1) خب، دلیلی برای مؤدب بودن و شخصی ننوشتن و خرسندی خود را پنهان کردن نمی بینم: بالاخره برزیل پرمدعا در اولین بازی اش مقابل یک حریف جدی، با جام وداع کرد. این به تنهایی چندان مهم و عجیب نیست. هر چه باشد، شکست و حذف شان مثل ایتالیای ما مفتضحانه نبود و تنها در یک لحظه خطای مدافعان و با هوشمندی وصف ناپذیر درک کویت که با قامت نه چندان بلندش توپ را با پشت سر به روی سر وسلی اسنایدر نه چندان بلندقامت انداخت، گل منجر به باخت را خوردند. اما شکست اصلی برزیل نه در نتیجۀ بازی، بلکه در رفتار به شدت عجیب، غیرحرفه ای و لجبازانه ای بود که تقریباً در تمام طول بازی و به ویژه در نیمۀ دوم و بیش از آن در بیست دقیقۀ بعد از خوردن گل دوم، بیش از برزیل یا حتی تیم لاتین خشن تر آرژانتین، به کامرون سال های 1982 و 1990 شباهت داشت. و باز مقصودم صرفاً خشونت تیم و مثلاً آن خطای صد در صد غیرضروری و کاملاً ناشی از عصبیت فیلیپه ملو – که در این لحظه مطلقاً «ملو» عمل نکرد و اخراج شد!- نیست. مقصود اصلی ترم این است که برزیل بابت آن اقیانوس ادعا که در دلش غوطه می خورد، بابت آن ناباوری باورنکردنی که نسبت به شکست یا حتی چند دقیقه عفب افتادن از تیم مقابل دارد، بابت این که اصلاً تصور نمی کرده بازی تک حذفی یک چند درصدی هم احتمال حذف به همراه دارد، به چنان رفتار عصبی غریبی روی آورد که میزان آماتوریسم نهفته در آن به قامت و هیبت قهرمان پنج دورۀ جام نمی آمد. این را در نظر داشته باشید که بخش عمدۀ این رفتار از دقایقی بسیار پیش از خوردن گل دوم یا حتی گل اول، از بازیکنان خودخداپندار این تیم سر می زد. در همان نیمۀ اول، توپی که فردوسی پور در جانبدارانه ترین و –بنابراین- ضعیف ترین گزارش کارنامۀ حرفه ای اش طی چند سال اخیر به غلط اصرار می کرد به دست های استیکلنبرگ خورده و به کرنر رفته، کرنر اعلام نشد و باستوس با چنان عجز و لابه ای به کمک داور و داور اعتراض می کرد که گویی در دقایق آخر بازی، یک پنالتی را به سود آنها نگرفته اند. وقتی دنی آلوز آن طور دیوانه وار زیر پای روبن را قیچی کرد و به دلیل این که برزیلی بود و قبلاً یک اخطار گرفته بود، داور ژاپنی اخطار دوم و کارت قرمز را به او نشان نداد، آمادگی لوسیوی کاپیتان برای هجوم بردن به داور در صورت اخراج آلوز که حق هم بود، به روشنی حس می شد. این رفتارها که می توانست نشان دهندۀ نگاه متفرعنانه و «از بالا»ی برزیلی ها به داور ژاپنی باشد، در واقع از همان حسی خبر می داد که موجب شکست آنها شد: اطمینانی وهم آمیز به ندیدن رنگ باخت. خواهش می کنم این را با خودباوری و اعتماد به نفس به معنای ضروری و حیاتی اش با مثلاً با شخصیت قهرمانی، یکی و یکسان نپندارید. این «بی طاقتی» نسبت به گل خوردن، در هر اعتراضی به داور برنده نشدن و باختن و از جام بیرون رفتن، درست متعلق به تیمی است که با اوهامی فراتر از حد و سطح خود به جام پا گذاشته باشد؛ نه در شأن برزیل که از تعاریف عینی فوتبال به حساب می آمده است.
2) ولی واقعیت این است که هلند در بین تیم های دارای قابلیت قهرمانی این دوره یعنی خودش، برزیل، آرژانتین، آلمان و اسپانیا، در کنار این آخری کمترین زهر، بیشترین حسابگری و کم جان ترین برتری ها را داشته و دارد. این که در تمام یادداشت های ضدبرزیل پیشین این ستون، از قرعۀ بسیار آسان شاگردان دونگا –این مصداق بارز و بی بدیل ترکیب عامیانۀ «جوادپوشی» در اصطلاحات محاوره ای جوانانۀ این سال ها- حرف می زدم، فقط بابت بازی قبلی در مقابل شیلی یا بازی احتمالی بعد از این در مقابل برندۀ اروروگوئه و غنا نبود. بابت این هم بود که تنها حریف مدعی اش، معمولی ترین مدعی در میان مدعیان دیگر یعنی هلند از آب در آمد. برای اثبات این شخصیت میان مایۀ هلند، یک نمونه از همین بازی دیشب، کافی به نظر می رسد: در نزدیکی اواخر بازی که بسیار پیش می آید تیم یک گل جلوتر از یک تیم بزرگ، گل بعدی را هم می زند و اختلاف را به دو گل می رساند و عادل را به استفاده از تعبیر «تحقیر می کنه تیم ... رو» وامی دارد، توپی به فورواردهای نارنجی پوش رسید که به راحتی می توانست با یک پاس بغل پای زودتر و ضربه ای آرام، با موقعیت سه به یک، به گل سوم شان بیانجامد. اما آنها در رفتاری بس غیرحرفه ای و کودکانه – از جنس خودنمایی های همین برزیل رو به رویشان- پاس را مثل بازیکنان «گل کوچک» کوچه و خیابانی خودمان، دیر و با تعویق تحقیرآمیز دادند و «قیف» آمدند و دفاع از راه رسید و گل زده نشد! فقط به این سؤال جواب بدهید تا مشخص شود که چرا می گویم هلند قواره های قهرمانی ندارد: اگر آلمان یا آرژانتین جلوی برزیل ایستاده بود، حتی اگر دو گل جلو بود، امکان داشت با این اطوار توپ و فرصت را از کف بدهد؟
3) امروز عصر فینال جام جهانی در فاصلۀ هشت روز مانده به پایان به پایان رسمی تورنمنت، برگزار می شود. آلمان-آرژانتین و برنده اش، تعیین کنندۀ تیم قهرمان خواهد بود. و این به تنهایی مهم نیست. مهم تر آن است که هر تیمی ببرد و هر کدام ببازد، این ستون در روز بعدش چیزی جز غمنامه نخواهد بود. یا برای تیم شاداب و سرحال یواخیم لو که تمامی تئوری های کلیشه شدۀ «بازی مکانیکی» را درست مثل آلمان دوران کلینزمن به باد هوا داده؛ یا برای تیمی که سایۀ بلند مردی کوتاه قامت، نمایشگر و نابغه بر سر آن است. مردی که برد و قهرمانی اش، مترادف با غلبۀ «فوتبال» بر «فیفا»ی شعارزده و اخلاق زده خواهد بود. پیشتر هم گفته ام، بازی امشب هر نتیجه ای که داشته باشد، هر فوتبال دوست واقعی به شرایطی دچار می شود که هوشنگ گلمکانی در وصف نمای آخرفیلم « پاریس-تگزاس» وندرس به کار می برد: «چشمی خندان و چشمی گریان».