1) این چند روز تعطیل را که ظاهراً مثل خیلی چیزهای دیگر دور و برمان «کش» آمده و مقادیری ادامه دارد، با اندوه حاصل از شکست آلمان که آخرین تیم محبوب بازمانده مان در جام بود، گذراندیم. آلمان از رسیدن به فینال جاماند، چون همان اطمینانی که من و دوستداران این باطراوت ترین آلمان دو دهۀ اخیر داشتتیم و از جمله در یادداشت شماره 22 همین ستون «دو نیمه در بهشت» با عبارت «خیال تان راحت» بر آن تأکید کردم، متأسفانه در خود بازیکنان ژرمن هم رخنه کرده بود و در نتیجه، با آسودگی از این که از پس اسپانیا هم به راحتی انگلیس و آرژانتین برمی آیند، نرم و آرام زمان بازی را گذراندند و ماندند تا بعد از گل نشدن چند حمله ای که در نیمۀ اول و اوایل نیمۀ دوم داشتند، تیم استاد دل بوسکه را خسته کنند و از دقیقۀ 70 بکوبند. درست از همین موقع هم این کار را شروع کردند، اما اشتباه در این بود که اسپانیا، این تیم پرهیاهو که به رغم نمایشگری های چندبعدی اش در زمین، مدام با بردهای 1-0 تا این جا پیش آمده، اغلب در همین بیست دقیقۀ پایانی گل می زند. این بار هم درست بعد از دو حملۀ آلمان در دقایق 70 و 72، اسپانیا کرنر دقیقۀ 73 را گل کرد و دیگر گره مسابقه کور شد و تا آخر هیچ چیز، از جمله سانترهای درخشان تونی کروس 20 ساله (بر سن او تأکید می کنم تا به خودم و فوتبال فهم های واقعی نوید آلمان پخته تر جام 2014 برزیل را بدهم) نتیجه نداد. اما آیا اینها به معنای «برتری» اسپانیا بود؟ آن هم با تصورات دوستانی که شور و شعور فوتبال را با شلوغ کاری و یک پا دو پا به سبک گل کوچک، اشتباه می گیرند و تکرار مداوم این قبیل بازی ها توسط اسپانیایی ها را نشانۀ برتری «مطلق» این تیم می انگارند؟!
2) در تمام طول نیمۀ اول مسابقه و در بخش عمده ای از زمان نیمۀ دوم، بارها پاس های عمقی اینیستا و راموس و ژاوی در جا توسط دفاع و هافبک مستحکم آلمان بلوکه شد و اصلاً به بازیکنان توی محوطۀ جریمه نرسید، شوت های پدرو دو بار درجا و بعد از طی کردن دو سه متر با پای ژرمن ها برگشت داده شد، در طول نیمۀ اول، فقط یک شوت اسپانیا توی چخارچوب بود و مهار شد. بقیۀ ضربه ها همه به دلیل فشردگی و چندلایه گی حضور بازیکنان منظم آلمان، همه خارج از چهارچوب بود و به شدت معتقدم اگر یک ضربۀ سر روی یک کرنر آن هم با سرگرم شدن دفاع آلمان به مهاجمان اسپانیا که جا را برای پریدن پویویل به عنوان یک مدافع آماده و سرزن باز گذشات، باعث گل اسپانیا نمی شد، آنان تا 120 دقیقه هم نمی توانستند با این پاس کاری های بچه گول زن و – تکرار می کنم- «گل کوچک»وار، در جریان بازی به گل برسند. تنها لحظۀ واقعاً خطرناکی که اسپانیا در تمام طول بازی روی دروازۀ آلمان خلق کرد، آن چند ضربۀ پیاپی دقیقۀ 58 بود که نوویل شوت را گرفت بعد اینیستا از کنار محوطۀ شش قدم روی دروازه سانتر زمینی کرد و ویا خودش را انداخت و توپ به پایش نخورد. آن جا نزدیک بود سکته کنم؛ ولی در بقیۀ دقایق، این که طرفداران اسپانیا به نظرشان می آید تیم شان خیلی کوبیده بود، نشانۀ همان نگرشی است که مبهوت هیاهو و دریبلینگ و شلوغ کاری های لاتین می شود؛ و لازم به توضیح نیست که اساساً اسپانیا هم بیش از آن که تیمی اروپایی باشد، به آن فرهنگ فوتبالی تعلق دارد.در طول نیمۀ اول، میزان این شلوغ بازی ها بدوت زدن توپ در چهارچوب به حدی بود که ما چهره و حرکات کاسیاس را چند برابر نویر دیدیم. اما آن ظواهر و هوچی گری ها در چشم ظاهربین، درست برعکس این بازتاب می یابد.
3) مهم تر از آن چه در بازی گذشت، تبارشناسی سلیقه های اجتماعی پیگیر و دوستدار اسپانیا در ایران است که احتمالاً امشب می خواهند برخلاف پیش بینی اختاپوس نوستراداموس، تیم شان را فراتر از هلند حسابگر و سنجیده، قهرمان ببیند. اولاً که بخش بسیار عمده ای از این هوادارن، «قرضی» و عاریتی هستند و بعد از حذف تیم محبوب اصلی شان یعنی برزیل یا آرژانتین (بعید می دانم فرهنگ ایتالیادوست ها و انگلیس پسندها طوری باشد که درصد بالایی از گرایش به اسپانیای صاحب فوتبال لاتی و لاتین را در پی داشته باشد) حالا به سراغ فرزندخواندۀ همان نوع فوتبال یعنی اسپانیا آمده اند و بنابراین، هوادارانی نیستند که از ابتدا برای این تیم سر و دست داده باشند و حرص و حسرت خورده باشند تا بتوان برای هواداری شان و رنج هایی که کشیده اند، قدر و منزلتی قائل شد. ثانیاً آنهایی که ادعا می کنند از ابتدای جام هم تیم محبوب شان اسپانیا بوده، باز مثل همان قرضی ها طرفداران موقتی به حساب می آیند. چون فوتبال اسپانیا با نخستین حضورش در نیمه نهایی جام جهانی، هرگز قدمتی نداشته و سری میان سرها نداشته تا بخواهد «کلوب» هواداران ثابت داشته باشد. این تیمی است که در نتیجۀ دوران اوج بارسلونا، به گالری بهترین های فوتبال باشگاهی دنیا تبدیل شده و نه گذشته ای دارد و نه آینده ای خواهد داشت. قدرت نسبی اش هم موسمی و مقطعی است و اگر امشب به عنوان یک تیم آمریکای لاتینی (!) با ادا و اطوارش به تیم منسجم اروپایی ببازد که قاعدتاً چنین هم خواهد شد، هیچ بعید نیست در دورۀ بعد حتی یکی از سرگروه های قرعه کشی مسابقات هم نباشد. آنها همیشه متوسط بوده اند و ورود به پانتئون بزرگان فوتبال، هرگز با موفقیت و قدرت مقطعی و دوره ای، ممکن نخواهد بود.
4) حالا که مثل همیشه با پررویی نظرات شخصی ام را گفتم، به احترام همۀ اسپانیادوست های موقتی این چند روز و به پاس گزارش های پرشور مزدک میرزایی (در کنار تنها گزارشگر دوست داشتنی دیگر جام، عادل فردوسی پور) این جملۀ زیبا را از لا به لای گزارش او در همین مسابقۀ آلمان- اسپانیا بیرون می کشم که نمی دانم در دل آن همه شلوغ بازی های خودتان و تیم تان آن را شنیده اید یا نه: «حتی اگه چراغ های استادیوم خاموش باشه، اینیستا و ژاوی همدیگرو پیدا می کنن». جملۀ بزرگی است در حد گزارش هایی که می توانند در سطح جهان، «کلاسیک» شوند.