دو نیمه در بهشت - جام 2012 اوکراین/لهستان - 3: آداب طرفداری در آستانه ی نیمه نهایی
روزنامه اعتماد
تیر 1391
 
 
همزمان با برگزاری یورو 2012،مجموعه یادداشت های «دو نیمه در بهشت» نه به شکل ستون روزانه،بلکه تنها در پنج یادداشت نوشته و چاپ شد که در ابتدای جام و بعد در مرحله های نهایی،به بازی میپرداختند.
*
*
در حالی که مسابقات یورو 2012 از امشب مرحله نیمه نهایی را به خود می بیند، همچنان در خلال بحث های مربوط به ماجرای «طرفداری» که بدون آن فوتبال اساساً معنا و لذتی نخواهد داشت، به نظرم نیاز به یادآوری ها و اشاره هایی داریم. اولین و اساسی ترین نکته در این است که طرفداری، اصالت و بی اصالتی دارد. یعنی باید برای قدمت و شناخت و احساس داشتن نسبت به یک تیم و فوتبال یک کشور، در برابر انواع دیگر طرفداری از تیم ملی همان کشور مانند نفرت از تیم مقابل یا "جوگیری" و هواداری مقطعی، حتماً تفاوت هایی قائل شد. این را به ویژه از این جهت می گویم که انبوه طرفداران امروز و امسال تیم ملی اسپانیا، قدیمی ترین بازیکن تیم مثلاً محبوب شان که به یادش می آورند، رائول گونزالس است! یعنی بازیکنی که همین امسال در 34 سالگی از شالکه 04 آلمان به السعد قطر منتقل شده و هنوز دارد بازی می کند و نشانی از "قدمت" در قامت تاریخی او نیست. در حالی که خوانیتو، خولیو سالیناس، کاماچو و حتی بوتراگوینو و لوئیز انریکه که بسیار متأخرترند، در ذهن کسی نیست. قصدم این نیست که بازی و مسابقۀ حافظه برگزار کنم؛ اشاره ام به این است که حتی اگر کسی گوشه ای از دلش با تیمی باشد، بدون آن که قصد از بر کردن داشته باشد، خود به خود اتفاقات و بازی ها و بازکنان تیم به یادش می ماند. زمانی که ایتالیا در جام جهانی 1982 اسپانیا قهرمان شد، من در سال های اولیۀ دبستان، طرفدار محض آلمان غربی بودم و حتی در آن دوران که مسابقات به طور زنده از تلویزیون پخش نمی شد، دم نانوایی محل گوش هایم را می گرفتم تا نشنوم مردم از نتیجۀ فینال چه می گویند (و طبعاً همه فکر می کردند این بچه، دیوانه است!). و بدیهی است که از باخت 3-1 تیمم در مقابل ایتالیا به شدت غمباد گرفتم. اما همین حالا اگر از بازیکنان معمولی تر ایتالیای آن دوران مانند برونو کونتی یا مارکو تاردلی یا جیانکارلو آنتونیونی عکس نیمرخ محو و ماتی هم نشانم بدهید، بی درنگ تک تک شان را می شناسم (ستاره های تیم مانند دینوزوف و پائولو روسی که جای خود دارند). چون گوشه ای از دلم همیشه و حتی همان موقع، با این تیم بوده و حالا نزدیک به 20 سال است تیم محبوبم شده و مانده و خواهد ماند. اما اسپانیادوست های امروز، در مجموع طرفداران سابق تیم های دیگری اند که آن موقع حتی نام ستارۀ تیم اسپانیا هم توجه شان را جلب نمی کرده؛ اما حالا و بعد از این دو قهرمانی اروپایی و جهانی که امید دارم امسال دیگر متوقف شود، «تصمیم» گرفته اند و تیم شان را «انتخاب» کرده اند؛ یعنی دو آیتمی که هیچ ربط و دخلی به ماجرای طرفداری ندارد.
نکتۀ بعدی آن جملۀ کشنده و مرگبار است که می گوید «طرفدار تیمی باش که بهتر بازی می کنه». این نه تنها با آداب هواداری که حتی در قعر و حضیض هم پای تیمت می ایستی (مانند ما و پرسپولیس این روزها) تعارض دارد، بلکه حتی مشابه همین روش را در سیاست و فرهنگ و غیره، «باد به پرچمی» می نامیم و آن را نکوهش می کنیم؛ اما نمی دانم چرا در فوتبال، این روش را به جای طرفداری که «کور و متعصبانه»ش می خوانند، مدام به ما توصیه می کنند! این در حالی است که در امتداد همین نکته که به بعدی پیوند می خورد، یک طرفدار و یک فوتبالی درست و اصیل و کله خر، باید حتماً تیم های منفوری هم داشته باشد و برای ابراز نفرتش، بتواند دلایل «به روز» هم بیاورد. نه مانند آنهایی که هنوز دلیل شان برای ابراز نفرت از آلمان، «فوتبال ماشینی» و برای بیزاری از ایتالیا، «فوتبال دفاعی» و آن عبارت کهنۀ «کاتاناچیو»ست؛ طوری که انگار دو دهه است بازی های متفاوت و باطراوت این دو تیم را ندیده اند و هنوز بر اساس فسیل های باستانی تیم های دهه های 1970 دو کشور حرف می زنند! در حالی که مثلاً نفرت بنده از تیم پرتغال، به روشنی و با ایجاز، دلیل دارد و مطمئنم بسیاری در این استدلال حسی، حس شان با من همسوست: به قول یک کارشناس انگلیسی، پرتغال نقطه ضعف و نقطه قوتش یک نفر است: کریس رونالدو؛ و من نمی فهمم وقتی تیمی همۀ هویت و شخصیتش را از بازیکنی دارد که در برد 3گله تیمش در برابر دانمارک گل نزد، حتی در دقایق پایانی بازی هم ردی از خوشحالی بابت برد در صورتش دیده نمی شد! و در تمام تصاویر متحرک یا ثابتی که از شادی بعد از دو گلش به هلند می بینید، حتی یک جا هم لبخند و خنده در کار نیست و فقط اخم و خشم و حرص خوردن به چشم می آید! انگار بازیکنی را بعد از دو بازی که روی نیمکت نشسته، به زمین فرستاده باشند و او بخواهد با ژست های خشمگین بعد از گل هایش، مربی را متنبه و تماشاگران را به تشویق خود تشویق کند! کسی که چنین لجاجت و تک روی و خودمحوری کودکانه ای دارد، اصلاً چرا باید کاپیتان تیم یک کشور باشد؟ و در حالی که روحیۀ کاپیتانی در او نیست و حالا کاپیتان شده، چرا نباید بپذیریم که این اداها به طور کلی مورد تأیید و مورد علاقۀ مردمان آن کشور است؛ و چرا حق نداریم به همین دیلی از این تیم بیزار باشیم؟
این تنها یکی دو نمونه بود برای رسیدن به این نکته که برندۀ نیمه نهایی فرداشب (ایتالیا-آلمان) هر کدام از دو تیم بزرگ و اصیل که بود، در فینال امید ما برای قهرمانی در برابر برندۀ آن یکی (اسپانیا-پرتغال) یعنی تیم هایی همچون شهاب ِ زودگذر این روزها (مانند فرانسۀ ده سال پیش که تمام شده) خواهد بود.
 
 
 
  بازیگری   تئاتر   گفتگو   ?????   مقاله ها   نقد فیلم غیر ایرانی   نقد فیلم ایرانی  
 
???? ???
 
  تماس   کارنامه   ترین ها   ورزش   دوبله   تک یادداشت ها   مجموعه یادداشت ها  
Copyright 2012 Amir Pouria Inc. All rights reserved | Best View With 1024*768