1) بالاخره نوار ممتد خوش قولی بنده که به گواهی اغلب دوستان مطبوعاتی و سینمایی، تقریباً نادر و ناممکن است و داشت در این ستون هرروزۀ جام جهانی شکل می گرفت، دیروز به دلیل دیر فرستادن مطلب، گسسته شد و یک روز فاصله میان این یادداشت های مداوم افتاد.
2) بازی آخر یک چهارم نهایی که تمام شد، جمع حاضر را واداشتم بخش هایی از فیلم نه چندان مشهور « اسطورۀ ورزش: مارادونا » را که چیرو ماریا کاپونه ساخته و علیرغم شهرت عالمگیر فیلم امیر کاستاریکا، این یکی بهترین مستند موجود دربارۀ مارادوناست، ببینند. همه در ابتدا واکنش منفی داشتند. یا آلمانی محض بودند (مثل خودم) و در نتیجه از برد رویایی شان چنان مشعوف نشان می دادند که حوصلۀ این اعادۀ حیثیت را نداشتند؛ و یا آرژانتینی خالص یا احیاناً آرژانتینی فقط به دلیل علاقه به مارادونا بودند (باز مثل خودم!) که دیگر نا و توان و رمقی برای تداوم نشستن در برابر تلویزیون برایشان نمانده بود. ولی وقتی در یکی گل های کمتر شناخته شدۀ استاد، آن ضربۀ چیپ بعد از سه پاس شروع مجدد بازی را با لباس بوکاجونیورز دیدیند که از وسط زمین توپ را به شکلی کم و بیش تفریحی از بالای سر دروازه بان حریف به قعر تور فرستاد؛ وقتی دیدند چه شخصیت «لیدر»ی داشت که در رویارویی چک و لگدی بارسلونا با آتلتیکو بیلبائو ناگهان «مشت اول» را زد و بعد همه با او همراهی کردند و حتی برند شوستر مشهور آن دوران هم بی نگرانی از محرومیت دوباره با لگد توی شکم بازیکن حریف رفت، وقتی یادشان آمد که استاد در نخستین تجربه های مربیگری اش به کل استادیوم گله مند از عملکرد تیمش – حتی به آنها که حتماً زمانی نه چندان دور هوادارش بوده اند- با هر دو دست اهانت کرد و همۀ اینها از جاذبه ها، راست گفتن ها، حساب و کتاب نکردن های او می آمد، از بیرون رفتن او از دنیای فوتبال با این شکست و حذف از جام، حسرت و غم خوردند. فکرش را بکنید؛ اگر این باخت هولناک 4-0 باعث شود تا ما دیگر تصویر دیه گو آرماندو مارادونا را روی صفحۀ تلویزیون مان نبینیم، تا چه حد رنج خواهیم برد و بزرگی از زمانۀ خود را درک نخواهیم کرد؟ حتی متعصب ترین هواداران آرژانتین هم می دانستند که مارادونا مربی چندان خلاقی نیست و نمی باید رویش حساب جدی ویژه ای باز کنند. اما وزن و سنگینی حضورش در کنار زمین، با برترین نمونه های تاریخ فوتبال جهان هم قابل قیاس نبود. یک «روبوسی» ساده و پدرانۀ او با هر بازیکن، مانند یک ساختار تیمی پیچیده، بر روی نتایج و عملکرد تیم تأثیر داشت و هر حرکت سادۀ دست و سر و چشم هایش بین تصویربرداران تلویزیونی و ویدئویی این احتیاط و حواس جمعی را افزون می کرد که «از مارادونا جا نمانید». مثل آن موقع که در مستطیل سبز، دویدنش شش بازیکن انگلیس را به زمین می افکند، همه باید می کوشیدیم که از او و میمیک ها و میزانسن های متغیرش جا نمانیم. این که اگر این مرد چیره می شد و تیمش بالا می رفت، خاری تیز و بلند در چشم سطحی نگر و به سامان و اخلاق زدۀ فیفای عافیت طلب و پله پسند فرو می رفت، امری قطعی بود. «مارادونا در برابر فیفا» البته در این دوره چندان آشکار نبود. ولی به هر حال وجود داشت. با این همه، هیچ کدام اینها ربطی به این نکته ندارد که آلمان، قهرمانانه بازی کرد.
3) در اولین جامی که کلیات و برخی جزئیاتش را به خاطر دارم یعنی در 8 سالگی ام، آلمان که آن موقع آلمان غربی بود، فرانسه را بعد از آن که 3-1 جلو افتاده بود، با تساوی 3-3 متوقف کرد و بعد به ضربات پنالتی رسید و بازی را برد. در دور بعد یعنی در 1986 بازی همان دو تیم با آن که فرانسه، برزیل را با باخت در ضربات پنالتی مواجه کرده بود، بار دیگر در نیمه نهایی به سود آلمان تمام شد. این جا آلمان چنان به لحاظ تاکتیکی فرانسۀ همیشه متوسط را مبهوت کرد و چنان این تیم و بال هایش را بست که اصلاً انگار خروس ها مدعی قهرمانی جهان نبوده اند. حالا و منهای بحث «نتیجه»، در این بازی آرژانتین هم مقابل قوی ترین آلمانی که من به عمر سی سالۀ فوتبال دیدنم به چشم دیده ام، به همین ترتیب به لحاظ تاکتیکی بسته و مفلوک شده بود. این همان آلمانی است که بازی 2-0 باخته جلوی همین آرژانتین را در فینال 86 به تساوی کشاند و اگر در دقیقۀ 85 گول خورد و گل خورد، باز توانایی و اراده نابودکنندۀ همین مرد تقابل دیروز یعنی دیه گو آرماندو مارادونا باعث اصلی و نهایی اش بود. اما آرژانتین حتی در همان مقطع 2-0 عقب افتادن از حریف ژرمن، «بازنده» نشان می داد؛ پس نمی توانست آلمان دیگری بشود و بازی باخته را تغییرجهت دهد. آلمان با سخت ترین قرعه، تا به حال در یک هشتم و یک چهارم نهایی دو تن از امیدهای قطعی قهرمانی یعنی انگلیس و آرژانتین را با هشت گل زده (!) و یک گل خورده، بدرقه کرده است. این از نتیجه و آن از اقتداری که در نوع بازی اش داشته. دیگر چه عنصری برای پذیرش قهرمانی به جا و به موقع این تیم و لذت بردن از آن نیاز است؟!
4) کاش می شد در پایان بازی های پریشب، تیم بس باطراوت آلمان و شخص مارادونای کبیر، به اتفاق در جام بمانند. آرزوست دیگر! می تواند فانتزیا داشته باشد.