی smsی به بیننده بدهند؟ و به گزارشگر بازی تکلیف کنند که یکسره بگوید می توانید تا نیم ساعت دیگر، یک ربع دیگر، یک دقیقۀ دیگر در نظرخواهی شرکت کنید و از «بزرگ ترین بانک جهان اسلام» جایزه بگیرید؟ این هجوم تبلیغاتی شدید و بی نظم و قاعده، با عوایدی که دارد، دست کم نمی توانست روندی منطقی تر مانند برنامۀ 90 که ابداع گر نظرسنجی هایی از این دست بود، داشته باشد؟ واقعاً در بازی پرتغال- کره شمالی یا آلمان – انگلیس یا برزیل- شیلی یا آرژانتین – مکزیک، کسی که تا دقیقۀ 80 به برد تیم هایی که نام شان اول آمد رأی می دهد، نام کار خودش را «پیش بینی» می گذارد؟! یا این فقط شرکت در یک لاتاری کور است که گردانندگانش هیچ ابایی از لودادن مقاصد تبلیغاتی و تجاری شان ندارند و فریاد «بشتابید»شان را حتی از زبان گزارشگر بازی که قاعدتاً باید فوتبالش را گزارش کند و به هیأت کارمند کرنشگر سازمان درنیاید، به گوش و هوش و شعور و اعصاب ما حقنه می کنند؟